به نقل از وقایع اتفاقیه: احمدرضا دالوند: ویلیام شکسپیر میگوید: دنیا مانند یک تماشاخانه است، هرکس رل خود را بازی میکند و سپس مخفی میشود. به همین سبب در آثارش میتوان تمایلات بشری را در نهانترین زوایا و در آشکارترین رفتارها ملاحظه کرد. در نمایش دانشجویی «توفان» با انتخـاب شجاعانه متنی از ویلیام شکسپیر، با همه کاستیهایی که به خاطر ریسک جوانانه قابل اغماض است؛ نوعی بسترسازی قابل دفاع در تربیت این دسته دانشجویی کاملاً هویداست. در برخی از صحنهآراییها در سالن کوچک محل نمایش (سالن خورشیدی دانشکده سینماتئاتر)، ابتکارعمل خوبی دیده میشد. مانند استفاده از سقف و کف و ارائههایی که هم از نظر بصری بد نبودند و هم در کار انتقال مفاهیم برای القای عرشه یک کشتی در دریا و نیز نشاندادن یک جزیره دلربا و افسونگر با عناصر مینیمال کارایی داشتند. همچنین برخی از بازیگران نمایش «توفان» نشان دادند که آینده خوبی دارند.
هرچند توازن در قدرت اجرایی همه بازیگران نمایش کاملاً محسوس نبود؛ یعنی بازیگری این دانشجویان، از خیلی قوی تا خیلی معمولی تاحدودی تمرکز بیننده را به هم میزد. شاید یکی از اشکالات کار را بتوان سطح نازل کار ادبی مسئول دراماتورژی این نمایشنامه دانست. کسی که نقش محقق مرتبط با این اثر نمایشی را بر عهده داشته، نوعی سرگشتگی میان زبان فاخر، بیان کلاسیک و زبان روزمره دردهان بازیگران جوان قرار داده است. اینکه ما با یک اجرای استاد- دانشجویی مواجه هستیم، کاربرد چنین لحنی را توجیه نمیکند اما دیدن این اثر کلاسیک در یک جمع صمیمانه با امکانات تقریباً صفر، بسیار لذتبخش بود.