در نمایش «تجربه های اخیر» نیز شخصیت های نمایش در ارتباط با یکدیگر، ابراز عشق و بحث ایمان و اعتقاد دچار چالش های جدی هستند و حسین کشفی اصل می کوشد تا با روایت و استنباط خودش از این متن موفق دریچه ای را روی مخاطبان نمایش رونمایی کند. نمایش تجربه های اخیر این روزها در مجموعه تئاتر شهر در حال اجراست. با حسین کشفی اصل درباره ساختار اجرایی و مفاهیم نمایش «تجربه های اخیر» گفت وگویی انجام داده ایم.
نمایشنامه «تجربه های اخیر» توسط نویسنده اثر امیر رضا کوهستانی در دهه هشتاد اجرای موفق و پر مخاطبی داشت و بعدها هم چند باری توسط سایر کارگردان ها روی صحنه رفت. آیا با این چالش مواجه نبودید که اجرایتان را با نمایش امیر رضا کوهستانی مقایسه شود؟
به قلم و شخصیت امیر رضا کوهستانی و سبک نوشتاری او علاقه خاصی دارم و نمایش های موفقی در تئاتر ایران روی صحنه اجرا کرده است. من این اجرا را که ۱۸ سال پیش نوشته و توسط امیر رضا کوهستانی اجرا شده را روی صحنه دیدم. معتقدم آن نمایش بیشتر شبیه اجرا خوانی بود؛ زیرا بازیگران در مدت نمایش پشت یک میز نشسته بودند و دیالوگ هایشان را می گفتند.
در نمایش امیررضا کوهستانی میزانسن و حرکتی وجود نداشت؟
بله، هیچ حرکتی و میزانسنی وجود نداشت. تماشاگر هم در کنار بازیگران کنار یک میز می نشست و همانطوری که گفتم بیشتر شبیه اجرا خوانی بود تا اجرای یک تئاتر. در آن زمان نمایش یک کار آوانگارد محسوب می شد و برای خیلی ها جالب بود. الان اگر امیر رضا کوهستانی بخواهد دوباره متنش را اجرا کند به طور حتم شیوه دیگر اجرایی را انجام می دهد. در سال های بعد تا آنجایی که اطلاع دارم هیچ گروه حرفه ای این نمایش را اجرا نکرد و بیشتر دوستان شهرستانی و دانشجویان متن را روی صحنه بردند. مفاهیم و مضامینی در این متن وجود دارد که آن را از سایر متن ها متفاوت می کند .
این تفاوت ها در چه بخش هایی قابل ارزیابی است؟
به لحاظ نوشتاری و شیوه اجرایی این تفاوت ها دیده می شود. نمایشنامه «تجربه های اخیر» توضیح صحنه ندارد. شخصیت ها با نام همدیگر را خطاب نمی کنند . در حالی که در یک نمایشنامه تئاتری و عادی شخصیت ها نام دارند و همدیگر را مورد خطاب قرار می دهند و توضیح صحنه ای وجود دارد و مختصات شخصیت ها نیز عرضه می شوند .
اجرای این نمایشنامه با مختصاتی که بیان کردید، کار شما را به عنوان کارگردان دشوار نمی کند؟
کارگردانی این متن، در عین سخت بودن، برای من لذت خاصی به همراه دارد. زیرا به منِ کارگردان این امکان را می دهد که بتوانم جهان خودم را بسازم. در نمایشنامه تجربه های اخیر که به چاپ رسیده ما یک پسگفتار داریم که در آن نویسنده توضیحاتی داده است. البته باید عنوان کنم که بیس اصلی نمایشنامه «تجربههای اخیر» متعلق به یک زن و مرد نویسنده کانادایی با نام های نادیا راس و جکوب ورد است. این دو نفر متن را بیست قبل می نویسند و امیر رضا کوهستانی در آن زمان به آلمان می رود و اجرایی از این متن را می بیند و به آن علاقهمند می شود . کوهستانی از دو نویسنده می خواهد نمایش را برای اجرا در ایران بازنویسی کند و آنها این اجازه را به او می دهند و نمایشنامه نوشته می شود . در مقدمه متن منتشر شده گفتاری بین دو نویسنده کانادایی وجود دارد و امیر رضا کوهستانی تاکید کرده که درباره اجرای این متن کارگردان می تواند هر حرکت و تغییر مدنظرش را که برای خلق جهان مورد نظرش است، می تواند انجام بدهد . این حرف نویسنده سختی کار من را برای اجرای اثر مورد علاقه ام کم کرد .
آیا می توانیم متن «تجربه های اخیر» را در تداوم تفکر و آثار نویسندگان و فیلمسازان بزرگ اروپایی از دهه شصت به بعد مثل اینگمار برگمان بدانیم که شخصیتهای آثارش در مرز ایمان و یقین و شک به وجود خدا در تلاطم و تشویش هستند؟
برای من هم این مسئله ایمان یک دغدغه بود. در نمایش «تجربه های اخیر» روایت تاریخ از سال ۱۹۰۰ شروع و در سال ۲۰۲۲ و زمان حال به پایان می رسد . نمایش می خواهد بگوید که تاریخ مدام در حال تکرار است و در طول سالیان متمادی در کشورهای مختلف و کل دنیا همه چیز مدام تکرار می شود . مسائل اعتقادی که وجود دارد و در زیر لایه های نمایش ما هم وجود دارد، در طول تاریخ برای آدم ها همیشه در حکم دغدغه بوده است. شخصیت های نمایش در شروع به گونه ای نشان داده می شوند که این مسئله گوشزد شود اگر بخواهند مدام کارهای خودشان را انجام بدهند و دین گریز باشند و از خدا غافل باشند نمی توانند راه راستی را طی کنند و به بیراه می روند . به طور حتم احساسات و اعتقاداتی وجود دارد و در نمایش دیالوگی را یکی از شخصیت ها به این مضمون می گوید «از سن ۱۸ سالگی احساس کردم که همیشه یک انرژی در کنارم است که وجود خدا را بهتر احساس می کنم و انگاری هر وقت کاری را انجام می دهم یکی ناظر من است.» این نکات از جذابیتهای متن و اجراست و برای من ۴۲ ساله هم در مقطعی نوع احساسم به خدا تغییر پیدا کرد و فهمم بیشتر شد.
آیا راه نجات و رهایی انسان سرگردان و حیران امروز رسیدن به ایمان و یقین به خداوند است؟
خیلی نخواستم این جوری به قضیه نگاه کنم. نکته مهم در این نمایش این است که آدم باید قدر لحظات و عمرش را بداند. زمان نمایش ما یک ساعت است که در آن زندگی صد ساله یک خانواده را می بینیم. در پایان همه خانواده دور میز کنار هم جمع می شوند و یکی از شخصیت ها می گوید: «خوشحالم که دوباره شما را کنار هم می بینم.» تمام این آدم ها سرشار از حسرت و نرسیدن ها هستند. بن مایه نمایش می گوید عشق تنها راه نجات می تواند باشد؛ اما در طول تاریخ آدم هیچ وقت قدر این موقعیت را ندانسته و فقط حسرتش برایش باقی مانده است. همه ما در مقطعی از زندگی به نقطه ای می رسیم که به آگاهی می رسیم اما این هوشیاری فایده ای ندارد.
آیا تکرار تاریخ که بر آن تاکید دارید تاکیدی بر سرنوشت محتوم آدمها و گرفتار شدن در جبر است؟
شاید اینگونه باشد اما با قطعیت نمی توانم در باره اش حرف بزنم. پاسخ به این سوال کار سختی است و نیز دانستن اینکه آیا ته سرنوشت آدمها هیچ چیزی وجود ندارد؟ اما باور دارم قطعا اینگونه نیست. من تلاش کردم بگویم که زندگی بسیار زیبا و قشنگ است و باید از آن لذت برد. در نمایش «تجربه های اخیر» قصه عشق بین شخصیت ها قصه رسیدن نیست و قصه نرسیدن است.
گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی