«وقتی ما مردگان بر میخیزیم» به عنوان آخرین اثر هنری هنریک ابیسن از نظر سبک نگارش بسیار غنی است و نسبت به دیگر آثار ایبسن در شخصیت پردازی و ایجاد دنیایی وهم آلود قدرت مند تر به نظر میرسد. جویس در تعریف از این اثر میگوید: «یکی از بهترین آثار پدید آورش است، البته اگر بهترین نباشد»(Holtan,175) داستان این نمایشنامه نسبتا" سر راست است. مجسمه سازی مشهور به نام روبک پس از سالها زندگی در خارج از کشور همراه همسر جوانش، مایا، به زادگاهش بر گشته است. آن ها در هتل محل اقامتشان با شکارچی خرسی به نام اولفهایم بر خورد می کنند و در ادامه مایا همراه او به شکار میرود. روبک با زنی مرموزو سفید پوش برخورد میکند و او را به نام ایرنه به جا میآورد. ایرنه اولین و تنها مدل روبک و الهام بخش شاهکار اصلی اش، مجسمهی «روز رستاخیز» بوده است. پس از کشمکشهایی بین آنها و بحث بر سر گذشته، نهایتا" روبک قبول میکند که همراه ایرنه به کوه برود، اما زمانی که آن دو به سمت کوه روانه میشوند بهمن میآید و نمایش تمام میشود. در این روایت سر راست، کشمکش اصلی نمایش بین شخصیت روبک و ایرنه شکل میگیرد. با اتمام شاهکار روبک، ایرنه و روبک از هم دور شده اند، اما در تمام این سال ها به نظر می رسد که در جستجوی هم بودهاند. حالا ایرنه خود را مرده میپندارد و به روبک نیز میگوید که او هم مرده است، اما آن ها هم چنان در تلاش هستند تا به یکدیگر برسند. در صحنه ی پایانی، در حالی که اولفهایم و مایا به دنبال زندگی از کوه پایین میروند، روبک و ایرنه به سوی سرنوشتی نامعلوم و احتمالا مرگ، از کوه بالا میروند. بنابراین در سطحی وسیعتر ما شاهد تقابل زندگی و مرگ هستیم.