ناصر رمضانی، راویِ جستجوگر، وفادار، خیالپرداز و انتقادگر بندرانزلی است. شهری کوچک اما پرآوازه که چهار دهه است نقاش را رها نکرده و در تمام آثارش حضوری حذفناشدنی داشته است. ماهیها، ماهیگیرها، پرندگان، قایقها، دریا، تالاب، نیلوفران، خانهها، کشتیها، شهرنشینانِ پرسهزن و برج ساعتی که انزلی را زیر چشم خود دارد، عناصر ثابت او برای روایت داستان شهری ست که هم انزلی هست و هم نیست! انزلی هست به دلیلِ همهی آن موتیفها و جزییات دقیق و یادآوریهای عمیق؛ و انزلی نیست چون با گذر سالیان، شهرِ واقعی به راه دیگری – جز آنچه نقاش دوست داشته ببیند – رفته است.پ
آثار دورهی نخست مجموعهی «گیلهمرد و دریا» (تقریباً تا نیمهی این 35 سال) هنرمندی را نشان میدهد ملهم از فضای زندگی بومی انزلی، گاه متأثر از آموزشهای «الخاص» و گاه متأثر از اتمسفرِ دهههای شصت و هفتاد، در کارِ تفسیر مستقیم خویش از واقعیت پیرامون. رویکرد اکسپرسیونیستی او در فیگورها و فضاهای تاریک و حزین و پراحساس، نمایان شده است. در پایان این دوره، تجربهی بدیع و خودآموختهی او در تکنیکِ «نقاشی با انگشت بر سطحی خیس از رنگ» به شکوفایی میرسد و آثار شاعرانه و بیقید و مرزی از کار و معیشت صیادان خلق میشوند که همان واقعیت پیرامون را منبع الهامِ ذهنی امپرسیونیست قرار داده است. این رویکرد دریافتگرایانه، در دورهی دوم کاری او (و این مجموعه) نیز جاری میشود. این بار، درون سوژه اتفاق عجیبی میافتد که اگرچه متأثر از وضعیت ابژه، لیک مقابلهای منتقدانه با آن است. با افزایش رکود اقتصادی و تغییر چهرهی پرشتاب و بیقاعدهی ناشی از دوران پس از جنگ، انزلی تبدیل به شهری با سیما و منظری بر ضد خودش میشود. اما نقاش که دلبستهی زمانهی دورِ شهر است، دست به خلق واقعیت دیگری میزند و انزلیِ خودش را میکشد. بناهایی که دوست ندارد را بیرون میگذارد، سقفهای سفالین را باز میگرداند، عناصر شهری ناموزون را دور میریزد، اتومبیلها را حذف میکند، از آدمها فاصله میگیرد و آنها را به لانگشات میبرد، و هرکجا که خواست، خیابان میکشد و خانه میسازد و درخت میکارد و گل میدواند. این انزلیِ جدید، از تقابل پایانناپذیر حقیقت و خیال سر برآورده است. جدالِ بود و نبود. رنج و حزن و فضاهای تنگ و تاریک، با روشنی و گرمی و چشماندازهای باز. این همهی آن اتفاقی ست که گیلهمرد را به تنِ دریای بیرحم میبرد و در خیالِ شیرین باز میگرداند.
آروین ایلبیگی - کیوریتور