«یک سفر یک کتاب» عنوانی است که برای تور گردشگری - فرهنگی یک روزه به مقصد دشت لزور و تنگه ی لاسک انتخاب شده است. وقتی چنین عنوان جذابی را به همراه اسامی «تیوال» و «ژیوار» کنار هم میبینم، برای قبول کردن پیشنهاد رفتن به این تور دیگر هیچ شکی باقی نمیماند.
ساعت حدود ۶ صبح بعد از رسیدن همسفرانمان، اتوبوسمان تهران را به سمت جادهی فیروزکوه ترک می کند. همه در آرامش و سکوت، سفری دلچسب را در ذهن، برای خود متصور می شوند. پس از حدود یک ساعت پیشروی در جاده برای صرف صبحانه در رستورانی متوقف می شویم. پس از سوار شدن مجدد به اتوبوس جان تازه ای گرفته ایم. با معرفی یک به یک همسفرمان، اولین ریشه های دوستی هایی نو سبز می شود. نکته ی قابل توجه حضور فارغ التحصیلان و دانشجویان بهترین دانشگاه های ایران و همین طور حضور یکی از اساتید دانشگاه شریف و البته مترجم برجسته آثار نویسندگان ترک، جناب «ارسلان فصیحی» در جمع مان است.
حدود ساعت ۱۰ اتوبوس در بلوار انقلاب روستای لزور متوقف می شود و پیاده روی در جاده ای خاکی آغاز. چشم اندازهای طبیعی روح از سر آدم می ربایند. کوه هایی که روستا را در میان بازوان خود حمایت می کنند، درخت های بلند سپیدار که با هشیاری نظاره گر زندگی اند، دشت های سرسبز که مزین به گل های رنگارنگ هستند و آبی که در سراسر روستا روان است و پاکی دل و سرزندگی را به ارمغان می آورد. پس از حدود یک ساعت پیاده روی، در کنار بخشی از همین آب روان ساکن می شویم. پس از کمی رفع خستگی و صرف نهار نوبت به برنامه ی کتابخوانی می رسد. همگی در حالیکه کتاب «محمود و نگار» را که هدیه گرفته ایم در دست داریم، با اشتیاق دور «آقای فصیحی» جمع می شویم. ایشان با لحن صمیمانه و به دور از تکلف شان توضیحاتی در مورد «عزیز نسین» ارائه می کنند و با هم دو داستان از کتاب را روخوانی می کنیم. شنیدن داستان های طنز عزیز نسین، در دامن طبیعت بکر روستای لزور، و همدلی دوستانی مشتاق لذتی چند برابر از کتاب نصیب مان می کند.
بعد از برنامه ی کتابخوانی، نوبت به یک سفر فرعی ماجراجویانه می رسد تا با همراهی کسانی که تمایل دارند، وارد تنگه شویم و از زیبایی های دست نخورده و روح افزای طبیعت بهره ی بیشتری ببریم. با وجود سختی راه، بالا رفتن و پایین پریدن از تکه سنگ ها و چندین و چند باره به دل آب سرد رودخانه زدن لبخندها از چهره ها و احساس سرزندگی و نشاط از دل ها جداشدنی نیست. با بازگشتمان از این ماجراجویی کوتاه، فرصت اندک باقیمانده را در کنار دوستان جدیدمان که گویی مدت هاست آشنای یکدیگریم مغتنم می شماریم. به داستانی دیگر از زبان جناب فصیحی گوش جان می سپاریم.
بار دیگر در مسیر بازگشت از میان دشت های بابونه و از کنار درختان سپیدار عبور می کنیم و طراوت و شادابی این مناظر را در خاطره مان ذخیره می کنیم. پس از خداحافظی از دوستان مان در تهران، به این ایده آفرین می گویم که به خوبی توانست دوستداران طبیعت را با کتاب و دوستداران کتاب را با طبیعت آشتی دهد و بذر دوستی هایی ماندنی را در زمین مهر و همدلی بکارد.
به روایت صابر بهرامی