در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال Paria_brh | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:25:07
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در حـال و هوایِ الـف مـیم غیـن یـا همه یِ چشـم ها بـرایِ او

آبـان ماه
هفـتـه ی دوم اجـرا




" بعد ها یادواره ی ما را به چه باوری می‌نویسند؟!
خوش؟
روزگاری سیاه؟
جماعتی خموش؟ . . .
امید که بماند به حکایت ها
زنان، ... دیدن ادامه ›› چارقد سوزان بند اسارت دیو سیاه بشکستند و سُکان دار راه زندگی شدند تا آزادانه و با خطی خوش بنویسند : آزادی "



▪️ همه ی چشم ها برای اوست
اما او فقط آن یک جفت چشم را میخواست تا شاید تاریخ آغشته به خون و دروغ این سرزمین روی ِ دیگری از او را در دل خود ثبت می‌کرد.

"من محمد ام
آقا محمد
من عاشق ترین بودم به زمان.
عشقی گرم... پُرتپش... پُرخون.
حال
آغا محمد ام
آغا محمد قاجار
کینه به سینه ترین ام
چه حیران و سخت ام."


▪️ چه آغاز چشمگیری...
چه پایان خیره کننده ای...
چه قاب هایی.
کافی است بیست دقیقه ی ابتدایی کار متمرکز بر روی شخصیت ها بمانید؛
پاداش صبوری تان را تا لحظه ی آخر روایت با متنی خوش آهنگ که دیالوگ هایش رقصی است موزون از ادبیات کلاسیک پارسی را به گوش و چشم شما بپردازد.

▪️ نویسنده داستانی شاید کمتر شنیده شده از دل تاریخ را مقابل دیدگان ما ورق می‌زند که سند روایی ضعیف تری داشته و کمتر مورد پرداخت قرار گرفته است و همین زاویه ی دید متفاوت ، لذت تماشا را دو چندان کرده و به مدت یک ساعت و سی دقیقه خیره بر صحنه ی یکدست و زیبای نمایش خواهید ماند .
صحنه ای که باید امتیاز ویژه ای برای طراحان اش قائل بود. اعم از طراحی موسیقی _ بسی لذت بردم از موسیقی چه خوب به تن کار نشسته بود _ تا پوستر ، لباس، گریم و... ♡.

_ گرچه نمایش‌های کلاسیک ایرانی چندان مورد سلیقه و اولویت ام برای دیدن نیست، اما این اجرا را نمی‌توان نادیده گرفت و دوست نداشت. اذعان میکنم غافلگیری دلپذیری برای ام بود.

____________________________________

✯ ️شما لایق این هستید که هرشب در سالنی مملو از تماشاگر در برابر چشمان مشتاقان به هنر، ایستاده تشویق شوید.

ممنون از نگاهتون 🦋😍
۳ روز پیش، چهارشنبه
سارا مهین ترابی (sara.mahintorabi)
ممنونم😍
۳ روز پیش، چهارشنبه
سارا مهین ترابی
ممنونم😍
خانم ببخشید شما نسبتی با اون خانم مهین‌ترابی نازنین که زیباترین خاطرات نوجوونی ما با بازی‌های درخشان ایشون توی سریال‌های همسران و خانهٔ سبز شکل گرفت دارید؟!
البته اگه نداشته باشید هم همین که نام خانوادگی شما رو دیدم و یاد اون خاطرات درجه یک برام زنده شد کافیه برای امروز♥️♥️🌹🌹
۳ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Paria_brh (paria_brh)
درباره نمایش بونکر i
بـــونـکر

سومین شب اجرا
طول اجرا یک ساعت و بیست دقیقه
تاخیر در شروع ده دقیقه
[بهترین زاویه دید : ردیف دو تا چهار باکس A صندلی پنج تا چهارده]




_ بونکر؛ نمایشی است که می‌خواهد حرف های مهمی بزند، با انتخاب آن دکور سرد و صنعتی اش.
آکسسوارهایی از فلزات بی روح و سخت به رویِ ... دیدن ادامه ›› صفحه ای مدور که یادآور روابط ماشینی و پیچیده ی آدمی است؛
می‌چرخد و می‌چرخد...
اما دوری است باطل!
گویی که تماشاگران اش نیز ذرات سیمانی هستند درون بونکر، پر از آشفته گی، بغض، جنون و عشق و خیانت که باید همراه صحنه و بازیگران، مدام در حال چرخش باشند تا مبادا سخت و سنگین شوند و خونِ در رگهایشان خشک.
باید بغض فروخورده و ناگفته ها را برون ریزی کنند تا سبُک شود تن از رنجِ سکوت و عذاب تنهایی در میان جمع.
بونکر در لغت مأمن است. پناهگاه است. آشیانه ای برای لحظات تیره و مشقت بار که میتوانی خودت باشی فارغ از بند خیالات و وهم.
نویسنده در لایه ای می‌خواهد تنهایی انسان در دنیایی از نظر تکنولوژی پیشرفته اما هنوز جهان سومی را به تصویر بکشد،
ولی:

_ ریتم بسیار کُند همراه با انفجار واژگان و کلماتی که تا نیمه ی اجرا مخاطب را در مَنگی شخصیت ها و چگونگی روایت تنها می‌گذارد و بعد از گذشت سی دقیقه کمی جان می‌گیرد و مجدد از ریتم می افتد.
صحنه ی دو نفره ی نمایش نه ثقیل است نه وزین ! بلکه دیر جوش است و ملال آور که مخاطب را درون خود حل نمی‌کند.
درنهایت
بونکر عقیم است و کلافه کننده.
همین.

_________________________________________________________


بروشور تهیه شده. کار زیبایی است، اما چرا در کافه ی طبقه ی همکف (نقطه ای کور از سالن اجرا) گذاشتید؟! :/

موردی که امشب برای من بسیار آزار دهنده بود فیلم برداری و عکاسی در قسمت لابی سالن دو بود.
دوست عزیز جشن شکوفه ها که نیست مدام از ایستادن افراد بدون اجازه فیلم میگیرید :|
اینکه نیم ساعت از هر جهتی در آن لابی کوچک و پرازدحام دوربین روی آدمها زوم شود اصلا جالب نیست.
در آخر مجبور شدم در راه پله ها بایستم.

بعد از سال ها وارد مجموعه ای شدم که نه در محیط بیرونی نه داخل کافه و لابی ها بوی سیگار و مشتقاتش نمی آمد :)
همینطور سرحال و خوب بمانید.
علی رغم تجربه ی تئاتری نسبتا بد، از محیط لبخند لذت بردم.
من جمعه شب این نمایش رو دیدم
خیلی خوشحالم که بعد مدت ها همچین کار سطح بالای رو می بینم
هنوز دارم به بغض ترکیده ی شخصیت دختر و کسی که داره توی بونکر جابجا میشه و دکتری که همه جوره حاضره کمکش کنه
متن عالی دکور عالی و همچنین موسیقی
و‌بازی بازیگران کاملا مطابق با سلیقه ی جلال تهرانی
و هردو عالی بودند و ولی بازی سارا رسول زاده عجیب منو جذب کرد و خوب از پس این کارکتر بر اومده بود
تا وقتی خون میاد زخمه چرک کنه میشه مرض
سحر بهروزیان
ایشون قلمشون شاعرانه است این اجرا شاعرشون نکرده به نظرم به درستی و منصفانه به همه نکات اشاره کردن، در مورد فیلم برداری من گفتم شاید شب اول افتتاحیه مجموعه است می خوان برای تبلیغ سنگ تموم بزارن ...
شوربختانه پیام مورد نظر پاک شده است و متوجه ی فرمایش حضرات نشدم گویا فرار را بر قرار و مکالمه ترجیح می‌دهند.
اما سپاس گزارم از توجه شما نسبت به نکات نوشته شده متن من 🪴💗
امیدوارم روزی برسد که همگان متوجه شوند تجربه ی زیستی هر فرد متفاوت است و ذائقه ی تماشاگر ایرانی با وجود دیدن و شنیدن آثار مهم جهانی تغییر کرده و باهوش تر و تیزبین تر به تماشای آثار می‌نشیند.
به هر روی این متن جناب جلالی در بهترین حالت با کوتاه شدن مدت زمان نمایش برای دهه ی نود جامعه ی ایرانیان موثر بوده و می‌توانسته تکان دهنده و قابل تامل باشد.
Paria_brh
شوربختانه پیام مورد نظر پاک شده است و متوجه ی فرمایش حضرات نشدم گویا فرار را بر قرار و مکالمه ترجیح می‌دهند. اما سپاس گزارم از توجه شما نسبت به نکات نوشته شده متن من 🪴💗 امیدوارم روزی برسد ...
نوشته بودن این اجرا شما رو شاعر کرده!
البته تنها نمایش در پروفایلشون همین اجرا بود!
🙏🏻♥️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Paria_brh (paria_brh)
درباره نمایش رها i
در حـال و هـوای ِ رهـا _ فیـلی بـگ

مــهرماه_ پنجمین شب اجرا
زمان اجرا : 70 دقیقه [مغایرت با برگه ی اعلامی]
تاخیر : حدود ده دقیقه.


"تنها چیزی که الان برام باقی مونده این تنمه!
که اونم وقتی پیر بشه نابودش میکنم
خیلی تلخه که تنها چیز با ارزش زندگیت جسمت باشه ... دیدن ادامه ››
و اونو هیچکس نخواد! ....
اگه همه ی آدما اینجوری فکر میکنن و به روی خودشون نمیارن، که هیچی.
اما اگه من فقط اینجوری فکر میکنم،
پس من خیلی تنهام. "




_ فیلی بگ
روایتی است مدرن و کم نظیر از" زن".
این دو حرف ساده اما پیچیده.
کمدی درامی که در لایه های زیرین تراژدی می‌شود.

_ وقتی اولین بار سریال فیلی بگ را دیدم با زاویه ی دید جدیدی نسبت به روزمرگی های یک زن مواجه شدم.
زوایایی که راوی آن نیز خود شخص بود.
داستان انسان عصر جدید که لبخند می‌زند، اما از درون متلاشی است.
داستان یک آدم به شدت نگران و مشتاقِ دوست داشته شدن که هرکاری می‌کند تا تنها نماند...
داستانی که خاصه ی جسم یک زن است.
فیلی بگ یک آدم گمشده ی عمیقا آسیب دیده است که پشت لبخنداش پنهان شده و نیاز دارد که کسی نجات اش دهد
و شاید پررنگ ترین خصیصه ی تمایز و موفقیت آن، استفاده از دیوار چهارم است که بی مرز و بدون درنگ، تمام حس و حال و چالش ها و تفکرات ذهنی و بی پروایی یک زن را شفاف به تصویر می‌کشد.
بالطبع کنجکاو بودن برای چگونگی ِ اجرایِ نمایشی این متن موفق به روی صحنه، من را به سمت تهیه ی تیکت مونولوگ رها مجاب کرد.

_ در ذهن مرور میکنم
ما قرار است که به تماشای زنی بریتانیایی که ساکن لندن است، جسور است اما دروغگو ،بسیار بی ادب، تنها است، که اعتیاد جنسی دارد و موفق بودن اش در این معنا پیدا می‌کند که آقایان به او توجه کنند و غرایض اش اقناع شود، بنشینیم.
که با تمام ویژگی های گستاخانه اش باز هم برای مخاطب دوست داشتنی
است!
اما
از همان ابتدای ورود بازیگر به صحنه برای من پذیرفتن و قابل باور بودن اش در ذهن ام به حالت انکار درآمد.
لازمه ی همذات پنداری با کاراکتر، باورپذیر بودن اوست. و متاسفانه از ابتدا آن کشش در فرم و بیان و مابقی فاکتورها در ذهن من شکل نگرفت و تا لحظه ی آخر هم نتوانستم با احساسات چندگانه ی زن، ارتباط برقرار کنم.

_ شخصیت اصلی فیلی بگ به سبب شکستن های پی در پی دیوار چهارم و فاصله گذاری دقیق، صمیمیتی با مخاطب ایجاد می‌کند که در این نمایش مغفول بود.
شاید اگر از بازیگران فرعی استفاده می‌شد حتی بدون دیالوگ ( که مونولوگ بودن اثر هم تغییری نکند) به پیشبرد داستان کمک شایانی می‌کرد.
چرا که کمدی نهان در فیلی بگ در گرو موقعیت هایی است که شخصیت زن قصه با دیگران دارد. چیزی که در این نمایش حداقل برای من درنیامده بود و کمدی کمرنگ و گذرا داشت.
[اگر قصد کارگردان خلق نمایشی به مانند نمایشی بوده که خود خانم فیبی والر بریج اجرا برده، با وجود آنکه شخصا آن را کامل ندیده ام اما احساس میکنم به سبب بدون سانسور بودن آن نمایش و احساسات واقعی تری که خودشان ساخته و پرداخته کرده اند، موفق بوده و عینا اجرا کردن آن تم با ممیزی های فراوان در "رها" موفقیت آمیز نبوده است. ]

_ درک میکنم که با وجود شرایط اقتصادی شاید نداشتن دکور و طراحی صحنه برای چنین مونولوگی بنابر تشخیص کارگردان، بلامانع و قابل قبول باشد و یا همانطور که در بالاتر اشاره کردم از همان فضاسازی نویسنده ی اصلی الهام گرفته شده است؛
اما انتخاب لباس و گریم را نمیتوانم نادیده بگیرم.
احساس شلخته بودن و عدم توازن و هماهنگی در استایل بازیگر بسیار در ذوق میزد.
گریم؟! چه بگویم... .

_ شوربختانه با وجود بکر بودن موضوع نمایش و انتخاب چنین سوژه ی تحسین برانگیزی، نمایش رها برای من به دلایل زیادی از جمله :

متناسب نبودن بازیگر انتخابی برای چنین نقشی،
نداشتن موسیقی مناسب و خالی بودن اکثر لحظات بدون افکت های خاص [ مثلا شرایط ایستگاه مترو یا کافه و یا در خانه بودن زن، می‌توانست با نورپردازی و موسیقی متناسب، مخاطب را در فضاسازی کاملا درستی قرار دهد _تاحدودی فقط قسمت لوکیشن کلاب این موضوع رعایت شده بود_ ].
عدم وجود دکور و قرار گرفتن بازیگر در هفتاد دقیقه صرفا در یک دایره ی مشخص با یک صندلی، واقعا کسالت بار بود.
رها برای من یک نمایش رادیویی بود.
همین.









___________________________________________________


صدای فن سالن بلک باکس واقعا چیزی جز تضعیف اعصاب و تمرکز مخاطب به همراه ندارد!
با توجه به فضای کوچک سالن که فقط ساید A باز است و جمعیت کمی گنجایش دارد، روشن بودن فن فقط یک فضای بی نهایت سرد و پر سر و صدا که گویی در یک کارگاه تولیدی مشغول تئاتر دیدن هستید به همراه دارد!

در مورد ساید B که با کاور مشکی پوشانده بودین..... چرا کامل کاور نشده بود؟! چرا نصف صندلی ها با کج سلیقگی نمایان بود و بک گراندِ دکورِ نداشته ی این نمایش شده بود؟

چرا چراغ اتاق پشت صحنه خاموش نبود[ همان دری که بازیگر ورود کرد] و نور به داخل باکس اجرا می آمد؟!

بوی نامطبوعی که داخل سالن است،که تقریبا کل محوطه ی باغ کتاب را به دلیل انشعابات آب پر کرده با یک خوشبو کننده یا عود و.... حداقل در سالن نمایش، قابل کنترل برای بهبود وضع است.


Paria_brh (paria_brh)
درباره نمایش وَرَق‌الخیال i
در حـال و هــوای وَرقُ الــخیــالْ


اولین شب اجرا
زاویه دید ردیف دوم باکس وسط [تمامی جایگاه ها دید خوبی دارد]
طول اجرا یک ساعت و بیست دقیقه
تقریبا بدون تاخیر


"دیاری را می‌شناسم که
درختان در بهار شکوفه نمی‌دهند، بار ِ سبز می‌دهند.
در قنات ها، ورق الخیال روان است که رسد به رودها.
از ... دیدن ادامه ›› آسمان باران نمی‌بارد، بادِ سبز می‌بارد.
ستارگان همه از جنس ورق
و دو خورشید در آسمان طلوع می‌کند.
قوت غالب آدمیان نان نیست، ورق الخیال است.
آدمیان در آنجا سبز را کِشت نمی‌کنند، با سبز زندگی می‌کنند.
لب ها خندان
دلها خوش
و نفس‌ها در ورق الخیال گرمِ گرم است.
آدمیان در صلحِ با زمین و زمان "

_____________________________________

در این وادی خیالی که هپروتی است پُر عیش، قلم نویسنده ایده ای را نگاشته که ظرافت دیالوگ ها با ادبیات خاص کلاسیک در کنار هنرنمایی فرم و حرکت نقش پردازان، نمایشی بدیع و نغز خلق کرده است.
در ابتدا صدای ساز دیجیریدو چون زنگاری موهوم شنیده می‌شود برای گذر از کنون و قدم گذاشتن به برهه ای از تاریخ ؛ سازی که برای داستان سرایی استفاده می‌شود نوید این را می‌دهد که روایتی چشم نواز را شاهد خواهیم بود.
با وجود پکیجی قوی از بازیگران و کارگردانی و نویسنده و طراحی ها؛
اما این ترکیب خوش رنگ و لعاب، برای من درون مایه ای عمیق یا شگفتی به همراه ندارد و پس از مدتی از آغاز اش ، دیگر متن حتی توان جذب ذهن و ماندن در خط روایی با تمپوی مناسب را نمی یابد و من تماشاگر ، اجرایی بدین طولانی را تاب نمی آورم و از یک نقطه ای به بعد همه چیز کمرنگ شده و موجب رخوت می‌شود.

شوربختانه تئاتری نبود که در ذهن ام رسوخ کند و بتوانم با مرور خاطره اش، دل آگاهی و کشفی داشته باشم. گرچه یاران گروه تلاش و مشقت زیادی متحمل شده بودند برای ساختن بهترین قابها.
مطلقا ایرادی به بازی ها نیست و کارکتر بوالهوس برایم جذاب تر بود.
به زعم بنده نمایشنامه آن چیزی نبود که انتظار می رفت و در مدت کوتاه‌تری می‌توانست مضمون خود را منتقل کند.
آنقدر کُند پیش رفت که در پایان هم نتوانست غافلگیر ام کند.


اوه :(( با این وجود بنظرتون دیدن اجرا بهتر از ندیدنشه؟؟ بازی بازیگرا تکراری و مثل اجراهای قبلیشون نبود؟
زهرا خلیلیان
اوه :(( با این وجود بنظرتون دیدن اجرا بهتر از ندیدنشه؟؟ بازی بازیگرا تکراری و مثل اجراهای قبلیشون نبود؟
درود بر شما هم قبیله ای هنر دوست.
بی شک دیدن یکبار هر اجرایی که این چنین آبرومندانه برایش زحمت کشیده شده خالی از لطف نیست.
متنی ثقیل بود که گاها در دیالوگها واژه هایی که ادا میشد به سمع من مهجور و گنگ بود.
بازی بازیگران همانطور که اشاره کردم کامل و بی نقص بود( این هماهنگی و تسلط در شب اول اجرا قابل تحسین است).
در کل فرم و اجرا در تمامی ابعاد اعم از نور و دکور و موسیقی با توجه به اینکه سالن دیر در اختیار کارگردانی قرار می‌گیرد در سطح خودش ... دیدن ادامه ›› امتیاز کامل می‌گیرد و بازی بازیگران وجه مثبت کار است.
اما نمایشنامه و درون مایه ی آن با وجود شاعرانگی و طنازی در قلم، متاسفانه سلیقه من نبود و چیزی نبود که در خاطرم بماند.
البته تجربه ی هر فردی بنابر آنچه در ظرف وجودی اش دریافت می‌کند متفاوت است.
اما :
اگر متون ادبی فارسی و نمایشنامه های ایرانی باب طبعتون است و از دیدن نمایشی رئال در این سبک و سیاق با رگه های گروتسک لذت میبرین، پیشنهاد میکنم کمی درنگ کنید و از هفته ی های آتی به تماشا بنشینید که امیدوارم با تغییرات و جاافتادن چرخ دنده های متن و کوتاه تر شدن زمانش، اجرایی درخورتر شاهد باشید.


Paria_brh
درود بر شما هم قبیله ای هنر دوست. بی شک دیدن یکبار هر اجرایی که این چنین آبرومندانه برایش زحمت کشیده شده خالی از لطف نیست. متنی ثقیل بود که گاها در دیالوگها واژه هایی که ادا میشد به سمع من ...
خیلی خیلی ممنون بابت توضیحات کامل و مفصلتون. 🙏🌺
حتما طبق توصیه شما در هفته‌های آتی اجرارو میبینم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در حــال و هــوای جیـب هایی پـر از نــان


آخرین روز از تیـرماه
زاویه دید باکس E [ صحنه از تمامی باکس ها دید خوبی دارد]
زمان شروع و اتمام : بدون تاخیر و طبق زمان اعلامی.



▪️ با انتخاب تماشای ژانری که چندان مورد سلیقه ام نیست و محک زدن دوباره ی ذائقه ی بصری ام، پا به دنیای ویسنی یک می‌گذارم. دنیایی که ... دیدن ادامه ›› گودالی است بی زمان و مکان، در واقع با متنی جهان شمول که توسط یک نگرش فیلسوفانه نگارش شده است طرف هستیم.


▪️ در ابتدای ورود به سالن بازیگرانی را می‌دیدم که هیچ شباهتی به پوستر معرفی شده نداشتند و آنچه در ذهن ام از طراحی گریم و لباس شکل گرفته بود کاملا مخدوش شد.


▪️ گرچه با دنیای خطی و تواتر ابزورد و بزرگان اش بیگانه نیستم
اما با این نمایشنامه نتوانستم ارتباط برقرار کنم چرا که نسبت پیچیدگی های متن به روایت اجرایی قانع کننده نبود.
علی رغم اینکه مضمون اصلی داستان قابل توجه و محترم بود.
حال نمی‌دانم کاستی از ترجمه ی ضعیف بوده است که این چنین اجرا برای من نامفهوم پیش می‌رفت یا ذوق و سلیقه ی کارگردانی در فرم و اجرا چنگی بر دل نمیزد
و به جز چند جمله ی نسبتا خوب در آغاز و پایان بندی قابل تامل و کافی؛ در بدنه ی اصلی نمایش شاهد نقطه ی عطف و اوج و فرودی برای کشش و همراهی ندیدم.
همچنین ادای دیالوگ ها در پاره ای از گفتمان ناواضح بود و متوجه ی کلمات نمی‌شدم (مخصوصا دیالوگهای کلاه به سر).


▪️ درست است که ما درون چاه را قرار است ببینیم و حس کنیم
اما آیا این نورپردازی ضعیف که در بیشتر مواقع جزئیات طراحی ها مشخص نیست صحیح و کاربردی است؟!
با وجود اینکه ردیف یک بودم اما طراحی نور بسیار بد و آزاردهنده بود.


▪️ تعامل به معنی این است مخاطب خودش را در داخل کار ببیند و اثری قابل توجه بر روند نمایش به جهت پیشبرد هدف و نتیجه ی کلی کار باشد، اما
شوخی های نامربوط شخصیت عصا بدست با تماشاگر ( اعم از اینکه : تو عصای منو بگیر! به بغل دستیت چی گفتی؟ به چی میخندی و....) فکر نمی‌کنم تعاملی شکل داده باشد و بیشتر جنبه ی راضی کردن آن عده ای را داشت که بخاطر شخصیت های سینمایی تیکت تهیه می‌کنند و از مفهوم و غایت تئاتر عاجز بوده. قهقه های کریه و بی موقع این افراد و مهمان های مخصوص گروه که از شعور تهی بودند کاملا گویای این امر بود.


▪️ برای من تنها نقش راهب با تسلط بالای بازیگرش و آن طمأنینه ی معنوی و موسیقی منحصربه فرد کاسه تبتی اش مورد قبول بود.

شاید اگر این متن در فرم و شکل دیگری اجرا می‌شد و مدت زمان نمایش کاسته میشد
و پکیجی از بی نظمی ها را شاهد نبودم می‌توانستم شب بهتری را تجربه کنم.

______________________________________________________



_ آیا میدانید معرفی مهمان هایتان برای مخاطب ذره ای اهمیت ندارد و می‌توانید در لابی و کافه ی تماشاخانه تا دلتان می‌خواهد برای قدم رنجه ی نور چشمی هایتان کف و سوت و هورا بکشید؟!
لطفا برای وقت و انرژی تماشاگری که ادعا میکنید سرمایه تان است اندکی ارزش قائل شوید.



بارها اعلام کردم که خون مهمان ها رنگین تر از بقیه نیست...
اگر بهرام بیضایی هم مهمان بود آوردن نام ایشان درست نیست...
تماشاگر برای بزرگداشت مهمان های نمایش نیامدند...
من اگر بودم می گفتم:
مهمان های عزیزی در جمع تماشاگران می بینم، به رسم و ادب و احترام برای همه تماشاگران نام های شان را نمی آورم و در بیرون از سالن پذیرای مِهرشان هستم...

Paria_brh
چه خوب و خوش به سعادتتون که تونستین لذت ببرین از این اجرا 🌹 بیش باد این شب های زیبا و به کام برای همه ی تئاتر دوستان. متاسفانه در شبی که من حضور داشتم، شب عجیبی بود..... از اتاق فرمانی که ...
قربان شما🌹
واقعا متاسفم . . .
چه شب عجیب و غریبی بوده!
به نظرم تعاملی بودن نمایش گاهی باعث میشه برخی تماشاگران زیادی احساس راحتی داشته باشن!
ولی امان از گوشی ها ، امان از مهمان هایی که رو اعصاب ما راه میرن . . .
امیدوارم یک اجرای خوب به روی صحنه بیاد که بشوره و ببره . . .
اگر نمایش خوبی سراغ داشتین خوشحال میشم معرفی کنید 🌹
۱۳ مرداد
میلاد فراهانی
قربان شما🌹 واقعا متاسفم . . . چه شب عجیب و غریبی بوده! به نظرم تعاملی بودن نمایش گاهی باعث میشه برخی تماشاگران زیادی احساس راحتی داشته باشن! ولی امان از گوشی ها ، امان از مهمان هایی که رو ...
به روی دیده🌹 گرچه معرفی کارهای خوب کار بزرگان و منتقدان واقعی است و بنده در حیاط خلوت روزگارم به تماشای آثاری که بیشتر به سازندگانش ایمان دارم می‌نشینم.

در سال صفر سه از ابتدا تا همین لحظه تنها کار شریف و آبرومند و پنج ستاره برای من "به صرف بورش و خون" بوده که قطعا شما هم دیدین.
این کار چنان قلب و روحم لمس کرد که حتی تصمیم داشتم سنت شکنی کنم برای اولین بار در طول این یازده سالی که مخاطب هنرهای نمایشی هستم، اجرایی رو دوباره ببینم.....
دوست داشتم بارها و بارها تیکتش را هدیه کنم به عزیزانم....
دوست داشتم کنج دنج باغ کتاب ساعت ها بنشینم و نازنین ... دیدن ادامه ›› را ورق به ورق با تصویرسازی جناب ابر مرور کنم.....
اما شوربختانه نحوه ی بلیت فروشیش امکان خرید و برنامه ریزی را دشوار میکنه.
♥️بورش و خون بی رقیب در صدر تاپ لیست نمایش‌های امسالم هست.
مگر اینکه در ادامه معجزه ای رخ دهد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Paria_brh (paria_brh)
درباره نمایش نکبت i
نـکبـت
تــیــرماه
واپـسیـن روزهـای اجـرا


_ روایت شکافتن جراحت های کهنه، دستکاری روانی و تجاوز به روح و ذهن یکدیگر بعد از سالها ‌شناخت متقابل و رفاقت ...

_ نکبت همان نمایشی است که گذشته ات را کنکاش می‌کند ، رذالت و نقطه ی سیاه رفتار و عمل گذشته های دور و نزدیک ات را از درون ات با اجبار بیرون ... دیدن ادامه ›› می‌کشد و آنگاه می‌گوید :
ببین! تو آنقدر هم که ظاهر ات نشان می‌دهد، شخصیت موقر و موفقی نداری!
تو یک نکبتی!

_ هریک از ما بواسطه ی روزمرگی و خاطرات مشترک در دایره ی معاشرتی- اجتماعی خود، از زاویه دید دیگرانی که ما را می‌شناسند شاید یک موجود خطاکار و متجاوز _به هرنوع از حریم شخصی_ و یک نکبت منفور باشیم، که روزی جایی زمانی ، نقاب از چهره برمی‌دارند و برخلاف احترام های مرسوم، برداشت از خود حقیقی ما را چون واقعیتی گزنده در صورتمان میکوبند.
اما آیا با مرور زمان و تغییر شخصیت، بینش و رتبه های اجتماعی که درون اش زیست میکنیم؛
پیش کشیدن و شکافتن نواقص رفتاری و اشتباهات گذشته کاری است مفید؟
یا گذر زمان همان التیام بخشی است که درد را هراندازه که سهمگین باشد جایی در پستوی ذهن مخفی می‌کند. چرا که لازمه ی بقا و دوام این است؟ .
این سوالی است که نمایش در یک ساعت و چهل دقیقه به آن پاسخی نه چندان شفاف می‌دهد.
و در آخر شما را با دنیای ذهنی خود و زاویه دیدتان تنها می‌گذارد.
درست مثل وینس در گوشه ی اتاق هتل.

________________

_ نمایشی که دیالوگ محور است و مدت طولانی ای دو بازیگر روی صحنه در کشمکش هستند، انتظار می‌رود با ورود نفر سوم به داستان، روایت جان تازه ای بگیرد و صحنه از رخوت دربیاید
اما ورود اِمی برای من، نه تنها نقطه ی عطف نشد بلکه حلقه ی اتصال بین دوبازیگر مرد را نیز همچنان مغفول نگه می دارد.
به هر روی بعد از یک زمان نسبتا طولانی، شخصیت اِمی با یک مونولوگ کوتاه به نمایش خاتمه می‌دهد، گویی بعد از مدت مطلوبی که در اختیار کارگردان بوده تا اثری منحصربه فرد تقدیم مخاطبان کند، هنوز به مقصود خود نرسیده است و نیاز به یک بیانیه برای پایان بندی و انتقال مفهوم اش دا‌شته است.
شاید هم به حضیض بردن مردان داستان و در مقابل به اوج رهایی بردن یک زن از مخمصه ی تفکرات پریشان آنها، با بیان یک احساس زنانه ی مستقل مدنظرش بوده. نمی‌دانم.


_ اعجاز هنر تئاتر ارتباط مستقیم با روح بیننده است .
لذا هرگونه خطایی در بازی های نور یا رساندن صدا به مخاطب بسیار بزرگ دیده میشود و آن عالم خیالی که مخاطب در واقعیت شاهد آن است را دچار خلل کرده ، ارتباط روحی مخاطب را با صحنه تئاتر منقطع میکند .
موردی که باعث انفصال من از فضای روایت میشد، عدم استفاده از فن بیان و صدای خود بازیگر بدون میکروفن بود.
چرا که طراحی صدا نیز چنگی بر دل نمیزد.
[ بازیگر در سمت راست صحنه مشغول صحبت است و حجم بیشتر صدایش از سمت چپ صحنه به گوش می‌رسید]

_ از نکات لذت‌بخش طراحی صحنه و دکور تحسین برانگیز و قابل توجه بود.
بزرگترین امتیاز برای این بخش چشم نواز است.

_ صحنه ای که اِمی در چشمان جان نگاه می‌کند و اتفاق آن شب و حس ناخوشایندی که بر او گذشته را با نفرت و جسارت بازگو می‌کند؛
همچنین یادآوری دوران نوجوانی و رقصیدنشان را دوست داشتم.

_________________

بعید می‌دانم سالها بعد که خاطرات نمایش هایم را مرور میکنم این تئاتر در لیست ماندگارها در ذهن ام بوده باشد....

امشــب بـه صـرف بـورْش و خــون.

اردیبهشــت ماه
میز دو _ ساید a
مدت اجرا : شصت دقیقه بدون تاخیر

_ روایت تنهایی و خودخواهی و تلاطم روحی انسان امروزه به قلم نویسنده ی قرن نوزدهم و اقتباسی وفادار برای اجرا در زمان کنونی.

_ وارد بلک باکس که شده ام همه چیز با دقت و ظرافت کنترل و برنامه ریزی شده است،
فلایر ساده و جذاب با نوشتن جمله ای متفاوت برای هرکس، ... دیدن ادامه ›› آن هم با خط شخصی که حس احترام و صمیمیت را القا میکرد.

_چشمان مضطرب و نگران و کمی عصبی خدمتکار خانه، از همان بدو ورود نظر را به خود جلب می‌کند
گویی واقعا منتظر ما بوده است تا بیاییم و جنایتی را به قضاوت بنشینیم, یا شاید هم در کنار ارباب خود ما را شاهد بگیرد برای دیدن سیاهی و رنج آدمهای آن خانه و برای خودکشی دخترک داستان سوگواری کند.
براستی حریم بین این دو زوج را چه کسی شکسته است؟! کدام جامعه، کدام خود، کدام آسیب روانی ای ، مسبب نابودی تن نازک زن و روح مچاله ی مرد است؟!

_نور که به روی صحنه می افتد، دکور زنده و پویا خودنمایی می کند. به واقع از زمان و مکان جدا میشوی و پا به خانه ی امانت فروش تنها و جامعه گزیز می‌گذاری.
در جایی خوانده بودم :
" او هرگز زیبا به نظر نمی‌رسید،
او شبیه به هنر بود،
و هنر
قرار نبود زیبا به نظر برسد،
قرار بود
احساسی را
در شما ایجاد کند."
این کامل ترین جمله ای است که در مورد حلقه ی اتصال بین خودم و شخصیت اصلی داستان _مرد چهل ساله ی امانت فروش_ به ذهن ام می‌رسد.

_ شخصیت اصلی رمان نازنین داستایوفسکی، آدمی است از تبار راسکولنیکف و دیگر قهرمان‌هایش: مطرود، پیچیده، خود برتر انگار، تنها و جوینده عشق پایدار.
که بازیگر نمایش با حرفها و خنده هایش، با توجه اش به زنان و مخاطب قراردادن آنها، با عصیان و عجزش در از دست دادن نازنین اش، حسی را در من ایجاد کرد که قطعا شایستگی در یاد ماندن و به نیکی یاد کردن این اجرا در آینده را خواهد داشت.
«چرا که تو مرد صبور و شریفی هستی، جنس شناسی، آدم شناسی، میفهمی، بلدی اما خانم باز نیستی! :)
البته تمام ترس و وحشت اش هم دقیقاً از همین است؛ این‌که همه‌چیز را می‌فهمد!». :)

هرچند طرفدار جناب ابر در مدیوم دوربین نبودم، اما این جادوی تئاتر است که اینگونه شیرین و دوست داشتنی در صحنه من را به دنبال خود می‌کشد.

_ ایده گلدان‌ها برایم جذاب بود
سوپ بورش و آن تصویر آخر، مملو بودن قابلمه سوپ به چغندر قرمز. به رنگ خون.
همچنین گرفتن آینه در برابر چشمان تمام مخاطبین.
موسیقی هم به موقع قلب را لمس می‌کرد و بیادماندنی بود.

_ تک تک اکسسوار و دیالوگ ها و هر طراحی ای که درنظر می آمد، واقعا فکر شده و بار معنایی داشت، درست به مانند داستایوفسکی که در کتاب نیز با هوشمندی آنقدر واضح تصویرسازی و شخصیت پردازی کرده است که رمان کوتاهی را به یکی از ماندگارترین آثار خود و ادبیات روس بدل کرده است.

_ پیشنهاد میکنم در ابتدا این کتاب را بخوانید و سپس به تماشای اثر بنشینید چرا که نگارش این داستان به سبک جریان سیال ذهن همانطور که مخاطب را با افکار درونی شخصیت اول آشنا می‌کند و اجازه میدهد تنش های روانی و صدای ذهن راوی را بشنوید؛ در اجرای این نمایش میتوانید مکمل خیال پردازی خود را از زاویه دید کارگردان به تماشا بنشینید و کیف دوچندان ببرید.

در گوشه ای از این شهر بزرگ و به دور از تماشاخانه های مرسوم متمرکز در مرکز شهر ، در یک باکس کوچک نمایشی به روی صحنه می رود که ارزشمند است دیدن و تجربه ی آن، حتی اگر طولانی ترین انتظار را برای دیدن و چشیدن بورش عمرتان صرف کنید.
درود بر شما
مرسی از توصیف کامل و زیباتون از حال و هوای نمایش✌️🍀
۳۱ اردیبهشت
میلاد فراهانی
درود بر شما مرسی از توصیف کامل و زیباتون از حال و هوای نمایش✌️🍀
درود و ارادت🦋🌹
۳۱ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Paria_brh (paria_brh)
درباره نمایش اسب قاتلین i
اسـب قاتـــلیــن

اردیبهشت ماه
شروع : حدود پانزده دقیقه تاخیر
طول اجرا : یک ساعت و بیست و پنج دقیقه

"ما همه در یک کابوس مشترک هستیم.... "
_دیدن این نمایش برای من به مانند عبور از تونلی تاریک و پرهیاهو بود تا روایت آدم های حریص و نادان در توهم دشمن فرضی _شورشیان_ را ببینم، ... دیدن ادامه ›› که چگونه با تغییر جایگاه اجتماعی، مظلومِ به ظاهر، هیولای درون خود را آزاد می‌کنند و نقاب از چهره برمی گیرند تا طمع خود را آشکارا شیهه کشند.

_نمایش هایی که بیشتر متکی بر فرم هستند همیشه برایم جذاب تر است. اغراق در اجرا، صدا، حرکات بدنی بسیار دقیق و هماهنگ، همان قاب های زیبایی است که از تئاتر انتظار دارم. در این نمایش دقایق زیادی از این قابها را مشاهده میکنید.

_هر اندازه که موسیقی و نور و گریم و مجموعا اتمسفر محیط آن حس وحشت زدگی و جنون و آشوب را به من منتقل می‌کرد، گویا روایت داستان یک گام عقب تر بود و دیالوگ و خط داستانی نمی‌توانست با ترس و هیجان من را متصل به روایت نگه دارد و در پردازش سوژه ی نسبت به بازی‌سازی و فرم، ضعیف تر بود.

_طراحی نور کم نظیر که بخشی از آن بر عهده ی بازیگران بود و بسیار هیجان انگیز و بدون نقص اجرا شد.
_تعویض صحنه ها با سرعت و عالی بود به گونه ای که در ردیف یک نشسته بودم اما در کسری از ثانیه غافلگیر میشدم

اگر مدت اجرا کمتر بود شاید تمپوی اجرا از چیزی که هست نیز فراتر می رفت و با حذف چند قسمت، نمایش باب میل تری را تجربه میکردم.
بازی نقش کـَش و اسـب _چه اسب فوق العاده ای بود_ را بیشتر دوست داشتم. و کنایه ی سیاسی کارگردان باانتخاب نماینده ی شورشیان در آن فیزیک و گفتار نکته جالبی بود.


به امید آنکه بار دیگر با نمایشنامه ای جامع و ناب تر به پایتخت تشریف بیاورید و ما در کنار لذت بصری، تماشاگر نمایشی نو و بیادماندنی در همه ی ابعاد باشیم.











سپاس از کامنت زیباتون 🙌🌹✨
۱۲ اردیبهشت
سپاس از مهرتون
۱۲ اردیبهشت
سپاس از لطف و محبت شما دوست گرامی
و ثبت نظرتون🙏🌹
۱۳ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Paria_brh (paria_brh)
درباره نمایش سَنتِز i
ســنتــز

سی ام بهمن ماه _ اولین شب اجرا
زمان شروع : راس ساعت بدون تاخیر
طول اجرا : طبق اعلام
زاویه دید : ردیف اول باکس وسط


_ ای فریاد خونین زن
برابری از چه می خواهی؟
که برسی به من؟!
من که هنوز خود مَردی ام
نگهبان گورستان و خرافات و
طوق بر گردن از مهملات ... دیدن ادامه ›› و
اسیر عقل خرابات.

_ با یک خشاب قرص سنتز در دست (فلایر) ، بدرقه ی سالن می‌شوم. موزیکی درحال پخش است. حزن آلود و وهم انگیز که گویی ناله ی زنی در دوردست است که چنگ میزند قلبت را.
این اولین حلقه ی اتصال من با اجرا است.

_ طراحی و دکور همان چیزی است که در پوستر نقش بسته است.
رختشورخانه ای نه چندان مدرن، نه چندان پاک و  تمیز، درست به مانند ذهن و روح پدر داستان.

چشمانم مات صحنه ای سرد و سخت با شیمیِ استیصال و کینه بین پدر و دختر می‌شود
نگاه های سلطه جو، مغموم، کلافه، حق به جانب و مردسالارانه ی پدر در چشم دخترکی که گویی می داند آنچه که در انتظار اش است را.
دخترک
میلرزد... می‌ترسد....
اما تاب ِ مخالفت ندارد....
گویی قدرت نافرمانی اش، مسخ ِ دستان ِ زمخت پدر شده است، شاید هم هنوز "پــدر" برایش مقدس و والاست!

_ هیچ مردی رضایت نمی‌دهد که زن باشد، اما تمام مردان آرزو دارند که زنان وجود داشته باشند.
"خدای را سپاس بگذاریم که زن را آفریده است. طبیعت مهربان است زیرا زن را به مردان بخشیده است."
در این عبارت‌ها و عبارت‌های مشابه آنها، مرد یکبار دیگر با ساده‌لوحی خودپسندانه تاکید می‌ورزد که حضور خودش در دنیا امری اجتناب ناپذیر است و حقی به شمار می‌رود، ولی حضور زن عبارت از حادثه‌ای ساده است، اما حادثه‌ای سعادت‌بار.
و شاید گمان می‌کند این حادثه ی سعادت بار، قربانی ای تحت الاختیار است برای رستگاری او. هر زمان که بخواهد، هر زمان که اراده کند.

_ اولین نمایش بدون دیالوگی بود که به تماشا نشستم. تجربه ی ارزشمندی بود.
همچنان در ذهن ام سوالاتی است که دلیل منطقی ای برای بعضی از آنها، نمی‌تواند بیابد.
به طور مثال حضور مجدد پدر داستان، جنبه ی فرا واقعیتی به قصه بخشید که آنچه در فهم آمده بود را در دقایق پایانی با چالش بی جواب مواجه کرد.

_ پرفورمنس دختران در بعضی صحنه ها متوسط و بعضی دیگر خوب بود. کاراکتر پدر نیز در یک خط خوب سیر می‌کرد.
با توجه به اینکه بار دیالوگ گویی و روایت هم به فرم و میمیک صورت و تماما اکت بدنی بازیگران متصل است،
به شخص ترجیح میدادم در موقعیت هایی نظیر مرگ و زندگی ای که دخترک قرار می‌گیرد، واکنش شدیدتری داشته باشد
و حتی حس میکردم گاهی فراموش می‌کند که القا کنننده ی ترس باشد و ارتباطش با خط روایی برای لحظاتی قطع می‌شود .

*اگر به دنبال اثری هستید که در سکوت مرگبار میان پدر و فرزندان، فریادها می‌زند و تعصب و نرینگی و ظلم بر تن نازک زن، این جنس دوم در باور بعضی مَردان نئاندرتالی _از گذشته تا هنوز را_  به تصویر بکشد، پنجاه دقیقه خود را مهمان این تئاتر محترم کنید.

در ریتمی آهسته همراه ترس درونی شروع می‌شود
اوج می‌گیرد، در خودش می‌بلعد و باز فروکش می‌کند و با بُهت و ترسی نهان تنهایت می‌گذارد
چرا که این داستان تا همیشه ادامه خواهد داشت
این سنت... این پوسیدگی....این خودخواهی و اختیار وحوش مالکانه پدر بر جسم فرزند.


اما اگر روح حساسی دارید و یا از ترومای خشونت خانگی و اتفاقات این چنینی که زن بودن در این جامعه تا حدودی بر همه ی ما روا داشته است، رنج میبرید. توصیه میکنم با دقت بیشتری شب تئاتری خود را انتخاب کنید. ضرب آهنگ موسیقی با اکت خشونت آمیز پدر و جنونی که در بیننده ایجاد می‌کند برای لحظاتی واقعا دردناک است.

_______________________________________

پر از انرژی و عشق بمانید در ادامه ی مسیر.

سلام خانم پریا. چقدر قشنگ و کامل نظرتان را می نویسید 👌👌👌👌
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
فریبا
سلام خانم پریا. چقدر قشنگ و کامل نظرتان را می نویسید 👌👌👌👌
درود بر شما مهربانو. سپاس از چشمان هنردوست شما که مرا می‌خواند. روزگارتان وصلِ امّید باشد و بس.
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Paria_brh (paria_brh)
درباره نمایش صد در صد مرده i
نوزدهم بهمن ماه
زاویه دید : ردیف دوم
شروع اجرا : پانزده دقیقه تاخیر
طول اجرا : مطابق برنامه

_وقتی نمایشنامه از یک نویسنده ی خارجی است با اطمینان خاطر بیشتری بلیت خریداری میکنم، چون تجربه ثابت کرده است که در اکثر موارد به دلیل انسجام داستانی، ذهن تماشاگر از ابتدا تا انتهای اجرا کاملا درگیر و توسط تعلیقات گنجانده شده در چارچوبی استاندارد، گره اندازی و گره گشایی می‌شود.
درست به مانند این نمایشنامه که با هوش کارگردانی، متنی نسبتا سنگین را هنرمندانه به مخاطب ... دیدن ادامه ›› عرضه کردند.

_ طراحی نور دوست داشتنی که در خدمت کار بود و بدون تاخیر و سرضرب انجام می‌شد.

_ موسیقی همگام با اوج و فرود کشمکش ها، اتمسفر خوب و رازآلودی به گوش مخاطب القا می‌کرد.

_ ممنون که فلایر تهیه کردید تا مایکل و الیزابت مهمان همیشگی کلکسیون تئاتری من باقی بمانند. در کل طراحی پوستر و کار گرافیکی کار را بسیار پسندیدم.

_ رفتار محترمانه تیم و آداب بدرقه و مهمان نوازیتان هم بر دل نشست.[ پازل گمشده ی اکثر اجراهای این روزهای خاکستری]

_ تنها عاملی که باعث شد صد درصد از این اجرا لذت نبرم و گاها کلافه چشم از صحنه بگیرم ، صندلی های سالن هامون بود.
صندلی که نمی‌توان گفت....! گویی کف آسفالت نشسته بودم.

_____________________________________
.
.
.

با توجه به آنچه که در برگه ی نمایش نوشته شده بود،
قرار بر این بود که هفته ی گذشته اجرای پایانی باشد ولی در کمال تعجب متوجه شدم هفته جاری هم نمایش اجرا می‌رود...!
نوش نگاه هرکه می‌بیند و نوش عوامل، بدرخشید که لایق دیده شدن هستید.

اما بدلیل این اطمینان به حرف ‌شما که پنج شنبه و جمعه اجرای آخر است با مشقت فراوان در برنامه ریزی بلیت تهیه کردم در صورتی که می‌توانستم خیلی راحت در اواسط هفته ی جاری مهمان شما باشم.
این حرکت مارکتینگ هم برایم دلچسب نبود.
 وقتی از این کار با تمام کاستی ها و نواقص سالن استقبال خوبی می‌شود دیگر به بازارگرمی و اتیکت "روز پایانی" و سپس هیجان بخشیدن به بازار گیشه با عنوان "روزهای جدید پایانی" احتیاجی نیست!
[حتی اگر مقصود گروه از تمدید مجدد ، این استنباط من نبوده باشد،
لکن تنها برداشت برای منِ مخاطب چیزی جز این نمی‌تواند باشد]

احساس میکنم میشه رو نظرات شما حساب کرد و هم سلیقه هستیم. امیدوارم بیشتر تئاتر ببینید، بیشتر نظر ثبت کنید تا بتونم انتخاب‌های مطمئن تری داشته باشم
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
Zahra
احساس میکنم میشه رو نظرات شما حساب کرد و هم سلیقه هستیم. امیدوارم بیشتر تئاتر ببینید، بیشتر نظر ثبت کنید تا بتونم انتخاب‌های مطمئن تری داشته باشم
بانوجان سپاس که مرا می‌خوانید. اگر کار فاخر یا قابل تاملی به روی صحنه برود قطعا یادداشتی از منظر دیدگاه و تجربیات ام به
دور از تملق و اغراق، به اشتراک می‌گذارم.
اما چه کنم که چندین سالن فعال پایتخت دیگر ارزش پا گذاشتن هم ندارد و آن دسته از سالن ها هم که ارزش انسانی را تا حدودی خدشه دار نمی‌کنند، با توهمات ذهنی بعضی از نویسندگان و کارگردانان مثلا آوانگارد و ابزورد احاطه شده است که نه ارزش پرداخت مادی دارد نه زمان.
یک گزینه ی دیگری هم که در سال اخیر درون ام فعال شده برای گزینش دیدن یا ندیدن، رفتار عوامل اجرایی است که یا نمک درونشان فعال است و بیننده را به سخره می‌گیرند یا فحاشی و توهین می‌کنند که بصورت خودکار حتی تیزرشان هم نگاه نمی‌کنم...... از این روی میباشد که ناخودآگاه دایره ی دیدن تئاترهایم بسیار کم شده است.
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
فراز غلامی
سلام ممنونم از نگاه دقیق شما تئاتر برای تماشاچی های خودشه و اینکه شما برای نمایش ما وقت گذاشتید و نظر دادید خیلی به من لطف کردید . استقبال مردم هم مار و غافلگیر کرده و تمدید شدن نمایش فقط ...
درود و احترام جناب غلامی
تئاتر خوب دیدن برای من به مثابه ی مزه کردن جرعه ای شراب صدساله است که یکبار مزه کردنش تجربه ای منحصر به فرد را به روح و روان ام منتقل می‌کند و برای همیشه ناب بودن خاطره ی آن شب را در ذهنم قاب میگیرم.

از لطف و بزرگ منشی شما سپاسگزارم و ترجیح می‌دهم دوستان مشتاق دیگر هم به تماشای این اثر خوب و قابل احترام بنشینند.
بی صبرانه منتظر کار جدید گروه شما خواهم بود.
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Paria_brh (paria_brh)
درباره نمایش توافق نامه i
"من احساس میکنم همه، خود جعلی شون رو نشون میدن.
همه‌ی ما در عمق وجودمون خراب و داغونیم. فقط، بعضیامون می تونیم اینو بهتر از بقیه پنهان کنیم." 👤کالین هوور


از خـرده نـان تـا توافقنــامه
از کــالافــرت تـا کـلــودل
از بارنی کشمن تا دُنی

_ یک ساعت و بیست دقیقه شب زمستانی ام را در فضای فرانسه ی دهه ی هشتاد سیر کردم.
جدال بین رذائل و فضائل اخلاقی با چاشنی سیاست و چالش ... دیدن ادامه ›› رفاقت . . .
وقتی ادبیات فرانسه یکی از علایق ات باشد و گروهی شریف و اصیل نمایشنامه ای از آن را به اجرا درآورند، گویی جام شرابی صدساله به دستت داده اند که نوشِ دل می‌شود.

_ جناب سلیمانی شما واقعا اطمینان بخشِ シ
هر اجرایی هستید که امضایتان در آن کار است.
خوشحالم که شاهد اولین پرفورمنس از این نمایشنامه در ایران بودم.

_ از میزبانی خوب و پرداختن به جزئیاتی که برایم بسیار مهم است و همه ی المان هایی که رعایت شد تا شب تئاتری خوبی داشته باشم سپاسگزارم.

✯ توافقنامه همان نمایشی است که با طیب خاطر می‌توان به دیگران معرفی کرد و در لیست محبوب‌ترین هایم ثبت شد.


بماند به یادگار برای تیم دوست داشتنی بیستون♡
ممنون که به تماشای نمایش توافق نامه نشستید .
رضایت شما برای ما بسیار ارزشمند است .
ممنون از دقت نظرتون
۱۲ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Paria_brh (paria_brh)
درباره نمایش شُل بِمُل i
شـُـل بـمُـل

تماشا در آذرماه _ششمین اجرای نمایش
شروع نمایش : 18:40
تاخیر: 40دقیقه
طول اجرا: 60 دقیقه

جایگاه:  ردیف دوم باکس وسط.

_موزیک آرامی با قسمتی از دیالوگ های نمایش در حال پخش است تا مخاطبین درجایگاه خود قرار گیرند و نمایش آغاز ... دیدن ادامه ›› شود.
پیچیدن صدای گرم و دلنشین خانم نساج در مغزم
حس خوبی دارد و نوید یک عاشقانه ای را می‌دهد که در رگ و جان آدمی رخنه خواهد کرد.

_روبه رویم چند باکس سفید برای نشیمن و دو عدد ویدئو آرت به عنوان دکور قرار دارد.
طرحی مینیمال که این روزها در اکثر نمایش‌ها شاهد هستیم.

_در ابتدای اجرا طراحی لباس نظرم جلب میکند،
طرحی فکر شده با رنگ مشکی و قرمز که کاملا در خدمت ایده ی نویسنده است.
پَرهایی که یک دست مرد و یک دست زن را پوشانده  اند و به مانند بال فرشته هایی مطرود شده یا نماد سرگردانی و هبوط آنهاست در دنیاهایی دیگر ، تا از آغاز شب اول تا شب چهاردهم با تکامل و یافتن روح همدیگر بال‌ها کامل شوند و هر یک نیمه ی دگری شوند و انسانی کامل در یک جهان مشترک.(شاید)

_تمام حواس و تمرکز خودم را معطوف اجرا نگه میدارم تا از لابه لای مونولوگ هایی که گفته می‌شود بالاخره سوار بر موج نمایش شوم
اما هر شبی که می‌گذرد من گمراه و گنگ تر فقط نگاه میکنم......
نه عاشقانه اش می‌تواند چنگ بر دلم زند
و نه شکایتش از معشوق و زندگی برایم قابل فهم.
حتی تصاویر ویدئو آرت هم مکملی بر اجرا نمی یابم تا در دل تاریکی سالن، کور سوی امیدی شود برای کیفور شدنم از دیدن و شنیدن عاشقانه ای فارغانه.

_سناریوی نورپردازی و موسیقی هم نتوانست آن وهم آلود بودن یا اضطراب و عشق و ترس لحظاتی که بازیگرها عنوان می‌کردند را  منتقل کند.
به دلیل محدودیت و  سانسور در اکت یا عدم کارگردانی خلاق، آن شیمی عاشقانه ای که باید بین دو بازیگر اتفاق می افتاد را من حس نکردم.

_در حقیقت اگر چشمان خود را می بستید و صرفا به کلام گوش می سپاردید هم چیزی را از دست نمی دادید!

_در این ده سالی که مخاطب تئاتر هستم هیچوقت تا این اندازه احساس غریبگی با متن نداشته ام . . .
هیچ قلابی برای آنکه مخاطب را درگیر و به سوی خود بکشاند پیدا نکردم
گمان می‌کنم تیغ ناجوانمردانه سانسور تا بُن استخوان کار را شکافته که این چنین برزخ و دوزخ و بهشت قابل تمایز نیست.

_انرژی و تسلط در اجرای بانو نساج و جناب شیخی کاملا قابل احترام و ستایش بود
اما کاش این ایده ی ناب، قربانی این اجرا نمیشد و ما نمایشی کوک به مثابه ی( سُل بمل) می‌دیدیم
اما چه کنیم که بخت یار نبود و( شُل بمل) که کاملا متلاشی شده بود را به تماشا نشستیم.

_نمایش فاقد فلایر بود و من این موضوع را یک مورد منفی برای تمام نمایشها میدانم
چرا که می‌توانست با نوشتن بخشی از دیالوگ هایی که با سرعت گفته می‌شد یا طراحی تصاویری مینیمال یا عنوانی از چهارده روایت به روی آن، به منِ مخاطب وسعت دید بهتری بدهید.
در کل تهیه ی یک بروشور از شناسنامه ی کار می‌تواند بخشی مفید از حافظه ی تجربه ی دیداری باشد.

_در آخر بااحترام به گروه اجرایی که با عشق فراوان خواستار انتقال تجربه ای نو بودند : در لیست نمایش‌های غیرقابل پیشنهاد من است.

____________________________________

خارج از کادر :

باتوجه به هجمه ای که از طرف گروههای نمایش در تیوال علیه نقد و سلیقه ی مخاطبین شکل گرفته است
به نوبه خود وظیفه دانستم پس از سالها سکوت مِن بَعد با ابراز دیدگاهم، عضو کوچکی باشم در کنار تماشاچیان فهیم و راستین تئاتر.

شاید در این راه
اگر باهم بمانیم
وقت رسیدن
شعر خوشبختی بخوانیم :)
دوست عزیز، از اینکه به تماشای ما نشستین خیلی ممنونیم، و از اینکه وقت و انرژی گذاشتین و راجع بهمون نوشتین ممنون‌تر🙏🏻

فارغ از نظرتون راجع به اجرا، نوشتین که نمایش با ۴۰ دقیقه تاخیر شروع شد، عجیب بود برام. ما از روز اول تا الان، همیشه ۵ دقیقه به ۶ ورود دادیم حتی یک اجرا رو با یک دقیقه تاخیر نرفتیم. احتمالن چون چند روز گذشته، با اجرای دیگه‌ای اشتباه گرفته باشین ماجرای تاخیر رو.🙏🏻🥰
۰۹ دی ۱۴۰۲
صدرا شیخی
جالبتر اینجاس که نمیخونین عوامل رو شمایی که 859 تا نمایش رفتین.
من خیال کردم برادر آقای شیخی هستین!
بعد امشب رفتم دیدم اون ته مها اسمتونو ریز نوشتن!
۰۹ دی ۱۴۰۲
صدرا شیخی
بله شما به عنوان تماشاگر در جریان نبودید، همیشه ساعت 17 تحویل میدادن سالن رو برای آماده سازی اجرای ساعت 18 ، ولی اونشب یعنی 30 آذر و شب یلدا بخاطره اجرای قبلی ، تازه ساعت 18:20 سالن رو تحویل ...
کاش وقتی متوجه اشتباه تان شدید، از خانم پریا یک عذرخواهی می کردید
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید