در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پویان حق شناس درباره نمایش بازگشت به خانه: هارولد پینتر آنگاه که تیشه فولادین قلم آبزورد خود را در "بازگشت ب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:44:02
هارولد پینتر آنگاه که تیشه فولادین قلم آبزورد خود را در "بازگشت به خانه" آنچنان سخت و سهمگین بر دیوار بلندِ تابوهای رنگ و رو رفته دهه شصت میلادی اروپا فرود آورد شاید با توجه به پیشینه "جشن تولد" و "سرایدار" به خوبی می دانست که به زودی اقشار طبقه متوسط اروپا و آمریکا برای دیدن این نمایش از در و دیوار تاتر وست اند لندن و برادوی نیویورک بالا خواهند رفت ولی شاید آن روزها کمتر کسی تصورش را می کرد که روزی اخگرهای اندیشه چموش پینتر از صحنه نمایشی در گوشه ای از مشرق زمین و در سرزمینی سنتی همچون ایران بر سر و چهره تماشاچیان ببارد و ایشان آنچنان ژرف در جادوی متن، مسحور شده باشند که سوزش آن اخگرها را در شبی از شب های سرد و زمستانی تهران نیر حس نکنند....
- شش پسر..حتما دو مادر...شاید دو پدر ...و شاید چند پدر
- قمار و قمار و قمار...قمار روی اسب سیاه سرکش...قمار روی زن سفید رام
- سیلی برادر بر چهره تکیده دختر...به کدامین جرم؟...به کدامین گناه؟...شاید سفلیس داشته باشد...شاید
- رقص پای زن در رینگ بوکس...رقص لبهایش بر لب گیلاس ویسکی
- شهوت گاز زدن سیب های سرخ نشسته

- غیرت مردان.....شرم دخترکان...مایه ناب گروتسکین های سرمست
- شش سال دوری از خانه...شش سال خاکِ ... دیدن ادامه ›› نشسته بر صندلی ها
- فاصله زیاد ونیز تا کالیفرنیا...به اندازه قطره های عرق بدن ورزیده مرد باغبان
- "تو اولین زن فاحشه ای هستی که بعد از مرگ همسرم پا به این خونه می ذاری"...خوش آمد گویی پدر به همسر پسر
- فاصله بیست و یک سالگی زن تا سی و پنج سالگی ....چهارده تا سیصد و شصت و پنج روز...چهارده تا سیصد و شصت و پنج شب
- تخت یکنفره... روتختی های گلدار نشسته...خوشحالی مادر
- شاشیدن ِ شباهنگام....شنیدن صداهایی که نباید شنید...صداهایی که فیلسوف می کنند مرد ساده را...مقاله می نویسد مرد در باب فکر کردن به چه و چگونه فکر کردن
- پای نعش مادر در دست پسر...خِرکشان نعش...نه یک بار...چندین و چند بار
- لرزش درهای سفید...لرزش بند بند وجودم...لعنت به آبزورد...لعنت به این وقفه های پینترسکی..لعنت به نوبل...لعنت به روح پیرمرد انگلیسی
- بوی گنداب از جسم زن....بوی مردار سگ ار ذهن مرد...بوی گند جامعه
- مردهای با نشاط افسرده..افسردگی قبل از زایمان...عادت ماهیانه مردان
- باور کنید شبی فقط سه چهار ساعت....توافق پدر با پسران...سخت نگیر تِدی..سخت نگیر برادر..سخت نگیر پسر
اجازه بدین این آخرشو راحت باهاتون حرف بزنم دوستان...دارم دیوونه می شم ...از دیشب که اجرا رو تو سالن ارغنون دیدم بدجوری به هم ریختم..وقتی رسیدم خونه اینقدر کامم تلخ بود که هر خوراکی شیرینی که دم دستم رسید خوردم..خرما، کیک، بستنی...گوارشم به هم ریخت ولی دهنم شیرین نشد..دوش گرفتم..حس می کردم تمام وجودم بو می ده..سعی میکردم به هیچی فکر نکنم چون حس می کردم تمام فکرام بوی گند می دن..امروز تو راه شرکت بوی تمام زنها حالمو به هم می زد ولی نه به اندازه بوی فکرهای خودم..نه به اندازه بوی تعفن جامعه...ظهر نتونستم غذا بخورم...هنوز دهنم تلخه..پیرمرد لعنتی یه چوب دستش گرفته بود و جوری قابلمه بزرگ جامعه رو هم زده بود که هرچی گند و کثافت بود اومده بود رو...تو فکر کن چشم و گوشتو ببندی که نبینی و نشنویشون ولی با بوی تعفنی که بلند شده می خوای چی کار کنی...دیشب بعضی از بخش های اجرا بود که می خواستم بپرم اون جلو و دستهامو بگیرم جلوی چشم تماشاچی ها و به بازیگرها بگم تو رو به جون هر کی دوست دارین این یکی رو نگین دیگه... ولی گفتن دیگه..همه چیو گفتن
ولی بازم می رم می بینمش..چند بار...چندین بار...می دونم..خودم می دونم یه مازوخیست مریضم..خودم بهتر از شما اینو می دونم....ولی...ولی وای که چقدر می چسبه ته ریش و تیغ و کلاه و چتر و بوی تلخ عطر چپ و سیگار برگ و کافه و رگ دست چپ و صندلی کهنه و دیوارِ تکیده ....... تو این شب های سرد زمستون
Alireza Salsal:
این یک دعوت نامه است یک مرثیه است یک دوستانه نوشت است ،یک ادای رفاقت است یک دین به هنر.
بازگشت به خانه
۲۸ بهمن ۱۳۹۵
درخت شیشه‌ای آلما، کارگردان: فرید قادرپناه ... به زودی
۰۶ مرداد ۱۴۰۰
دوست عزیز گروه تئاتر «ریگولیتو»، نمایش تازه‌ی ما به نام «پناه‌کاه» از ۲ تیر در تماشاخانه‌ی ایرانشهر اجرا خواهد شد. امیدواریم شما را در سالن نمایش ببینیم.

لینک تیوال: https://www.tiwall.com/p/panahkah2
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید