دستمایه قرار دادن رویدادهای مهم و بزرگ دوران گذشته، یکی از موضوعاتی است که نمایشنامهنویسان میتوانند برای نگارش اثر خویش از آن بهرهمند شوند. حسین کیانی از نمایشنامهنویسان و کارگردانان جوان سالهای اخیر در اغلب آثارش چنین رویدادهایی را دستمایه کار خود قرار میدهد و آثار خویش را با زبان همان دوران گذشته مینویسد و به صحنه میآورد. پنهانخانه پنجدر، مضحکه شبیه قتل، تیاتر اجباری، تکیه ملت، رژیسورها نمیمیرند، مضحکه شبیه قتل همگی بر اساس رویدادی تاریخی و با در همآمیزی ذهنیت نویسنده تبدیل به اثری نمایشی شدهاند. در واقع گروه تئاتر چریکه به سرپرستی حسین کیانی، با رجوع به تاریخ و با استفاده از زبان دوران قاجار و دوره پهلوی اول بر اساس شیوههای نمایشهای ایرانی، مسائل امروزی را در لفافه طنز و استعاره به تصاویر نمایشی بدل میسازد که حاصل آن از سال ۷۶ به بعد نمایشهای نامبرده فوق است.
نمایش تکیه ملت، داستان دو گروه تعزیهگردان در دوره ناصرالدین شاه است که هر یک بر سر برپایی تعزیه در تکیه دولت به رقابت میپردازند. میرزا غراب و بلبل میرزا به عنوان سرپرست این دو گروه از دو زن به نام غزی و لطافت میخواهند تا به عنوان مجلس گرمکن تعزیهشان، آنها را یاری دهند. تکیه دولت با دعواها و کشمکشهای آنها رو به ویرانی میرود و از همین رو، غزی و لطافت، دو پیردختر (خل و چل!) تصمیم به بر پایی تعزیه خود در تکیه ملت و نه تکیه دولت میگیرند؛ تکیه ملتی که حاصل فکر و تلاش آنهاست بر پا میشود. اما هرگز در آن تعزیهای اجرا نمیشود.
حسین کیانی و گروهش برای به نمایش در آوردن این موضوع، که بر بستری تاریخی استوار است، میکوشند مخاطبان امروز را نسبت به آنچه که بر تکیه دولت رفته است و پیشینیان مسبب آن بودهاند، آگاه سازد. در واقع روایت کیانی از چگونگی برپایی تکیه دولت و ویرانی آن، سوء استفادههایی که از این تکیه توسط افراد خاص برای کسب درآمد بیشتر صورت میگرفته، روایتی تلخ است که با طنزی گزنده تصویر میشود.
او با بهرهگیری از فرهنگ عامیانه و زبان کوچه و بازار آن دوره میکوشد روایت خویش را با همه تلخیهایش و توأم با جذابیتهای تصویری و اجرایی به نمایش در آورد. آهنگین بودن و موزون بودن کلام و کاربرد از مهمترین ویژگیهای بیانی شخصیتهای نمایش آن است که هر یک بر اساس و فراخور شخصیت و منش خاص خویش، کلمات و عبارات خاص خود را به کار میبرند. بهرهگیری از این زبان به نوعی سبب میشود تا هر چه داستان نمایش جلوتر میرود، شخصیتپردازی آدمها کاملتر شود و هر چه از زمان اجرای اثر میگذرد، تماشاگر به همذاتپنداری بیشتری با آنها میپردازد و کلیّت ماجرا برایش باورپذیرتر و ملموستر و البته تلختر از لحظات قبل میگردد.
او (نویسنده و کارگردان) با استفاده از آن زبان و فضای سنتی تلاش میکند تحلیل خویش را از اوضاع معاصر ارائه دهد. در واقع تحولات خاص اجتماعی و فرهنگی عصر قاجار و پهلوی دستمایهای میشود تا مشکلات جامعه امروز را به زبانی نزدیک به همان دوران (قاجار یا پهلوی) تصویر کند؛ زبانی که نه نعل به نعل و عیناً شبیه همان زبان، بلکه از خصوصیات زبانی آن دوره نهایت بهره را میبرد و به نهایت تشابه با آن دوران نزدیک میگردد.
در واقع آنچه سبب میشود تا این نمایش را همانند آثار پیشین کیانی در حیطه یک سبک بپنداریم و در آن سبک خاص قلمدادش کنیم، همین سبک و شیوه زبانی و نوشتاری اوست که موجب میگردد تا در ترسیم فضای نمایشی مورد نظر مؤثر شود.
حتی در اجرا این زبان آن چنان با مهارت بازیگران بیان میشود که ما به عنوان تماشاگر همه را باور میکنیم و گویی میپنداریم با ورود به سالن نمایش، پا به یک دوران تاریخی، که اکنون دیگر خبری از آن نیست، گذاشتهایم و این البته توفیق کمی برای ایجاد ارتباط با مخاطب و تماشاگر سختگیر امروزی نیست. تکیه کلامها، مزاحها، نفرینها و دعاهای لطافت و غزی آن قدر از ظرافت لازم برخوردارند که گویی آدمهای آن روزگار در پیش ما به گفتوگو با یکدیگر میپردازند. انتخاب واژهها برای گفتوگو یا دیالوگ هر یک از شخصیتها همنشینی آنها همه نشان از دقت و مهارت و هوشیاری نویسندهاش دارد که به خوبی توانسته از این زبان برای بیان مقاصد امروزینش بهره گیرد.
میرزا غراب و بلبل میرزا نیز همانند دیگر شخصیتها همچون معین البکاهای آن دوره با صلابت و مهارت لب به سخن میگشایند. اما چالش بزرگ و مهم این اثر جدا از روایت تلخ از چگونگی ویرانی تکیه دولت، بدبختیها و نداریهای آدمهای آن روزگار است که لطافت آنها را برای میرزا تعریف میکند و به همراه غزی تلاش میکند تا آنها را در قالب کتاب ثبت کند تا بدین وسیله متنی حزنانگیز در اختیارشان باشد که در تکیه ملت آن را برای مردم اجرا کنند. زیرا که در تکیه و برای اجرای تعزیه هم آنها و هم مردم متنی برای گریه کردن احتیاج دارند تا به وسیله آن اندکی از عقدههایشان خالی شود.
در اجرا و کارگردانی نمایش تکیه ملت، کیانی توان خویش را برای خلاقیتهای بصری ساده و موجز و در عین حال تأثیرگذار به کار میگیرد. این خلاقیتها هم شامل بازی بازیگران میشود و هم صحنهآرایی و دکور حداقل و موجز همیشگی.
در صحنه ما همیشه چهار صندلی که به طور جفت در طرفین یا در دور میز قرار گرفتهاند و نیز چهار گاری که همانند سکویی در چهار گوشه صحنه این نمایش به طور ثابت دیده میشوند و فرش ساده و قرمز که به شکل دایره همانند صحنه مدور تعزیه آدمها بر روی آن به بازی میپردازند. به غیر از آن موسیقی کاربردی نمایش است که به ضرورت برای تشدید فضاسازی اجرا استفاده میشود و مهمتر از همه انتخابهای خوب کارگردان برای بازی نقشها و بازیهایی است که از آنها میگیرد. در این میان صد البته ما شاهد بازیهای متفاوتی از همه بازیگران میشویم که رویا میرعلمی همانند شاهبازی یا شاهنقش از درخشش خاصی برخوردار میشود و صحنه چنان به تسخیر آنان میآید که گویی این داستان به طور واقعی در حال وقوع است.
اما مشکلی که در این اثر همانند یکی از دو اثر پیشین کیانی به چشم میخورد، ریتم نه چندان یکدست آن است. در لحظاتی ریتم بهکندی میگراید و در لحظاتی به حالت روان نزدیک میشود و در لحظاتی حتی این ریتم سرعت میگیرد و به نظر میرسد این مشکل از آنجا ناشی میشود که بعضی از صحنهها گاه طولانی است و بعضی از شخصیتها از زیادهگوییهایی نیز برخوردارند و همین مسئله نیز موجب طولانی اجرا شدن نمایش او هم میشود.
با این همه گروه تئاتر چریکه و حسین کیانی که تلاش میکنند مضامین امروزی را در قالبها و فضاهای گذشته و تاریخی و با رویکرد به عناصر نمایش ایرانی (سنتیـ آیینی) به نمایش درآورند، ستودنی است و جای امیدواری است که از میان گروههای ریز و درشتی که در سالهای اخیر در تئاتر ایران پا به میدان نهادهاند، دلمشغولی یکی دو گروه همچون گروه چریکه و پرچین، بهرهگیری از سبک و ویژه نمایشهای ایرانی است.
بهزاد صدیقی