خیلی خوش حالم از اینکه اجرا رو از دست ندادم و توانستم قبل از اتمام بلیط فروشی، بلیط تهیه کنم و به تماشای این نمایش بنشینم. وقتی از سالن بیرون آمدم، از تماشای نمایش بسیار خوش حال بودم و به همراه هایم چندین بار این نکته را که:《چه خوب شد اجرا رو از دست ندادیم» را گفتم.
نمایش خیلی روان شروع میشود. در ابتدا شما اتفاق ویژه را نمیبینید که خواب را از سرتان بپره... که به نظرم دلیل مشخصی داره که در ادامه توضیح میدم. زمانی که چند دیالوگ اول خانم فراهانی گفته میشود... صدای آقای چنگیزیان را میشنویم که در جای دیگری قرار داره، آن هم جایی مخاطب باید یک مقدار سرش را بچرخاند تا پیدایش کند. همین اول کار با این میزانسن کارگردان به ما میفهماند که قرار است کاری را ببینیم که پر از حرکت است، چرا که مخاطب را در اول نمایش وادار به گشتن میکند. کارگردان به ما میفهماند که این نمایش یکم متفاوتتر از بقیه تئاتر هایی که دیدهاید خواهد بود.
در ادامه با ورود بقیه پرسوناژ ها صحنه شلوغ میشود، در ها مکرر باز و بسته میشوند. دیالوگ به قول خود آقای چنگیزیان تق تق تق گفته میشود و باعث بالا رفتن ریتم در صحنه می شود. برای همین است که اول نمایش این گونه شروع نمیشود. اگر قرار باشد یک شروع هیجانی داشته باشد، به دلیل این که در طول نمایش ریتم بالایی داریم، ممکن است ریتم یک نواخت و تماشاگر خسته شود. و اگر این حجم از شلوغی بازیگر در صحنهی نسبتا کوچک، سرعت زیاد گفتن دیالوگ ها، میزانسنها و حرکتهای زیاد بازیگران در طول نمایش (به نظر من) تو ذوق نمیزند و بیننده را خسته نمیکند، به خاطر انتخاب های درست کارگردان برای حفظ ریتم است.
درباره شوخی یک نکتهای به ذهنم اومده بود... در چند شوخی ابتدایی، جنس شوخی ها نمایشی است. مثلا در رابطه با فاصله گذاری برشت یا تکنیک های استانیسلاوسکی است. به نظرم اگر این شوخی ها جای دیگه از نمایش استفاده میشد شاید گیرایی بیشتری داشت. شاید استفاده از شوخی های تخصصی برای ابتدای نمایش انتخاب
... دیدن ادامه ››
خوبی نبود. چرا که بعضی از مخاطبین شوخی را اصطلاحا نگرفته و ارتباط با کار برقرار نمیشود. اما همبن طور که گفتم فقط چند تا هستند و سریع تموم میشوند شوخی هایی از جنس تکرار و ... جایگزین میشوند که کار را روی غلتک میافتد.
با تمام این حرفها و تمجیدها و نقدها... چیزی که ارزش این کار را نشان میدهد، پرده دوم نمایش است. جایی که کل نمایش از اول تکرار میشود، اما بدون دیالوگ! و خنده میگیرد! آن هم نه خندهی کم و گذرا. زمانی که چرخش صحنه اتفاق میافتد همهی تماشاچی ها شاخک هاشان تکان میخورد که :«چه خبره؟» البته که نقدی هم به چرخش صحنه دارم، به نظرم خیلی طول کشید و ریتم افتاد. هر چند میفهمم که بخش زیادی از آن برای تعلیق در تماشاچی است، اما به نظرم زیاد بود. بگذریم، ما صحنهی چرخان رو در تئاتر های دیگه ای هم دیدیم، اما خنده گرفتن و همراهی مخاطب تا پایان پرده با حداقل ترین دیالوگها، نه، شاید کمتر. و این از نظر من فوقالعادست.
در طول نمایش به صورت خیلی گذری و در دیالوگ به معضلات بازیگران، کارگردانان و همه عواملی که یک تئاتر را به روی صحنه میبرند، اشاره میشود. مشکلاتی مثل بیمه نبودن بازیگران، مشکل در فروش بلیط، مشکل در تمرینات و ... به نظرم آقای کوشک جلالی دقدقهها و مشکلاتش را در قالب یک تئاتر کمدی که بتواند سرمایهای هم همراه داشته باشد، به صحنه برده. که به نظرم این یکی از مسائلی است که ارزش کار را بالا میبرد. همین که قرار نیست شما یک کار مبتذل ببینید که به هر نحوی سعی میکند شما را بخنداند و هیچ آورده دیگری با خود ندارد، برای من یک نکته مثبت است.
بعد از پرده دوم، برای من به شخصه پایان بندی خیلی زیبا بود. وقتی صحنه به حالت نصف در آمد، مکان ایستایی بازیگران در پشت صحنه و حالتشان و آن نریشین فوق العاده که خود استاد کوشک جلالی میخواند (پخش میشود) کاری کرد که مو های تنم سیخ شود. دیگر نمیخواهم در رابطه با قاب نهایی که خلق میشود حرف بزنم، فقط همین را بگویم که بروید و تماشا کنید و لذت ببرید.
خیلی حرف زدم و میخواهم با این جمله، به این متن بلند پایان بدم. در دورهی زمانی هستیم که مردم علاقهمند به چیز های مبتذل و سخیف هستند. سلیقه مردم به گونهای شده که فکر میکنند تئاتر، همان تئاتر های آزاد است که بدون هیچ خلاقیتی، هیچ پیامی، هیچ مفهومی و با کمترین ارزش هنری روی صحنه هستند. اشکالی هم ندارد،مردم در شرایط کنونی جامعه نیازمند آثار فرهنگی هنری هستند که برای ساعتی ذهنشان را باز کند. اما خدا کند که مردم به آن عادت نکنند و با دیدن تئاتر های کمدی خوب سطح توقع خودشان و هنری جامعه را بالا بکشند. در این مدت من بنگاه تئاترال و همین جنون محض را دیدم و به افراد زیادی معرفی کردم تا آنان هم ببینند و متوجه این بشوند که میشود کار کمدی خوب که واجد شرایطی که گفتم باشند.