در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | با روی دیگر «آنتوان دوسنت‌اگزوپری» آشنا شوید!
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:42:14
نمایش شازده‌ کوچولو | با روی دیگر «آنتوان دوسنت‌اگزوپری» آشنا شوید!  | عکس

روزنامه سایه
کد خبر: ٣٢۴۶٠ | تاریخ مخابره: ۱۳۹۵/۱۰/۱۲ 
١۱:۴۶

مصطفی رفعت: نمایش «شازده کوچولو» با برداشتی نو از کتابی به همین نام و شخصیت نویسنده‌‌اش آنتوان دوسنت‌اگزوپری، توسط گروه تئاتر «اگزیت» به روی صحنه رفته‌ است. این برداشت بر اساس تحلیل دو روانکاو برجسته‌ یعنی ماری‌لوئیس فون فرانتس؛ مهم‌ترین شاگرد کارل گوستاو یونگ و اوگن دروئرمان؛ از روان‌شناسان مکتب فروید انجام شده است. «خلبان» در این نمایش، زنی است که خلبان هواپیمای جنگنده بوده و در پی آسیب‌های روانی ناشی از جنگ، در آسایشگاه روانی بستری شده است. شازده کوچولوی این خلبان، دختر جوانی است که خلبان، طی یکی از ماموریت‌های خود در پی خراب‌شدن هواپیمایش در کویر با او روبه‌رو شده است. بر اساس تحلیل دو روان‌شناس فوق‌الذکر، هم سنت‌اگزوپری و هم شخصیت خلبان این نمایش از عقده‌ مادر منفی و نیز سندرم نوجوان ابدی رنج می‌برند. اجرای صحنه‌ای این داستان و بازگوکردن وقایع توسط خلبان، در واقع جلسه‌ درمانی اوست. این نمایش ادغامی است از فیلم و تئاتر که در نمایی نزدیک، درامی روانی را شکل داده‌اند... این متنی است که روابط‌عمومی گروه تئاتر اگزیت در معرفی نمایش جدید خود نوشته است؛ نمایشی که با حضور فرشته حسینی، لیلی شجاعی، منصور میرزابابایی، مریم صیادمقدم، آویشن بیکایی، ایرج تدین، غزاله کنعان‌پناه، کیارش لبانی، محمدمصطفی ملک، شیوا خاکپور، نازنیک گالوستانیان و فهیمه کوشا تا پنج‌شنبه ۳۰ دى‌ماه ۱۳۹۵ در خانه موزه استاد عزت‌الله انتظامی روی صحنه است و اردوان عزیزی نیز گروه را به عنوان آهنگساز و نوازنده همراهی می‌کند. 
مهرداد خامنه‌ای؛ طراح و کارگردان این اثر نمایشی می‌گوید: «این پروژه را من از سال ٢٠٠۴ در نروژ شروع کردم. در واقع طرح ما در مناقصه‌ای برای اجرا در مراسم افتتاحیه یک مرکز فرهنگی در آن کشور پذیرفته شد و سال ٢٠٠٥ برای اولین‌بار روی صحنه رفت». او با اشاره به اینکه آن اجرا در فرم بسیار پرهزینه‌تر و وسیع‌تر از اجرای فعلی بود، می‌گوید: «البته معنایش این نیست که بهتر از این کار بوده؛ بلکه نگاه من در آن ‌زمان به مقوله نمایش و البته به طور مشخص روی این کار، متفاوت‌تر بود. برای همین کار را به شکل مجموعه‌ای از موزیک، انیمیشن، فیلم و... روی صحنه بردیم. سال ٢٠٠٧ نیز همین کار را با گروهی آلمانی در آلمان اجرا کردیم که به نوعی به شکلی خودخواسته پروبال اجرای اولیه از آن گرفته شد. در واقع بعد از اولین اجرا اگرچه به نظرم جذاب بود؛ اما روح داستان در میان همه آن تزئینات گم شده بود. در این اجرای سوم در ایران، بیشتر به بطن خود داستان و روانکاوی شخصیت‌ها پرداخته‌ایم». این کارگردان در پاسخ به اینکه چرا به مرور از آن فرم خارج شد و به اجرای کنونی رسیده، می‌گوید: «به نظرم کار هنری، نوعی آزمون و خطاست. چیزی در متن هست که خودش را برای هر هنرمندی  به یک شکل بروز نمی‌دهد. مسئله این است که در آن سال‌ها اساسا نگاهم به مقوله تئاتر، متفاوت از  نگاهی است که سال ٢٠١٧ به آن دارم. اگر هنوز هم همان نگاه را داشتم، باید به خودم شک می‌کردم که چرا در این سال‌ها هیچ تاثیر خاصی در ذهنیتم ایجاد نشده است. آن زمان، فرم برای من غالب‌تر بود. مثل نقاشی که دوست دارد همه رنگ‌ها را با هم قاطی کند و ببیند نتیجه چه می‌شود. تا زمانی هم که این کار را نکند و همه‌چیز در تئوری باقی بماند، نمی‌تواند اشتباهات ایده را درآورد. من حالا در اجرای سوم این کار، پروژه‌ام را برای اجرا در یک بلک‌باکس و با دو بازیگر می‌بینم». او با اشاره به اینکه در اجرای فعلی، کار مینی‌مالیستی‌تر شده اضافه می‌کند: «در حال حاضر، برایم جالب این است که ببینم دو بازیگر کارم، چگونه این چالش روانکاوی متن را درمی‌آورند. این مسئله بی‌شک کارم را سخت‌تر می‌کند؛ اما باید تجربه کرد. وقتی خودم را لابه‌لا‌ی فرم‌های نمایشی پنهان کنم، احساسم این است که انگار دارم مخاطب را گول می‌زنم و مدام می‌خواهم به او گوشزد کنم که ببین من چقدر خوب کارم را بلدم! الان به این نتیجه رسیده‌ام که دست کارگردان نباید در کار دیده شود». مهرداد خامنه‌ای می‌گوید: «کار کارگردان در درجه اول، درک خود نویسنده و بعد از آن، رسیدن به چیزی است که او قصد گفتنش را در متن دارد. مطالعاتی که در مورد آنتوان دوسنت اگزوپری انجام داده بودم، من را به نوعی آگاهی از او رساند و این آگاهی از روحیات نویسنده من را به این سمت کشاند که اساسا چگونه باید به داستان شازده کوچولو نگاه کنم». این هنرمند با اشاره به اینکه داستان شازده کوچولو با ترجمه‌ای که زنده‌یاد شاملو به جا گذاشته و اجراهایی که از آن روی صحنه رفته، به پوست و استخوان علاقه‌مندانش نفوذ کرده است، این آشنایی در ذهن مخاطب را چالش بزرگی خواند و ادامه داد: «وقتی ترجمه اثر را با زبان‌های دیگر مقایسه می‌کنیم، درصدهایی تفاوت با متن اصلی دارد؛ به این معنی که متن ترجمه‌شده به زبان ما زیباتر از آن چیزی است که خود اگزوپری نوشته است و مخاطب این نویسنده می‌داند که این زبان ادبیات اگزوپری نیست. زنده‌یاد شاملو حتی جاهایی او را کنار زده و متن را زیباتر کرده است. البته این برای من قابل استفاده نبود و برای همین تصمیم گرفتیم دوباره آن را ترجمه کنیم تا نزدیک‌ترین برگردان را به متن اصلی کار کنیم». او درباره اینکه آیا روایت یک‌خطی و سرراستی برای نمایش در نظر گرفته، می‌گوید: «خود اگزوپری جمله‌ای دارد با این مضمون که زمانی کارم تمام می‌شود که دیگر چیزی نداشته باشم از متن بیرون بریزم. من هم با کمک از همین جمله هرجایی که حس کردم چارچوب متن نمایش‌نامه با حذفیاتی که قابلیت نمایشی نداشت، قرص شده این کار را انجام دادم. ضمن اینکه داستان ما از جایی شروع می‌شود که خلبان داستان، در جلسات روان‌درمانی است. این مسئله ریتمی را به متن دیکته می‌کرد که متاثر از آن، نباید فرم و خط داستانی معمولی داشته باشد؛ وگرنه ارائه یک‌خطی داستان، شبیه به نمایش‌نامه‌خوانی می‌شد». کارگردان نمایش‌های «مترسک»، «هملت در روستای مردوش سفلی»، «مارکس در سوهو» و «نردبان»، درباره فرم این اثر که به دو شکل اجرای صحنه‌ای و تصویری روایت می‌شود، می‌گوید: «تمام بخش‌های داستان که سفر به سیارات را بازگو می‌کند، در بخش تصویری کار است. یکی از مخاطبان کار در اجرای آلمان به من گفت که از نمایش خوشم آمد؛ اما نیامده بودم که فیلم ببینم. این درست عکس اتفاقی بود که در اجرای نروژ شاهدش بودم. این حرف سال‌ها در ذهن من ماند و به خودم گفتم اگر روزی دوباره این متن را کار کنم، طوری اجرا بروم که مخاطب نگوید به جای تئاتر، فیلم دیدم. نمی‌خواستم اصل تماشای تئاتر را از او بگیریم. برای همین، فیلم ساخته‌شده در کار هم در خدمت تئاتر است». او با اشاره به اینکه یکی از اشتباهاتش در دو اجرای قبلی قطع‌کردن ارتباط تصویرها با اجراهای صحنه‌ای بود، در این باره می‌گوید: «این اجرا برای من در کل، کار قابل قبول‌تری است و آن ارتباط صحنه و تصویر را قطع نکرده‌ام که بین دو اجرای صحنه و فیلم‌ها برویم و برگردیم». او با تاکید بر این نکته که این مسئله را در کار لحاظ کرده‌ام خلبانی که در کار می‌بینیم، لزوما اگزوپری نیست، ادامه می‌دهد: «او زن جوانی از همین دوران است. خیلی‌ها می‌گویند داستان شازده کوچولو اساسا داستان مهاجرت و جنگ و در کنارش، داستان عشق است. پس این می‌تواند در سال ٢٠١٧ هم باشد. خلبانی امروزی اهل هرجایی که شازده کوچولویش هم یک دختر ١٨،١٩‌ساله است». وقتی از او می‌پرسم که چرا سعی کرده خلبان ماجرا را به عنوان یک زن به تصویر بکشد، می‌گوید: «من از شما می‌پرسم که چرا این کار را نکنم؟ وقتی قرار است در نگاهی متفاوت همه‌چیز را به چالش بکشیم، چرا این موضوع به چالش نکشیم و کلیشه‌ها را دنبال کنیم؟» 
شیرین میرزانژاد؛ مترجم متن که دستیار کارگردان و طراح لباس این نمایش نیز هست، با اشاره به اینکه متن را از زبان انگلیسی ترجمه کرده و آن را با متن آلمانی هم تطبیق داده، می‌گوید: «سخت‌ترین بخش ماجرا در ترجمه‌کردن متن این بود این شبهه پیش نیاید، ترجمه‌ای از آن را جلویم گذاشته‌ام و جاهایی را که نمی‌پسندیدم، تغییر دادم. ضمن اینکه متن بارها خوانده‌شده و نوار صوتی بارها شنیده‌شده آن با صدای زنده‌یاد شاملو این چالش را ایجاد می‌کرد که کار مدام در مقام مقایسه قرار گیرد؛ البته برای من در کل، فرصت و چالش بزرگی بود تا خودم را محک بزنم». او با اشاره به اینکه وقتی متن اصلی را با ترجمه احمد شاملو و محمد قاضی تطبیق داد، متوجه این نکته شد که تغییرات زیادی داشتند، ادامه می‌دهد: «بخش زیادی از این اتفاق مربوط به محدودیت‌هایی است که در زبان فارسی وجود دارد. برای مثال، وقتی ترجمه انگلیسی کار را با نمونه آلمانی تطبیق می‌دادم، تغییر چندانی دیده نمی‌شد و نزدیک به هم بودند. ضمن اینکه شاملو؛ شاعر بزرگی بوده که شاعرانگی‌اش را در ترجمه‌اش می‌بینیم. ایشان شازده کوچولو را تبدیل به شعری جذاب و دلنشین کرده‌اند؛ اما تا حدود ١٥،٢٠درصد با متن اصلی تفاوت دارد. این هم ناشی از آن است که گاهی در برگردان فارسی، چیزهایی چندان خوشایند نیستند. شاید مخاطبی که کار ما را ببینید، از اینکه یک‌سری مضامین و جملات آشنای کار را نمی‌شنود، تعجب کند؛ به ویژه بخش‌هایی که برجسته است و در ذهن مردم مانده‌اند. به این علت که ما جملاتی را در کار داریم که نزدیک به متن اصلی است». او می‌گوید که هنگام ترجمه کار به نمایشی‌بودن اثر توجه کرده و توضیح می‌دهد: «دراماتیزه‌کردن متن با کارگردان بود و در جریان تمرین، به این دقت داشتیم کجاها را می‌توان مبتنی‌بر اجرا تغییر داد تا ضمن اینکه از متن دور نشویم، اجرای درست‌تری از کار داشته باشیم».  لیلی شجاعی؛ بازیگر نقش خلبان در این نمایش در مورد اینکه به جز همکاری مجدد با مهرداد خامنه‌ای چه چیزی او را برای بازی در این اثر ترغیب کرد، می‌گوید: «اینکه قرار بود رویکرد جدیدی در یک داستان آشنا اتفاق بیفتد، برایم جذاب بود. این سومین همکاری من با آقای خامنه‌ای است و چون اساسا جهان‌بینی او را در کارها دوست دارم، می‌خواستم ببینم قرار است چه اتفاقی بیفتد. برای منی که همچنان در حال یادگیری هستم، تجربه خوبی است». او با اشاره به اینکه درآوردن این نقش در ابتدا کار سختی بود، توضیح می‌دهد: «یکی از دوستان که روان‌شناس است، پیشنهاد داد بروم و موردهای بیمار را ببینم. اوایل به نظرم فکر خوب و کمک‌کننده‌ای بود؛ اما وقتی تمرین‌ها جلو رفت، دیدم بهتر است چیزی نبینم و آنچه شکل می‌گیرد، بکر باشد؛ حتی اگر نمره پایینی در اجرای آن بگیرم، محصول دید و تلاش خودم باشد. به هر حال همه ما تجربه‌هایی تصویری و کلیشه‌ای از بیماران روانی در ذهن داریم. من سعی کردم آن‌چیزی که لازم است را بدون اضافات ارائه کنم؛ ضمن اینکه کارگردان خیلی به این موضوع حساس بود که جزئیات زیاد بازی نشود و اغراق نباشد». او با گفتن اینکه اولین‌بار است که نقش یک شخصیت روان‌پریش را بازی می‌کند، ادامه می‌دهد: «آقای خامنه‌ای می‌گفت جاهایی از کار، خود عادی‌ات باش و صمیمیت بالایی با مخاطب برقرار کن؛ اما حواست باشد خیلی هم نباید این طبیعی‌بودن دنباله‌دار باشد. همین مسئله کار را پیچیده‌تر می‌کرد؛ چون اگر یک‌ثانیه در هر شکل از بازی زیاده‌روی می‌کردم، به نظر مخاطب یا دور از شخصیت یک فرد روان‌پریش بود یا در دام کلیشه می‌افتاد».
لیلی شجاعی می‌گوید: «یکی دیگر از سختی‌های نقش این بود که تمام آنچه برایش رخ می‌دهد، در تخیل اوست و حتی او و شازده کوچولو همدیگر را در صحنه نمی‌بینند و بخشی از این مسئله را با میزانسن‌های تعریف‌شده و بخشی را هم با نوع بازی‌ها درآوردیم». او که در تمام طول نمایش با دستان بسته و به شکل اینکه در جایی نشسته است، بازی دارد، درباره دشواری این کار می‌گوید: «تمام بازی من باید در میمیک و لحن اتفاق می‌افتاد و برای همین، فشار زیادی را برای تحلیل نقش تحمل کردم». این بازیگر با اشاره به اینکه بی‌شک خیلی‌ها با دیدن کار، نسبت به فضای تلخ آن واکنش نشان می‌دهند، ادامه می‌دهد: «چون همه با همان پس‌زمینه ذهنی که از داستان معروف شازده کوچو دارند، به تماشای این نمایش خواهند نشست؛ در حالی که درک آن، برای مخاطبی که نمایش‌های گروه اگزیت را دنبال می‌کند، راحت‌تر است».
فرشته حسینی؛ بازیگر نقش شازده کوچولو در پاسخ به اینکه وقتی پیشنهاد بازی در این نقش به او شد، چه واکنشی داشت، می‌گوید: «کتاب شازده کوچولو را بارها خوانده بودم. وقتی قرار شد نقش این شخصیت را بازی کنم، خیلی ذوق‌زده شدم؛ چون رابطه احساسی زیادی با کتاب برقرار کرده بودم. به ویژه وقتی دیدم خیلی از متن متفاوت است، اشتیاقم بیشتر شد. خیلی‌ از مخاطبان به تصور تماشای همان داستان قدیمی می‌آیند؛ اما حتما با اثری متفاوت روبه‌رو می‌شوند». وقتی از او می‌پرسم آیا زمانی که داستان را می‌خواند، به نظرش می‌آمد بتوان آن را در قالب یک نمایش بازی کرد، می‌گوید: «آن زمان‌ها زیاد به خود داستان فکر می‌کردم و تصاویری را برای خودم می‌ساختم؛ اما حس نمی‌کردم پتانسیل اجرایی داشته باشد؛ مگر در قالبی برای کودکان. البته نگرانی از این بابت نداشتم؛ چون ماهی سیاه کوچولو را هم که با آقای خامنه‌ای کار کردیم، نگاهی متفاوت به یک متن به ظاهر کودکانه داشت». او با اشاره به اینکه از ١٠ سالگی کار بازیگری را شروع کرده و تجربه‌های نمایشی متعددی در کارنامه‌اش دارد، می‌گوید: «این سومین کاری است که با گروه اگزیت هستم و اگرچه به راحتی با هر گروه نمایشی هماهنگ می‌شوم؛ اما رابطه‌ای دوستانه بین ما در این گروه شکل گرفته که باعث می‌شود اینجا احساس آرامش بیشتری داشته باشم». این بازیگر با گفتن اینکه مهم‌ترین چالش برایش این بوده که چون بارها شازده کوچولو را با صدای زنده‌یاد شاملو گوش داده و بارها هم داستان آن را خوانده بود، هنگام اجرا مدام به همان کدها می‌رسید، ادامه می‌دهد: «آقای خامنه‌ای مدام می‌گفتند که این را نمی‌خواهند و برای من سخت بود از آن کلیشه‌های ذهنی‌ام جدا شوم و شازده کوچولو را در قالب یک دختر جوان ببینم». فرشته حسینی با اشاره به اینکه کارهای اجراشده برای کودکان از این متن را زیاد دیده؛ اما همه‌شان یک شکل بودند، می‌گوید: «مهم‌ترین ویژگی اجرای ما این است که بر اساس روانکاوی‌ای که روی خود اگزوپری صورت گرفته اجرا می‌‌شود. شاید عده کمی حتی آنها که متن را بارها خوانده‌اند، به این فکر کرده باشند که اصلا او چرا چنین داستانی با این فضا و ویژگی‌ها نوشته است؛ از این بعد، کار می‌تواند برای همه جالب باشد». 
منصور میرزابابایی؛ بازیگردان این مجموعه که در نمایش، نقش تاجر را هم بر عهده دارد، درباره بازیگردانی نمایش می‌گوید: «بازیگردانی در کار تئاتر در ایران، کاری نو است و کمتر نمایشی با این شکل ساخته شده. در واقع بازیگردان کمک می‌کند تا بازیگر سریع‌تر و راحت‌تر خود را به نقش نزدیک کند. البته قرار نیست کار بازیگردان در کار حس بشود؛ بلکه حضور او در ادامه روند کاری کارگردان است. ما به بازیگر نمی‌گوییم چه کار کند یا اینکه برایش اتود بزنیم یا حتی آن را برایش بازی کنیم؛ بلکه کاری که انجام داده را آنالیز می‌کنم. او خودش انتخاب می‌کند چگونه با توجه به این موارد نقش را ارائه دهد؛ در غیر این ‌صورت، خلاقیت بازیگر از بین می‌رود». او که در چند پروژه نمایشی همراه گروه اگزیت بوده می‌گوید: «من کمک می‌کنم که افکار کارگردان، به بازیگر منتقل شود و او درکی که باید از نقش خودش داشته باشد، پیدا کند. البته این مسئله به معنای یکنواخت یا شبیه‌شدن بازی‌ها در نگاهی کلی و بیرونی نیست؛ بلکه هر نقشی را نسبت به خودش تحلیل می‌کنیم و در کنار همه این موارد، این خود بازیگر است که تصمیم‌گیرنده نهایی است». 
اردوان عزیزی؛ آهنگساز و نوازنده این نمایش نیز می‌گوید: «برای این کار، پنج قطعه ساخته‌ام. بعضی از آنها در طول کار به اشکال مختلفی اجرا و تکرار می‌شوند که این به خاطر حالات روانی و حسی اتفاقات روی صحنه است». او که مانند بازیگران صحنه‌ای کار، همراه بازیگران روی صحنه حضور دارد، درباره فضای موسیقی‌ای که ساخته توضیح می‌دهد: «بیشتر این نمایش، در واقع گفت‌وگوهای ذهنی در پروسه روان‌درمانی شخصیت اول قصه و خاطراتی است که به یاد می‌آورد. در آن لحظات، نوعی از خلسه را تجربه می‌کند که یا ناشی از تاثیرات مصرف داروهاست یا شرایط خاص روانی‌اش. برای همین، موسیقی به این سمت می‌رود که حالات او را به شکل تجربه‌ای شنیداری دربیاورد». عزیزی که کل موسیقی نمایش را با یک ساز ساخته و با همان یک ساز هم اجرا می‌کند، درباره این موضوع می‌گوید: «سال‌ها پیش در نمایش عروسی خون دیده بودم که استاد فرزاد دانشمند با یک گیتار تمام آن اجرای بزرگ را آهنگسازی کرده بودند. توانستم دو،سه شب از آن اجرا را بروم و دیدم ایشان با تبحری خاص، یک‌سری صحنه‌ها را حتی بداهه پیش می‌بردند». او درباره اینکه برای ساخت موسیقی چه مواردی را مد نظر قرار داده است، می‌گوید: «راستش از آنجا که سعی کردم به شازده ‌کوچولوی شناخته‌شده برای مردم نزدیک نشوم، در این مدت حتی آن‌ کار را دوباره نشنیدم تا مبادا به هر شکل از آن ایده‌ای بگیرم. اجازه دادم اتفاق جدیدی در من بیفتد. به خاطر اینکه کارگردان، فرم روایت نامتعارفی از آنچه همه ما از این داستان می‌دانیم، ارائه داده است، من هم سعی کردم با روند همین نمایش پیش بروم و فضایی سرشار از تعلیق و توهم خلق کنم که به کلیت کار نزدیک باشد. امیدوارم این اتفاق افتاده باشد».

درباره نمایش شازده‌ کوچولو
۱۲ دی ۱۳۹۵