باز هم هو، باز هم او، باز هم من.
این بار به روایتی ابتدا فراموشی شده و دردناک و حالا تحسین برانگیز و مورد توجه.
کاغذهایی از هنر چاپ سنگی و قدمت یکصد و اند ساله.
کاغذهایی که به باد فراموشی سپرده شده و در سطلی زباله آرمیده بودند.
آنها را یافتیم، تلاش بسیاری کردم نجاتشان بدهم تا سر و سامانی بگیرند اما هر بار که ورقی میزدم، ورقی از آن کم میشد آنقدر که حال و روزشی خراب شده بود.
اینجا بود که باز هوهایم نقش بازی کردند و با کرشمه و طنازی روی گرد و غبار سال های دور و نزدیک، هم پیمان شدند با کاغذهایی که چندین نسل گذشته را با خود داشتند.
کاراکترهایی که تمام وجودشان اندیشه ای نیک است و من، تو میتوانیم به جای هر کدام از آنها بنشینیم.
امروز کمی آرام تر هستم، البته نه آرامشی محض، چون دوست داشتم این برگ برگها را یکجا ببینیم نه تک و تنها در چهارچوبی سیاه، اما از طرفی هم خوشحالم که بخشی را نجات دادم. شاید با سفری که نمی دانم کجا و برای هر کدام چه قسمتی هست، این برگ برگها سفیر نجات گذشته باشند. شاید بیشتر از این به بعد بتوان به گذشته اهمیت داد.
اینها همان گذشتهای هستند که به آنها افتخار میکنیم اما همه چیز در کلام شده، امیدوارم دیگر چنین نباشد که تاریخ کهن سرزمینمان را از سطل زباله نجات بدهم.
بنده درگاه / حمید طلوعی فرد
اردیبهشت ماہ ۱۳۹۶
* این نمایشگاه با همراهی کمیته ملی موزههای ایران (ایکوم) و سازمان میراث فرهنگی برگزار میشود.