مدتهاست درگیر این پرسش هستم، آیا هر آنچه از ذهن و درون شخص ما عبور نمیکند، بهصرف متفاوت بودن با دیگر گونه تئاتر میتواند تئاتر تجربی نام بگیرد؟ تئاتر تجربی اندیشه جسورانهای است که از صافیدرون عبور میکند و بر صحنه جان میگیرد، تئاتری که در آن محافظهکاری جایی ندارد. تئاتری که درآن خراب کردن عنصر اصلی است البته خراب کردنی که به دنبال خود ساختی دیگر را به همراه دارد. ساختوسازی که با زایشهای فراوان از جنس دیگری خلاقیت، کشف، جنون و دیوانگی، صداقت، زندگی جمعی، تمرین و صبوری ابزاری برای شگفتزده کردن تماشاگر و مهمتر از آن، خود گروه اجرایی است.
هستند کسانی که اهداف خود را در این مسیر جستجو میکنند و فکر میکنم نصیر ملکیجو میتواند یکی از آنها باشد. در اکتبر ۱۸۱۵ آزاد شد؛ سال ۱۷۹۶ وارد آنجا شده بود «به جرم شکستن یک شیشه و برداشتن یک نان» و «سفیدبرفی و هفت کوتوله» دو نمایشی هستند که ملکیجو آنها را اجرا کرده است.
ویژگی هر دو نمایش، نوعی اقتباس است که صورت گرفته، اقتباسی که تنها یک اسم و مفهوم کلی از آن باقیمانده و این یعنی جسارت عبور کردن از اثر تئاتر تجربی، تئاتر اشتباهات است و کسانی که از اشتباهات نترسند، قطعاً سهم بیشتری از این اتفاق ناب خواهند برد