حمید فتوحی و آرزو خلیلی، بازیگران نمایش «مرگ در ساعت سگ» به نویسندگی فارس باقری با کارگردانی حسین فلاح هستند که هر شب ساعت ۱۹ در کارگاه نمایش تئاتر شهر روی صحنه میرود.
این دو بازیگر از نقش و چگونگی ارتباطشان با شخصیتهایی که این روزها روی صحنه زندگی میکنند، در گفت وگو با «جوان آنلاین» از تجربه ایفای نقش در این نمایش گفتند.
حمید فتوحی درباره تفاوت نقش خود در این اثر با دیگر نقشهایش گفت: برای رسیدن به این شخصیت همان راه مشترک و اصلی که پردازش نقش است را طی کردم ولی به جهت اینکه مابه ازاءهای این کاراکتر به لحاظ زمانی و مکانی در دسترس نبودند و منابع محدودی داشتم، کار کمی سختتر شد.
او ادامه داد: دستیابی به چنین شخصیتهایی که آسیبهای شدید مخصوصا روحی روانی دیدهاند و الگوبرداری از آنها، میتواند زندگی شخصی را تحت الشعاع قرار بدهد و حتی لطمات نسبیای هم داشته باشد که تا حدودی برای من اتفاق افتاد و کمی از جامعه دورم کرد و مسائل اینچنینی که شاید در آن موقع کمی آزاردهنده بود ولی وقتی به خلق این شخصیت کمک کرد و نتیجه روی صحنه ظاهر شد و مخصوصا بازخوردهایی که دیدم، خستگی را از تن و روانم برد.
به قول حضرت حافظ که میگوید: «کتاب یار پریچهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند»
این هنرمند درباره چگونگی مدیریت چالشهای ایجاد شده در روند شخصیتپردازی گفت: من برای مدیریت چالشها بهطور روزانه یا چند روز یکبار از منابعی مثل مشاوره بهره بردم که بتواند من را به حالت طبیعی و شخصی خودم برگرداند.
فتوحی در پایان بیان کرد: همانطور که میدانید مرزی هست بین زندگی با نقش و زندگی شخصی بازیگر که گاهی وقتها این مرز خیلی باریک و در عین میتواند خطرناک باشد. کلید اصلی نقش ویکتور که بازی کردم «تنهایی» بود و بردن این تنهایی در زندگی روزمره برای پیدا کردن شخصیت و دستیابی به لحظات ناب میتواند در زندگی شخصی آسیب هم بزند که البته به کمک خدا و منابع دیگر این اتفاق نیفتاد و بر مبنای بازخوردها کاراکتر هم به خوبی خلق شد.
آرزو خلیلی، دیگر بازیگر این نمایش گفت: آلیس زنی است دقیقا مشابه هر زن دیگری در روزگار سخت. وقتی از بچگی در خانهای بزرگ شوی که به جای دختر بودن و عشق گرفتن باید کار کنی و کمک خرج خانه باشی و به محض کوچکترین خطایی توبیخ شده و کتک بخوری، یاد میگیری که چطور مردانه رفتار کنی.
او ادامه داد: در چنین خانهای حتی دختر بودن و زن شدن خودش به نوبه خود نوعی خطا به حساب میآید، چون به معنی نیروی کمتر برای کار و کمک به معاش خانواده است.
این بازیگر گفت: آلیس در چنین خانه و با چنین خانوادهای بارها و بارها شکسته و بارها گریسته و نهایتا یاد گرفته جز خودش همراه و پشتیبان دیگری ندارد. او باید قوی باشد؛ قرص و محکم بایستد و اصلا از خودش ضعف نشان ندهد. گریه کردن برای آلیس یعنی ضعف. هرچند که اغلب اوقات در تنهایی گریسته، اما همیشه باید این موضوع پنهان بماند.
او افزود: ازدواج با مردی که به او اظهار عشق میکند واقعا به معنی ورود به دنیای جدیدی هست. یک دنیای جدید و ناشناخته که قطعا قشنگتر از زندگی مجردی. او به ویکتور تکیه کرده و حالا پس از جنگ دیگر به شخصیت سابقش شباهتی ندارد. آلیس باید از عهده مدیریت این بحران و چالش جدید برآید.
این بازیگر بیان کرد: رسیدن به چنین نقشی که سختی است. بازیگر باید در عین محکم و با اراده بودن، نقاط ضعف شخصیت را به مخاطب منتقل کند تا و بتواند ارتباط خوبی با اثر بگیرد.
آرزو خلیلی در پایان گفت: شخصیت آلیس برای من چندان ربطی به جنگ نداشت. صرفا تلاش کردم تا عمیقترین لایههای احساسی و شخصیت یک زن آسیب دیده را پیدا کنم. زنی که برای محافظت از خودش سعی کرده است، قوی باشد.