روزهای تعطیل گالری: پنجشنبه ها
ورودیهای حواس (تصاویر و ...) و معانی، در ذهن انسانی در تعاملی همیشگیاند. روانکاوی که در آزمون رورشاخ، با نمایش لکههای قرینهی جوهر به فرد آزمایشدهنده و بیرونی کشیدن تداعی آزاد ذهن او، به معانی پنهان در لایههای اولیهی واکنش طبیعی ذهنش نقب میزند، ار همین اصلی بهره میجوید. جهان برای ما نه آن چیزی است که دیده میشود، که همانیست که ذهنمان میسازد و این جهان ار ذهنی به ذهن دیگر متفاوت است.
ذهن در فرایندی خود به خودی مدام در حال تبدیل ورودیهای حواس به معانی قابل درک است و ما برای انتقال و تبادل معانی حاصل از این ادراک، زبان را به عنوان ابزار مفاهمه برساختهایم. با این همه، قطعیت زبانی، موجد این تصور است که مفاهمه بر سر ابژهها و سوژههایی که زبان بیان میکند، مورد توافق طرفین یک مکالمه است و برای نمونه، باید بپذیریم که وقتی مشاهدهگری با اشاره به چیزی واژه «درخت» را به زبان میآورد و مخاطبینش با او موافقت می کنند، آن چیز واقعا درخت است. در حالیکه تنها نتیجهی قطعی که میتوان گرفت این است که حواس فرد منجر به ادراک مفهومی شده که واژه درخت را در زبان معادلش قرار میداده و همین واژه در ذهن مخاطبین نیز منجر به ادراک مفهومی شده که با مفهوم درک شده از طریق حواسشان مطابقت داشته است. در اینجا حلقه مفقوده حفره و مغاکی است که بین زبان و ذهن، بین قطعیت و سیالیت وجود دارد. هیچ سنجه و معیاری برای شناخت قطعی مفهومی که از «درخت» در ذهن یک فرد شکل میگیرد نیست. ذهن برای ما حفرهای تاریک است که از طریق زبان پرتوهایی تقریبی از واقعیت درونش ساطع میکند. از همین روست که ذهن برای بیان خویش نیازمند ابزاری است که محدود و مرزبندی شده به قطعیت زبان نباشد. جایی که تصمیم میگیرد معانی را به واژگان تقلیل ندهد و آنها را آنطور که ادراک میکند به تصویر بکشد و اینجاست که هنر آغاز میشود.