.
"قبل از انقلاب کافه منکراتی داشتم ولی خودم بستمش قبل از اینکه ببندنش.
نه برای پست مقام وگرنه توی آلبوم عکسام، عکس خیلی ها هست که اون موقع میز اول کافه من میشستن حالا هر جا که میرن صف اول هستن" .
◀به واقع باید اعتراف کنم که بعد از سالها که نسبت به هر موضوع مربوط به جنگ 8 ساله ی ایران در دهه شصت ، گارد بسته ای داشتم ، قلم #حمیدرضاآذرنگ و کارگردانی #حامد_ادوای این گارد رو شکست تا منه مخاطب مصائب و تاثیرات نهان جنگ رو بر زندگی امثال #مریم_بوبانی ها در نقش یک مادر آبادانی که هنوز چشم به راه برگشت پسرش از جنگ هستش رو ببینم و خارج از شعار زوایایی برام از جنگ باز بشه که هیچ وقت مسئولان مملکت بهش نپرداختند تا شاید بهایی هم نپردازند ...
◀ این طبیعیه که هر کسی بعد از دیدن این نمایش تعریف خاص خودش رو از جریانی که دنبال کرده داشته باشه ، منم از حقم در این خصوص استفاده میکنم و تعریفم این میتونه باشه که:
" گارد نداشته باشیم نسبت به این خانواده ها ، چقدر هستند شریف انسانهایی که خالصانه هنوز اعتقاد دارند اگه فرزندشون به جنگ رفت برا عقیده اش رفته و خانوادشون که اونها باشن دنبال امتیاز نیستند و میخوان که فقط فرق نذارن بین شهید ها ، یکی رو اینقد بزرگ کنن که بشه " کلیشه " ، یکی که همون زحمت ها رو کشیده و بلکه بیشتر اصلا دیده نشه و روز به روز محوتر هم بشه " .