هارپاگون پیرمرد خسیسی است که خانواده و دوستان و کارکنانش از خست بی اندازه او در رنج و عذاب هستند..
او می خواهد با دختر جوانی که معشوقه پسرش است ازدواج کند.
برای پسر خودش یک بیوه زن پولدار و برای دخترش هم یک پیرمرد مایه دار انتخاب کرده است...
اینها با عث اختلافات بین پدر و فرزندان می شود.