گفتند: «عشق آتش است. هر کجا رود سوزد و رنگ خود گرداند»؛ چنین بود که آنان را «آه»های سوزانی است که از پس این همه سال، دودش را هیچ دریایی نَرانده و سوزَش را هیچ مرهمی فرو نَنشانده. بهحقیقت وعده داده بودند که از قتل تو آتشی زنده است و بهحقیقت که «لن تَبرد ابداً.»
آنان در پیِ شفاآمدگانی، دل از جهانی بریده و در جستوجوی جهانی دیگر آمده. و چه کس در طلبِ شفا نخاسته که بسیار است که زندگی خود به کُشتن ما برخاست.
نقل است که یکی پرسید «عشق چیست؟ گفت: امروز بینی و فردا و پسِ آن فردا.»
آه.