نمیتونم شعف ناشی از دیدن این اجرا رو پنهان کنم،
که شعف هم کلمه است، که تئاتر هم کلمه است، که حتی زندگی، عشق، فقدان و مرگ هم کلمهاند، که همهچی کلمه و ادبیاته.
ماتئی ویسنییک دربارهی جلال تهرانی گفته که جلال معمار زبانه، این نظر ویسنییک مبتنی بر مفاهیم و محتوای آثار جلال تهرانیه و یا دستِکم اونچه که به زبان فرانسه ترجمه و خونده شده، گمونم اگر ماتئی به زبان فارسی، به آواهای موجود، موسیقی، صنایع ادبی و ظرفیتهای دیگه این زبان آشنا بود احتمالا از واژه شاعر به جای معمار استفاده میکرد(البته که این به منزلهی تخفیف معمار بودن نیست).
مخاطب با یک شعر بلند مواجهه، شعری که فقط باید شنید و از گزارهها لذت برد و گذر کرد، چیزی شبیه آثار رویایی یا براهنی و ...
حتما مجدد میبینم این تئاتر رو و احتمالا مفصلتر و در چارچوب عناصر تئاتری وجیزهای بنویسم.