در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فرهاد ارشاد | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 16:22:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مرگ فروشنده را وقتی می بینی بیش از هر چیز بازی روان بازیگرانش بالاخص سیاوش صفری نژاد،سمیرا میرزایی و رضا هاشمی نیا جلب توجه می کند و به دید بنده حقیر بازیگران در این فیلم در حد قابل قبوبی هستند که این ههم برمی گردد یک به توان خوب اییشان و هدایت خوب کارگردان در بازی گرفتن از بازیگرانش و انتخاب مناسب هر کدام از ایشان برای نقش محول شده
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آی گل های فراموشی باغ
مرگ از باغچه خلوت ما می گذرد
داس به دست
و گلی چون لبخند
می برد از بر ما
...چقدر تلخ است که دلخوشیت رنگ سیاه به خود بگیرد،مگر چه میخواستیم جز این که استاد ناصر ایزدفر باشد و امروز همراه دیگر اساتید و رفیقان نمایش ما را ببیند...و درست همان وقت که داری عزیزانت را خبر میدهی که نمایش ات را ببینند و به نظرات خوبشان مهمانت کنند...صدای لرزانی از آن سوی مرزها خبر کوچ ناگهانی عزیز دلت ناصر ایزدفر را گریان به تو بدهد.
خداحافظ ناصر خان،دل همه ما برایت عجیب تنگ می شود،برای مهربانی که بزرگ بود و از اهالی امروز بود و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید...این ... دیدن ادامه ›› سکانس آخر را چه تلخ برای همه ما بازی کردی...با دلی که دلتنگ کوچ شماست بازی امروز خود را در اجرای "آنجا که آب ما را می برد" پیشکش شما میدارم،ناصر خان ایزدفر.
رفیق دلتنگت،فرهاد ارشاد
انیها این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ضمن عرض تشکر و سپاس از همه سروران عزیزی که نمایش ما رو دیدند و التفات نظر داشتند...تشکر ویژه دارم از اینترنت این مرز و بوم که تحت تاثیر بازی فوتبال و گزارش جناب فردوسی پور ازش چنان سرعت لاک پشتی دارد و خیلی از کاربران حتی هنوز نتوانستند خرید کنند و نمایش ما رو ببینند...برای بهبود سرعت اینترنت تحت تاثیر و داغون این خاک صلوات
محمد مرادی، مانا و انیها این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با صبا در چمن لاله سحر می گفتم
که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان
...روایت غربت قریب بازماندگان جنگ...و چقدر آن تک مضراب آتیش داری بر جان و دل می نشیند و آتش بر خرمن وجودت میاندازد،گویی که همین تک جمله تمام حرف نمایش است که قرار هست یادآور باشد که همان آتش را نیز در دل نداریم که بازماندگان و به جاماندگان از جنگ را گرم کنیم...کسی هست آیا که بغض شیشه ای ما رابفهمد و بداند...که نیست که اگر بود اینگونه بر تو و دردل هایت و حرفهایت نمی خندیدند،قاسم غریب!
فرهاد ارشاد