بذرهای امید در ناامیدی این روزهای تئاتر
مجید گیاهچی
تماشای نمایش "کوریولانوس"، بهکارگردانی مصطفی کوشکی، بارقههایی از امید،
... دیدن ادامه ››
در ناامیدیهای این روزهای تئاتر ایران را در دل زنده میکند و با ایجاد خوشبینی و دلگرمی به آیندهی این هنر کهن، که این روزها در ایران حال بس ناخوشی دارد و روزگار سخت و پرتعبی را از سر میگذراند، سرخی جادوی تئاتر را در دل خاکسترهای یاس، نمایان میسازد و این هیجان و شگفتی وقتی بیشتر میشود که این کورسوهای امید، نه در آنجا که انتظارش را داری و جستوجویش میکنی، یعنی در میان آثاری که ادعای حرفهای بودن دارند یا در سالنهای مجلل و با پروداکشنهای بزرگ و بلیتهای گران، که در کار گروههای دانشجویی و جوان یا کار با گروهی از هنرجویان تازهکار و نوجو که برای نخستین بار به صحنه جان میبخشند، فراچنگ میآید.
برخورد پیشین من با نمایشهایی که اتفاقاً نطفهی اکثر آنها در همین تئاتر مستقل بسته شده بود و با بهکارگیری هنرجویان بر صحنه آمده بودند، منجر به نگارش مطلبی با عنوان "تئاتر هنرجویی" شد و حالا مصطفی کوشکی، جا پای برادرش مهدی و دوستانش شهروز دلافکار و کوروش نریمانی و کمی قدیمیتر کارگردانانی چون دکتر علی رفیعی میگذارد و از آزمونی سخت که بر صحنه آوردن یک تراژدی است، با این تیم جوان و جویای نام، سربلند بیرون میآید.
متن در نسبت با روایت شکسپیر، دچار دگرگونی و تغییر فراوان شده، تا آنجا که تنها میتوان، با رنگ و بو و تاثیراتی از اثر شکسپیر، بر ذهن و روان نویسندگان و گروه اجرا در این اثر مواجه شد، اما در عین حال این احساس به مخاطب دست نمیدهد که از روح اثر بزرگ شکسپیر، فاصلهی زیادی وجود دارد.
نوعی آداپتاسیون و بومیسازی موضوعات و نگرش به مناسبات، موجب شده، فضای متن در عین آنکه دربرگیرندهی همهزمانی و لامکانی باشد، به زندگی معاصر در ایران امروز هم ارجاع داده و گره بخورد و در برابر تصویری عموماً آرمانگرایانه و بیعیب و تقریباً همیشه همدلانه از مردم، در بسیاری اذهان و نگرشها، نوک تیز انتقاد را صریح و بیپروا و بیکمترین ملاحظه و پنهانکاری، متوجه مردم ببیند، مردمی که هم قربانی تاریخند و هم در کمال تاسف، سازنده و اصلیترین نقشآفرین آن و در کنار این نگاه منتقدانه، به بررسی رابطهی حاکم - قهرمان - مردم بپردازد و استحالهای از فرط تکرار، دیگر بدیهی و اجتنابناپذیر در قهرمانان را بازنماید.
این بار قدرت کارگردانی کوشکی، در کنار معرفی یکی دو بازیگر درخشان، که صحنههای فردا انتظارشان را میکشند و از همین حالا لازم است در برابر فریبهای پیش رو از خود مراقبت کنند، کمتجربگی گروه بازیگران را با انواع تمهیدات اندیشیده شدهی کارگردانی چنان ماسکه میکند، که کمتر بهچشم میآید و کار آنقدر ایده و فکر درخشان دارد که تماشاگر با احساس رضایت از دیدن یک "تئاتر"، سالن را ترک کند.
جای خوشحالی است کوشکی که در مدیریت یک سالن، حالا حداقل از حیث حفظ نسبی کیفیت هنری، بسیار موفق بوده و در تجربیات کارگردانی گذشته، فرازهایی چشمنواز از خلاقیت در کارگردانی تئاتر را در کنار افرادی شناختهشدهتر و حرفهای بهنمایش گذاشته، این بار در مقام یک معلم و مربی هم موفق و سربلند ظاهر میشود و همین موقعیت، در عین حال که اهمیت استقرار و در اختیار داشتن یک مکان را، در صورت داشتن ایده و توانایی، به ذهن متبادر میکند و در مراتب بعد اهمیت ایجاد کمپانیهای تئاتر را، در این پروژه فرصتی ایجاد میکند که کوشکی بیشتر بر فنون و تمهیدات کارگردانی تئاتر متمرکز شود و فرصتهای بیشتری برای خلق و اثبات تواناییهایش در کارگردانی تئاتر، بیابد.
طراحی صحنه و لباس و آکسسوار کوریولانوس هم در عین سادگی، قابلقبول و کاملاً هماهنگ و پذیرفتنی بهنظر میرسد و در کنار آن موسیقی، نقشی بسیار سازنده و مکمل ایفا میکند و به بسیاری از موقعیتها و تصاویر، عمق و غنا و جلا میبخشد.
شاید این اثر تا آن احساس موردتوقع و آرمانگرایانه از تراژدی، همچنان فاصلهی زیادی داشته و دور باشد، اما در نسبت با بسیاری از تلاشهایی که با برخورداری از امکانات و همراهی گروههای حرفهای برای بازنمایی تراژدی، در طول سالیان اخیر اتفاق افتاده، در ایجاد احساس درک و مواجهه با تراژدی، موفقتر است.
گویا کوریولانوس فقط تا روز جمعهی همین هفته بر صحنه است و شاید اندکی جای تاسف و دریغ باشد که پیش از آنکه فرصت تماشایش را پیدا کنید، اجرای آن به اتمام برسد.