«تایتان» که در شب دوم جشنواره «همآغاز» روی صحنه رفت، با ایدههای فلسفی و داستان بکر و ناب که در فضای اساطیری به صورت مدرن و حتی پست مدرن اجرا میشود، فضایی به غایت خلاقانه دارد.
به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، «تایتان» نمایشی که در شب دوم جشنواره هم آغاز تئاتر شهر تهران به روی صحنه رفت، نوشته رضا بهکام و به کارگردانی بابک محمودزاده با اجرای گروهی پرانرژی از بازیگران جوان تئاتر شهر تهران است.
این نمایش علمی تخیلی با پرداختن به اساطیر و خدایان یونان، با رویکردی پست مدرن، مسئله بحران زیست محیطی و از بین رفتن زمین را مطرح میکند بدون آن که نمایش درباره محیط زیست باشد. آغاز نمایش با شطرنج سیزیف، یکی از اساطیر یونان که هر روزه به انجام کار بیهوده و تکراری مشغول است، با کرونوس، خدای زمان آغاز میشود. مهرههای این بازی، یکی دو تن از فرزندان زئوس، از اساطیر و خدای معروف یونان، به همراه چند شخصیت دیگر هستند. کرونوس در اساطیر یونان خدای زمان است که فرزندان خود را میخورد، اما زئوس، با خوراندن سنگ به کرونوس، او را شکست میدهد.
آغاز نمایش تقریبا منطبق با اساطیر یونان است اما چیزی نمیگذرد که شخصیت زئوس با بازی یک زن، وارد صحنه شده و به تماشاگر این نوید را میدهد که قرار است اجرایی متفاوت از اساطیر ببیند. از این به بعد ما با شخصیتهایی نظیر گایا، خدای زمین و اورانوس، خدای آسمان رو به رو هستیم، در حالی که به تدریج در مییابیم گایا، رو به نابودی است و دلیل آن چیزی نیست جز انسان.
زئوس که به شکل انسانی درآمده، برای مبارزه با انسان او را به سیارهای دور به نام تایتان تبعید میکند تا در پایان نمایش، با نابود کردن او و گرفتن تاج پادشاهی از خدای آسمان، خدای خدایان شود. اما در نهایت کودکی صاحب این تاج میشود و نشان میدهد که پادشاهی زمین و آسمان از آن انسان است.
«تایتان» با این داستان بکر و ناب که در فضای اساطیری به صورت مدرن و حتی پست مدرن اجرا میشود، دارای فضایی به غایت خلاقانه است. در این نمایش تمامی شخصیتهای اساطیری ماسک بر چهره دارند: اما ماسکهایی از جنس مفتولهای فلزی که به شکل زیورآلات مدرن طراحی شده و روی چهره آنها را به مثابه آرایشی پوشانده است. در این میان ماسک شخصیت گایا با مرواریدهای سفیدش، به نوعی به سنگهای گرانبها و منابع طبیعی نهفته در زمین اشاره دارد.
فضا، نمایشگر نبرد میان خدایان و انسان در روزگار پسامدرن است. بدون تردید این نبرد به شیوه کهن و با ابزار جنگی صورت نمیگیرد بلکه با حقه و ترفند روی میدهد. به همین دلیل در ادامه نمایش زنی به نام نانا و شوهرش را میبینیم که در مسیر رفتن به محل کار، به دستور زئوس تصادف میکنند، مرد میمیرد و زن و پسر کوچکش زنده میمانند تا به تعبیر زئوس زجر زیستن را تحمل نماید. زئوس ماشین زمان را به کار میاندازد و ما را به هزاره چهارم در سالهای سه هزار میبرد. حالا این دو نفر هستند که به تایتان تبعید میشوند و پسر به نام میت که حالا مردی کور و علیل است، با خدمتکارش به نام دودو، که در واقع همان سیزیف است، در آن سیاره دچار روزمرگیهای پوچ و تکراری است.
طراحی شخصیتهای انسانی به ویژه نانا که سرطان تمام موهایش را از او گرفته با گریمی که تداعی کننده این امر است، و دودو که نامش ما را به یاد گودو، شخصیت غایب نمایشنامه ساموئل بکت میاندازد، که چشمهایش آسیب دیده و به همین دلیل دارای گریمی با چشمهایی ورقلمبیده است، بسیار جذاب و دیدنی است. به ویژه آنکه نانا به تدریج و در طول دیالوگهای میت و دودو یک ویترین موزهای به روی صحنه آورده میشود. مردهای که همزمان زنده است و از درون آن جعبه شیشهای با پسرش صحبت میکند. در واقع تمامی نمایش و حضور خدایان بر روی صحنه، برای رسیدن به این لحظات است. جایی که در آن شخصیتهای انسانی دچار دلزدگی و تکرار، تنهایی و خستگی، بدون هیچ امیدی در حال زندگی هستند، در حالی که خورشید به سیارهای سرخ بدل شده و زمین رو به نابودی کامل است. این دلزدگی با سخنان فلسفی و دیالوگهای تکراری به نمایش گذارده میشود در حالی که در بخشهایی از آن در پشت صحنه شاهد درخت زندگی هستیم که خدایان، بریده های دست و پای انسان را از آن آویزان میکنند و به این ترتیب اضمحلال نوع بشر را به تصویر میکشند.
بحث بر سر خوردن مارشمالو، یکی از چیزهایی است که میان مادر و پسر صورت میگیرد به ویژه آن که مادر، دخترک خردسالی را میبیند که از او مارشمالو میخواهد و اصرار دارد که از پسرش یکی از این شیرینیها را بگیرد تا به دخترک بدهد یا شاید کودکی خودش را بازتولید نماید.
پایان نمایش نیز با مرگ انسان و خدای زمان همراه است. زمین زنده میماند ولی آسمان به مثابه محل حضور خدایان و زئوس، خدای خدایان، با دادن تاج پادشاهی به انسان، بر فلسفه نیچه اشاره دارند که خدا مرده است و بر شعر شاملو تاکید میورزند که: انسان خداست و هر چند که نشان میدهد انسان صنعتی، خودش مایه خرابی زمین است، و بر این موضوع با دادن یک ماسک تنفسی ضدشیمیایی برای شخصیت سیزیف که عمر جاودان دارد، تاکید میورزد، اما سرانجام کسی که صاحب تاج زندگی است، دختربچه یکی دو ساله است که کارگردان با جرات تمام او را به روی صحنه آورده است. جرات از این روی که استفاده از بازیگران خردسال، در صحنه تئاتر کاری به غایت سخت بوده و ریسک بالایی را دارد زیرا نمیتوان واکنش آن بچه را روی صحنه پیشبینی کرد اما در تایتان، دختربچه که گویی دختر خود کارگردان است، به خوبی از عهده این نقش برآمده و تماشاگران را شگفتزده میکند.
نمایشنامه «تایتان» با ایدههای فلسفی، ارجاع به شخصیتهای یونان باستان و البته زمان طولانیاش، یکی از کارهایی است که باید برای به اجرا بردن آن خلاقیت زیادی به خرج داد، کاری که کارگردان نمایش در آن سنگ تمام گذاشته است: صحنههای به غایت خلاقانه، از سلفون پیچ شدن خدایان هنگام بازی شطرنج آغازین نمایش تا انتخاب دو شخصیت ژاپنی با لباس کیمونو به مثابه خدای مرگ، که با شیوههای کشتن ژاپنی موجودات را به سرزمین مردگان هدایت میکنند، حرکات موزون و کاریوگرافی گروهی خدایان با یکدیگر، طراحی فضا و ماسکوارهها، نمایش درخت زندگی، ساختن موزه انسانی و… همه و همه نشان از این دارد که کارگردان به کیفیت صحنههایش بسیار اهمیت داده و با صرف هزینه زیاد، یک تئاتر اساطیری ـ علمی ـ تخیلی را به روی صحنه برده است. هر چند برخی از صحنههای نمایش طولانی است و گویی نویسنده میخواهد تمام مانیفست و فلسفه زندگی را در متن پیاده کند که این موضوع باعث افتادن ریتم در صحنههای حضور انسان در سیاره تایتان میشود، با این همه گویی این دلزدگی و خستگی عمدی است. برای این که به مخاطب نشان بدهد زندگی تا چه اندازه پوچ است و بیهودهتر هم میشود اگر انسان فکری به حال خودش و زمینی که روی آن گام برمیدارد، نکند. اشاره به نام ایلان ماسک به عنوان فردی که قصد نجات نوع بشر به شیوه خودش را دارد نیز، خالی از لطف نیست.
بدون تردید اجرای چنین نمایشی، در فضای تماشای معاصر ایران، برای مخاطبانی که شاید چندان با اساطیر یونان آشنا نباشند، کار بسیار سخت و ریسکپذیری است. زیرا مخاطب در آغاز باید این اساطیر را بشناسند تا بتواند باژگونه کردن اساطیر یونان و شکل و شمایل جدید دادن به آنها را درک نماید. گفتگوهای فلسفی و تا حدی طولانی شخصیتهای انسانی تبعیدی به تایتان که به نمایشنامه های بکت شباهت زیادی دارند نیز، میتواند باعث خستگی تماشاگران شود چرا که زمان اجرا، حتی بیش از ۹۰ دقیقه اعلام شده در جدول جشنواره بود. با این همه، صحنه نمایش تایتان، انرژی بیش از اندازه بازیگران، بازیهای خوب و معقول و موقعیت دراماتیک تجربه شده و نگرانکننده برای نوع بشر یعنی امکان از دست دادن زمین، یک تئاتر علمی تخیلی قابل تامل و ارزشمند را عرضه میکند؛ تئاتری که مخاطب مدتها پس از تماشایش، درگیر داستان و فلسفه آن با اجرای خوب و دیدنی خواهد بود.