همانطور که در بروشور نمایش می بینیم ، نمایش “ترا…؟!” اثر مشترکی است از نویسندگی و کارگردانی «معین صنعتگر» و «مهدی احدی» ، به عنوان اولین سوإل ، این همکاری چطور شکل گرفت ؟
معین صنعتگر : ایده این نمایشنامه حدود یک سال و چند ماه پیش به سراغ ما آمد ، چرا که ما یک دغدغه مشترک داشتیم و تصمیم گرفتیم در آن مورد بنویسیم . در پروسه ای ۶ ، ۷ ماهه چهارچوب نمایشنامه شکل گرفت و ما شروع به تمرین کردیم و در پروسه تمرین نیز یک سری چیزها تغییر کرد و زیرا بازیگران المان هایی را به کار اضافه کردند که سبب بازنویسی متن شد و متن کار نسبت به آنچه شما مشاهده می کنید ، بارها و بارها بازنویسی شده است . ولی در هر صورت مهمترین چیزی که بین من و مهدی وجود داشت ، این بود که ما یک دغدغه مشترک داشتیم که منجر به نوشتن این نمایشنامه شد یعنی ما از پروسه شکل گیری اثر تا کارگردانی به صورت مشترک با هم کار کردیم به گونه ای که تزی توسط مهدی ساطع می شد و من در رابطه با آن یک آنتی تز می دادم ، مدام با هم بحث می کردیم که در نتیجه یک سنتزی بوجود می آمد و از حاصل آن بحث ها ، تزها و آنتی تزها یک خروجی بدست می آمد که هر دو از آن راضی بودیم در واقع آن ماحصل کار ما دو نفر بود و این اتفاقی خوشحال کننده بود .
مهدی احدی : در اوایل ، کار سخت تر بود ولی به نظر من اختلاف نظرها برای ما سازنده بود چرا که هیچگاه از ابتدا نظر قطعی وجود نداشت . ما مدام با هم چالش داشتیم که این چالش گاهی سبب فرسایشی شدن کار می شد ، ولی من از نتیجه کار راضی هستم و فکر می کنم این همکاری ادامه داشته باشد و همیشه از آن به عنوان یک نتیجه مثبت یاد می کنم .
سوأل اصلی من هم همین است ، اختلاف نظر بین شما خللی در کار وارد نمی کرد ؟ و اکنون که شاهد به ثمر رسیدن این همکاری هستید آیا از این نتیجه مشترک راضی هستید یا خیر ؟!
معین صنعتگر : به هر حال بین هر کسی اختلاف نظر وجود دارد ، ولی خوشبختانه ما خیلی خوب توانستیم با هم کار کنیم به این دلیل که همدیگر را درک می کردیم ، ما هر جلسه که تمرین داشتیم نزدیک به ۲ ساعت در رابطه با میزانسن ها و بازیگرها با هم حرف می زدیم ولی وقتی سر تمرین می آمدیم ، تنها یک نفر از ما حرف می زد و یعنی به گونه ای نبود که حرف ما دو تا شود . به این دلیل که ما از پروسه شکل گیری متن با هم بودیم و توانسته بودیم کاملاً همه چیز را درک کنیم ، شخصیت ها ، آدم ها و … ما کاملاً با هم هماهنگ بودیم .
ایده شکل گیری این داستان به چه صورت بود و چه شد که این موضوع را انتخاب کردید ؟
مهدی احدی : ما در جامعه ای زندگی می کنیم که هر روزه همه ما چیزهایی را می شنویم و با معضلاتی آشنا می شویم . دغدغه ما از اینجا شکل گرفت که متاسفانه خیلی از هم نسلان ما ترامادول را اصلاً به عنوان یک ماده مخدر به حساب نمی آورند ، و این معضلی است که وجود دارد و خیلی وقت ها می بینیم که جوانان با مقوله اعتیاد خیلی ساده و سطحی برخورد می کنند ، گویا اعتیاد دیگر یک پدیده مضموم نیست . ما بر اساس دغدغه ای که داشتیم ، داستانی را ساختیم که شاید داستان یک خطی آن تاکنون خیلی مطرح شده باشد چرا که ما همیشه شاهد مرگ جوان هایی هستیم که به راحتی با استعمال مواد مخدر جان می دهند ولی ما خیلی ساده از کنار آنها می گذریم . ما سعی کردیم این داستان را دراماتیک کنیم به این دلیل که این موضوع همیشه برای خود ما مسئله بوده و از آن رنج برده ایم .
انتخاب بازیگر به چه صورت بود ؟!
معین صنعتگر : ما این کار را ابتدا برای هفتهمین جشنواره دانشجویی شروع کردیم و در ابتدا متن ما قبول شد ، کار در مرحله اول نیز قبول شد ولی متاسفانه به حق و یا ناحق ( البته کسانی که کار ما را دیدند باید نظر دهند ) کار ما در مرحله دوم رد شد . انتخاب بازیگرها براساس چیزی بود که ما می خواستیم ، یعنی به گونه ای باشد که کاراکترها به شخصیت های اصلی شباهت داشته باشند . من شاهین و رضا را می شناختم و از آنها یک شناخت قبلی داشتم و کاراکترهایم را در آن آدم ها می دیدم ، نه اینکه از لحاظ رفتاری آنها شبیه به قصه هستند ، بلکه یک شباهت ظاهری بین آنها وجود داشت برای مثال شاهین ، موهای سفیدی داشت و یک زنجیر بر گردنش می انداخت . برای همین بازیگرهایم را به این شیوه انتخاب کردم .
بازیگران این نمایش همان افرادی هستند که در جشنواره شرکت کردند و یا بازیگران نمایش نسبت به هفتهمین جشنواره دانشگاهی تغییر کرد ؟
تنها خانم ندا نوری تغییر کردند و نقش ایشان را خانم لادن نازی بازی کردند .
در رابطه با قصه نمایش یک توضیح مختصری دهید .
معین صنعتگر : نمایش “ترا … ؟!” یک کار رئالیستی است و اگر بخواهم قصه آن را تعریف کنم ممکن است کار لو رود ولی چیزی که من می توانم بگویم این است که رویا و مصطفی بنا به دلایلی به ناچار مجبور می شوند خودشان را به ویلای سعید تحمیل کنند و در این بین مصطفی فرد دیگری را به داستان اضافه می کند و بحران هایی را پیش می آورد . داستان نمایش “ترا…؟!” کاملا براساس موقعیت شکل گرفته است یعنی ما مدام در طول نمایش موقعیت های متفاوتی را می بینیم .
به نظر شما آیا انتخاب چنین پایانی برای این نمایش سبب گیج شدن مخاطب نمی شود ؟
معین صنعتگر : ما برای صحنه آخر تصمیم گرفتیم که کار به صورتی پیش رود که شخصیت ها کار غیر قابل پیش بینی را انجام دهند برای مثال وقتی که سعید از خانه بیرون می رود ، در را قفل می کند . یعنی او برآیندی از آن مسیری است که در آن سه صحنه به گونه ای روند تغییر شخصیت او را می بینیم .
مهدی احدی : این داستان هیچوقت پایان نمی پذیرد زیرا این شخصیت ها تصمیمی که باید از ابتدا می گرفتند را در آخر داستان می گیرند و معلوم نیست که در بیرون این در برای آنها چه اتفاقی می افتد . موضوعی که در این داستان بسیار مطرح است ، اینکه بیرون این خانه چه اتفاقی می افتد . یعنی اگر مخاطب بعد از دیدن این نمایش به آینده آن فکر کند می بیند که این نمایش هیچوقت نمی تواند تمام شود . چرا که تمامی این اتفاق ها دوباره رخ می دهد و این یک سیکل معیوب است که این داستان آدم ها و کاراکترها آن را می سازند و باعث بوجود آمدن آن می شوند .
و حرف پایانی ؟
معین صنعتگر : به نظر من تئاتر کار کردن در این شرایط و در یک تماشاخانه خصوصی یک قمار بزرگ است چیزی که من می توانم بگویم این است که هر کسی دوست دارد کارش دیده شود و من امیدوار هستم که مردم بیایند کار ما را ببینند تا ما بتوانیم بازخوردهای آنها را ببینیم به هر حال سلیقه ها متفاوت است . یعنی یکی کار رئالیستی دوست دارد در حالیکه دیگری دوست ندارد . من همیشه معتقد هستم که کار باید با خودش سنجیده شود . یعنی اگر کسی کار فرمالیستی و یا انتزاعی دوست دارد ، باید کار را با خودش بسنجد و ببیند که کار چیست .
مهدی احدی : ما وقتی تئاتر کار می کنیم همیشه این امید را داریم که بتوانیم ماحصل کارمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم . هر مخاطبی که وارد سالن می شود ما ذوق زده می شویم و دوست داریم بتوانیم بعد از نمایش با آن ها صحبت کنیم و یک اتفاق ادامه دار پدید آید .
ما خوشحال می شویم که نمایش ما را ببینند و این بزرگترین آرزوی هر تئاتری است .