میگوید در عرصه خوانندگی خیلی خوششانس نبوده و کارهایش برای پخش همیشه با مشکل روبهرو بوده و هنوز هم هست. اینکه برای شنیده شدن مجبور شده به نوعی از موسیقی پاپ تن دهد و در حالیکه مانیفست خود را قطعه «درخت» میداند، قطعاتی را بخواند که سلیقه او نیستند. با این حال کنسرت مشترکی را که آخر مرداد ماه با مورات ککیلی در استانبول دارد، مهم ترین اتفاق هنری زندگیاش میداند و امیدوار است بتواند در سطح بینالمللی، فعالیتهایی انجام دهد و پخش کنندهها هم از این طریق روی خوشی به آثار موسیقاییاش نشان دهند. اما با وجود تمام مشکلاتی که با پا گذاشتن در عرصه خوانندگی داشته، مجدانه فعالیتش را ادامه میدهد و نمیخواهد تن به تمام قواعد غالبا تجاری موسیقی پاپ دهد و از خود واقعی و اندیشههایش فاصله بگیرد؛ شاعری که سروده: «نمیدونن شاخههای تک درختا سفت و سخته/ دست چوبی تبر هم شاخه یه تک درخته».
کامران رسولزاده شاعر موفقی است که تصمیم گرفته به سمت خوانندگی بیاید؛ این علاقه از کجا شکل گرفت؟ از اینکه پشت صحنه باشید خسته شدید و دوست داشتید ارتباط نزدیکتری با مخاطب پیدا کنید؟ خودم مغایرتی در آن نمیدیدم و فکر نمیکردم چون شاعرم نمیتوانم در معرض دید قرار گیرم. البته امروزه شاعرها به دلیل فضای مجازی توی چشم هستند و طرفداران خودشان را هم دارند. از نوجوانی به خوانندگی علاقه داشتم و بعدها با موسیقی سنتی شروع کردم. ما دهه پنجاهیها خیلی درگیر موسیقی سنتی بودیم و گوش میکردیم، فضای روز جامعه از موسیقی سنتی پر بود. در کل فکر میکنم انتخاب نکردم و هر چه بود را ارئه کردم و تا حدودی هم مورد استقبال واقع شد. مدتی است موجی راه افتاده و هنرمندانی که به نوعی پشت صحنه قرار داشتند، مثل شاعر، ترانهسرا، آهنگساز و... به خواننده شدن علاقه پیدا کردهاند... شما من را از این دسته میدانید؟ خیلی دور از این تفکر هم نیست چون وجه شاعرانگی شما خیلی بر وجه خوانندگی شما غلبه دارد. شاید به این دلیل است که مسیرم تازه شروع شده و هنوز آنقدر که باید سیستم برای ورود من به عرصه خوانندگی انعطاف نشان نداده است. اما استقبال مردم از کنسرتها نشان میدهد اگر برنامهریزی درستی صورت گیرد، میتوان در سطح مرسومِ موسیقی پاپ فعالیت کرد منتها هنوز آن جرقه نخورده است؛ شاید این جرقه، کنسرت استانبولم باشد.
منظورتان از اینکه سیستم انعطاف نشان نمیدهد چیست؟
منظور بازار و مارکت موسیقی است. مثلا پخش کارهایم خوب انجام نمیشود. در صورتی که اگر درست پخش میشد، شاید خیلیها کارهایم را میشناختند. همین آلبوم «دستهای نامحرم» هم متاسفانه پخش درستی نداشت. فکر میکنم این پخش بد در مورد آلبومهای قبلی شما هم اتفاق افتاده است. بله، البته اوایل کمپانی قرص و محکمی پشت من نبود. الان کمپانی «اکسیر نوین» خیلی زحمت کشید تا آلبوم پخش درستی داشته باشد اما از هر مرحله که رد میشوی اتفاقاتی در مرحله پخش میافتد که قابل کشف نیست و معلوم نیست چرا نمیگذارند یک آلبوم درست پخش شود. سیستم پخش، متقاضی نیست و آلبومی را میخواهد که بیشتر بفروشد. این ریسک را نمیکند که اگر کسی هنرش قابل ارائه و آرتیستی است، او را حمایت کند؛ چه بسا که ممکن است پول خوبی هم از پخش نصیبش شود. منتها چون لابیهای خودشان را دارند و از ریسک کردن میترسند، این کار را انجام نمیدهند.
و حالا فکر میکنی کنسرت استانبول شما میتواند جرقهای باشد برای شناساندن شما به مخاطبان بیشتر؟
این طور فکر میکنم. البته بازار هدف آنجا بینالمللیتر است. همیشه نیم نگاهی به این موضوع داشتهام و شاید اتفاقات غیرقابل پیشبینی بیفتد و پروژههای بهتر و بینالمللیتری بهم پیشنهاد شود. اصولا وقتی یک کار در فضای بینالمللی مطرح میشود، بهتر هم پخش میشود. نمیخواهم بازیِ کنسرت را ببازم
دلیل اینکه تمام کارهای آلبوم -اعم از شعر و ملودی- را خودتان انجام میدهید، چیست؟ درست است که این کار میتواند به امضای هنرمند تبدیل شود اما معمولا بعد از مدتی او را به تکرار میرساند.
دلیلش این است که یکمقدار سختپسندم. در ضمن ترانه، همزمان در ذهنم با ملودی حک میشود و دوست دارم آن را به طول موزیکال بشنوم. اما به هر حال وقتی میخواهی خودت را به یک مارکت بزرگ پیشنهاد دهی، لاجرم باید از انواع کارها استفاده کنی، حتی اگر سلیقه تو نباشد. برای همین حتما از آثار دیگران هم در آلبوم بعدی استفاده خواهم کرد.
البته من فکر میکردم چون شعر برای شما وجه پررنگی دارد، میخواهید با موسیقی کاملا همگام باشد و جان کلام را منتقل کند. شما هم چون موسیقی سنتی کار کردهاید، باید کاملا با بحث تلفیق شعر و موسیقی آشنا باشید اما این موضوع در برخی از کارهای آلبوم شما نمود عینی نداشت. مثل قطعه «دستای نامحرم» که شعر و موسیقی دو فضای کاملا متفاوت دارند.
این قطعه ریمیکسِ یک ورژن آکوستیک است که تهیهکننده تصمیم گرفت به آن صورت اولیه در آلبوم نباشد.
قطعات دیگری هم مثل «وایسا» یا «فرصت بده» همین مشکل را داشتند.
بله. تهیهکننده اصرار داشت که به فضای کنسرتهای امروز که این قطعات در آنها زیاد است، نزدیک باشد تا مردم پس نزنند و بگویند کنسرت همهاش گریه و زاری بود. هم در آلبوم و هم در کنسرتهایم مجبور شدم کنداکتوری ببندم که کمی هم هیجان در آنها وجود داشته باشد.
من و بازار موسیقی
ترجیح نمیدهی مخاطبان کمتری داشته باشید اما موسیقی که ارائه میکنید همانی باشد که دوست دارید؟
چرا تا الان هم نسبت به آلبوم بچههای دیگر خیلی به نفع خودم کار کردهام و برخلاف جریان رفتهام. ضامن بقای یک خواننده برای کنسرت، اقبال تهیهکنندهها است. من ترجیح میدهم مسیر کنسرتهایم اول روند واقعی خود را پیدا کند، بعد که مردم با فضای من آشنا شدند آنوقت میتوانم کارهای بهتری کنم. مخاطبان من از دل شعرهایم بیرون آمدهاند و برای آنها هم عجیب است که چرا کامران انقدر روی استیج هایپر است. اما استیج یک شُو روم است که هنر خاصی برای اداره آن نیاز است و باید طیف وسیعی از مخاطب را راضی نگه داری.
خیلی روی بازار و مخاطب تاکید میکنی، معمولا تن دادن به بازار و مخاطب مرز خطرناکی برای هنرمند محسوب میشود. من دو سال است که قرارداد بستهام و تنها دو کنسرت داشتهام. موضوع فقط تهیهکننده، بازار و رسانههای داخلی نیستند، یک تعداد رسانههای پخش موسیقی هم در خارج از ایران هستند که تاکیدشان روی همین ژانر امروزی موسیقی است و اگر بخواهی در آنها یک کار متفاوتتر پخش کنی، آنها هم آن را پخش نمیکنند. پس به نظر شما فضا و سلیقه مردم را تهیهکنندهها تغییر دادهاند؟ بله. آنها سلیقه مردم را تعیین کردهاند... به این جهت میگویم که شما قطعهای به نام «درخت» دارید که شناسنامه و امضا دارد. در مقابل تکیه صرف به سلیقه مردم و دور شدن از خود واقعی ممکن است شما را به یک خواننده معمولی بدل کند که صرفا کنسرت میدهد و آلبوم تولید میکند و در واقع حرف خاصی برای زدن ندارد و میخواند که پول دربیاورد و بس.
راستش را بخواهید خودم حواسم به این هست و نگرانش هستم. من اصلا دوست دارم یک آلبوم کامل در فضای قطعه «درخت» داشته باشم و کارهایش را هم دارم. الان چند سالی میشود که برای عرصه بینالمللی دورخیز کردهام؛ کمتر پیش میآید که یک موزیسین هم بتواند در عرصه بینالمللی فعالیت کند و هم اینجا خیلی موفق باشد. من اینطوری برخورد نکردم برای همین بود که آلبومم 15 قطعه داشت و انواع ژانرهای موسیقی را در آن داشتم. منظور اینکه من این نگرانی را دارم اما این وسط حرکت کردن خیلی سخت است چون اگر تهیهکننده در فروش بلیتهای کنسرتت اقبال نبیند، از تو میخواهد سریع یک ترک هیت تولید کنی و مردم را دوباره به سمت خود جذب کنی. من فکر میکنم در و تخته باید جور باشد تا یک کار هیت شود؛ یعنی علاوه بر موسیقی خوب باید تبلیغ، ارائه و ویدئو کلیپ و جامعهشناسی درست باشد. الان به این فکر میکنم حالا که وارد بازی کنسرت گذاشتن شدهام، این بازی را نبازم وگرنه اگر من سالی یک کار بینالمللی انجام دهم، شاید بازخورد بهتری هم داشته باشد و همه هم تعریف کنند اما آیا واقعا به معنای حرفهای بودن در بازار امروز به آن نگاه میکنند؟ حدس شما درست است. من الان خیلی وقت است که سکوت کردهام چون منتظرم ببینم بازخورد جامعه و سیستم در مورد موسیقی من چیست. چرا باید دائم دغدغههایم را بنویسم و بعد متوقف شود؟
یعنی بازار موسیقی سبک و سیاق و اندیشههای کامران رسولزاده را تغییر نخواهد داد؟
خیلی بعید است بعد از ترانه «درخت» از من چیزی مثل: «عشق من، میمیرم اگه نباشی، کاش نرفته بودی» و این جور چیزها بشنوی. من یا از دردهایم در جامعهای که زندگی میکنم یا دردهای جامعهای که در من زندگی میکند خواهم نوشت. اصلا هم آدم شادی نیستم و اعتقاد ندارم موسیقی با شادی ظاهری نسبتی دارد. وقتی عمیقا آرام شوی، شادی هم حاصل میشود. حتی گاهی نمک پاشیدن به زخمهای اجتماعی باعث آرامش میشود. یعنی وقتی آن زخم را بیدار کنی، وجدان آدمها دچار آرامش میشود. این به این معنا نیست که ما فقط باید مردم را شاد کنیم، مردم را باید آرام کرد. راستش را بخواهید جامعه انگار هنوز آمادگی پذیرش تَشرهای کامران رسولزاده را ندارد. آقای ارجمند در آن دوران خوشحال بود و میگفت خوب است که موسیقی تو زبان نقد دارد و سازنده است. یا ترانه «تهران» من که از هر زاویه به آن نگاه کنی، نمیتوانی سیاهنمایی در آن ببینی اما واقعیتها در آن عنوان میشود. خودم هیچوقت باورم نمیشد این ترانه بتواند در آلبومم منتشر شود. تاجرهای موسیقی هیچ وقت قدر چیزهایی را که دارند، ندانستهاند. در طول تاریخ همین طور بوده وگرنه قدر کسی مثل فرهاد را میدانستند. در واقع اگر موزیسین زرنگ نباشد، حتما از نظرها خواهد رفت. در دنیای امروز به خاطر تکونولوژیک شدن موسیقی، واقعا دارند کلاغ را رنگ میکنند و جای قناری میفروشند! با این جمله که هر کس موفق میشود حتما چیزی در درونش است، موافق نیستم؛ این قدیمها جواب میداد. از یک زاویهای هم با اینکه حتما چیزی درونش هست موافقم؛ یعنی اینکه یا برای رنگ کردن کلاغ جسارت دارد. یا آن رنگ را دارد یا اینکه هنر درست رنگ کردن آن را دارد. قدیمها عبارت «کارمندهای شعر» را داشتیم؛ یعنی کسانی که فقط از شعر پول درمیآورند و اصلا به فکر شعر نیستند. تاجرهای موسیقی هم همینطور هستند و دنبال منافع خودشان میروند و هیچوقت مخاطب جدی موسیقی نبودهاند. نمیخواهم به کسی پول دهم تا کارم در تلویزیون پخش شود
20 میلیون بدهم که تیتراژ بخوانم؟ هرگز شما که انقدر دنبال مخاطب هستید، هیچوقت سعی کردهاید سراغ تلویزیون و تیتراژ بروید؟
نه، برای کار در تلویزیون خیلی باید در چهارچوب حرکت کنی و خودت نیستی. من یکبار به تلویزیون رفتم که تازه نتیجه عکس برایم داشت. مخاطبانم میگفتند برای چه به تلویزیون رفتی، تو کارهای اجتماعی مینویسی و رفتهای آنجا کار مناسبتی میخوانی؟ البته برخی برنامههای تلویزیون خوب است اما آنها هم لابی دارند و قطعا تو را جزو خوانندهها حساب نمیکنند.
لابیشان چه شکلی است؟ مثلا پول میگیرند؟
شاید خیلی پولی هم نباشد اما تیتراژها را میدانم که پول میگیرند. به خوانندههایی که جا افتادهاند یک پولی هم میدهند اما کسی که میخواهد اولین تجربههای تیتراژ را داشته باشد، یک رقم نجومی از او میخواهند.
مثلا چه قدر؟
حداقلی که من شنیدم 20 میلیون بوده است. ما چون رسانهای برای موسیقی نداریم، تیتراژ به دیده شدن خیلی کمک میکند. شما تلاشی نکردی برای این کار؟ من دوست ندارم به کسی پول بدهم تا تیتراژم را پخش کند. اصلا ترجیح میدهم اینطوری پخش نشود. این اخلاقهایم هم هست که اجازه نمیدهد کارم خیلی جلو رود.
اتفاقا اخلاق خیلی خوبی هم هست. پس دور تلویزیون را خط کشیدهاید؟
دورش را خط نکشیدهام اما احساس میکنم من برای آن رسانه نیستم. اگر بخواهند بگویند مانیفست کامران رسولزاده چیست؟ طبیعتا قطعه «درخت» است. به نظرت «درخت» را از تلویزیون پخش میکنند؟ اگر برای من ارزش قائل باشند و آثارم را درک کنند، آنها را پخش خواهند کرد و دیگر نیازی به پرداخت هزینه برای این کار نیست. برخی از آثار هنری مثل آب روان هستند و اگر واقعا ظرفیتشان مثل آب روان باشد، نمیتوانی آنها را نگه داری و جاری خواهند شد. حتی ممکن است بعد از مرگ هنری آن خواننده اتفاق بیفتد. مثلا در سالهای اخیر کتاب شعرهای من خیلی پرفروش بودهاند. در بین پرفروشها همیشه اسم شاعرانی که از دنیا رفتهاند در ابتدا میآید و بعد نفر بعدی من هستم که به دوستانم میگفتم من پرفروشترین شاعر زنده دو، سه سال اخیر هستم (خنده). اسم ترانههای عاشقانه امروز را میگذارم «ترانههای بداخلاق»
شعرهای اجتماعی در لفافه عاشقانه
* شما جزو هنرمندانی هستی که در آثارت همیشه رویکرد اجتماعی داشتهاید که به نظرم کار باارزشی است چون الان آلبومهای پاپ ما اکثرا تکبعدی هستند و صرفا به عشق و عاشقی میپردازند چون مردم میخواهند. حالا شما با توجه به همه مشکلاتی که درباره بازار موسیقی عنوان کردید، اما باز هم در این فضا قدم برداشتهاید که به زعم من کار ارزشمندی است. و اتفاقا موضوع جالب در مورد شما این است که ترانههای اجتماعی یا اجتماعی با رویکرد عاشقانه شما، طرفداران بیشتری هم دارد. مثل همین قطعه «درخت»، یا «تهران» یا «بچههای تهخط» که بیشتر از قطعات عاشقانه شما شنیده شدند.
درست است. اما تو وقتی کار اجتماعی مینویسی اولین مشکل گاردی است که برای مجوز دادن به آن میگیرند. کارهای اجتماعی زیادی دارم، یک ترانه دارم به اسم «تک درخت» که خیلی دوست داشتم مطرح شود اما در دورهای تشخیصم این بود که فعلا آن را کار نکنم. چون وقتی استعاری درباره مسائل بنیادی اجتماع صحبت میکنی، هر کس میتواند برداشت خودش را داشته باشد و بهش بر بخورد. در یکی از شعرهایم نوشته بودم: «این حرفها مثل گلوله در گلویم گیر کرده، میخواهم شعر بنویسم، خدا بخیر کند». هنوز منتظرم تا فضا به بلوغ برسد و بعد آنها را ارائه کنم و دوم اینکه ورودم به این عرصه باید یک ورود حساب شده پاپ بود. اگر از همان اول میآمدم و میگفتم: «حقمو بهم ندی اعتصاب میکنم، لب نمیزنم و مرگ را انتخاب میکنم/ حقمو بهم ندی یه مرد بد میشم/ از خطوط مرزی تن تو رد میشم/ واژه دموکراسی چه خوش معاب بود، از لبای تو که دیکتاتور معاب بود/ جامعه به جز تو هیچی نداشت/ جامعه تو رو رو دست من گذاشت/...» که نمیشد؛ من دارم عاشقانه مینویسم اما از طرفی هم جامعه را وسط میکشم. یک دفعه زبانی را وارد ترانهات میکنی که هر که بخواند به او برمیخورد. میپرسند منظورت از جامعه کیست؟ منظورم این است که باید زمان آن فرا رسد، من خیلی دوست دارم یک کار کاملا اجتماعی اما پیچیده در لفافه عاشقانه بنویسم...
اتفاقا اینطور به نظر میآید که در زمینه نوشتن این نوع شعرها موفقتر هم هستید.
بله اما مشکل من این است که حتی عاشقانههایی مثل قطعه «زن» که خیلی هم از آن استقبال شد، باز هم ساختارهای اجتماعی را وسط میکشد. اتفاقا حواسم به اینها که مینویسم هست، چون در درونم وجود دارند و دغدغه من هستند. در واقع برای موفق شدن یک قطعه یا آلبوم مولفهای مختلفی لازم است و من فکر میکنم فهمیدهام که جامعه چه میخواهد. همین الان در ساخت کارهای هاوس هنوز کمی مردد هستم؛ دو ترک هاوس به عنوان سینگل ساختهام که یکی از آنها منتشر شده، اما راستش به دل خودم نمینشینند. الان حتی پاپ ساختن هم برایم سخت شده است اما به هر حال مجبورم در این ژانر کار هیتی که درست پخش شود بسازم. کار هیت مثل همین قطعه «تهران» که مطمئن باشید اگر درست پخش میشد، به گوش خیلیها میرسید اما وقتی درست پخش نمیشود، زحمتم هدر میرود. پس نمیتوانم ریسک کنم و بگویم کار پاپ نکنم تا دوباره پخش بگوید این کار را پخش نمیکنیم، این کارهایش خاص است و مردم نمیخرند. چه بلایی سر مردم آمده؟ در واقع سیستمی -چه داخلی و چه خارجی- در گوش اینها موسیقیهایی پخش میکند که واقعا نمیشود اسم آنها را موسیقی گذاشت.
استدلال بسیاری از خوانندههایی که نگاهی تک بعدی به ترانه دارند و موسیقی را صرفا به مثابه محملی برای بیان حرفهای عاشقانه میدانند این است که میگویند عشق دغدغه دنیای امروز است.
بله شاید خیلیها بگویند و درست هم میگویند اما من چطور میتوانم خیلی عاشق باشم در حالیکه در دنیا هر ثانیه تعداد زیادی از بچهها در اثر فقر میمیرند؟ من فقر را میشناسم و آن را لمس کردهام. پدر و مادرم خیلی زحمت کشیدند که ما همه امکاناتی داشته باشیم و بتوانیم درس بخوانیم. اما من جلوههایی از فقر را دیدهام که هرگز نمیتوانم فراموش کنم و هنوز هم میبینم. من بچههایی را میشناسم که همزمان با من وقتی سرچهارراهها بودهاند بزرگ شدهاند. یکی از شعرهایم را هم به یکی از آنها تقدیم کردهام: «تقدیم به کودک فقیری که حالا برای خودش مرد فقیری شده است.» حالا تو هی بگو من خیلی عاشق هستم و میخواهم خانواده تشکیل دهم و از فرزندانم نگهداری کنم. هنر خیلی شخصی نیست و کم هنرمندی را پیدا میکنی که صرفا برای زن و بچههای خودش ترانه نوشته باشد. اتفاقا خیلی از هنرمندانی که مولف هستند گاهی نمیتوانند خانوادهای داشته باشند چراکه همیشه درگیر آرمانهای خودشان هستند. من هم این مسیر را ناخودآگاه در ذهنم طی کردهام و احساس میکنم هنوز هم ناگفتههایی در درونم است که باید به زبان بیاورم. اما اینکه آدم عاشقی هستم و عشق برایم یک رویکرد جدی است یا نه را نمیتوانم انکار کنم منتها حتی آن عشق را هم دوست ندارم خیلی شخصی کنم و سعی میکنم عمومیتی به آن بدهم که هر که آن را شنید بتواند با آن همذاتپنداری کند. حتی عاشقانههایم خیلی اوقات اجتماعی است و از یک فرآیند اجتماعی به یک موضوع عاشقانه میرسد.
از طرفی نگاه شما به شعرهای عاشقانه هنوز هم لطیف است و برخلاف بسیاری از ترانههای امروز نگاهی سیاه و بعضا خشن به مضامین عاشفانه پیدا نکردهاید.
من همیشه دوست دارم ترانههایم با اخلاق باشند؛ دلم نمیخواهد مثلا بگویم میکشمت اگر تو را با غریبه ببینم یا الهی به خاک سیاه بنشینی! معشوق ستیزی اصلا در هیچ جای دنیا مرسوم نیست. من در اولین کتاب شعرم نوشتهام: «نور به قبرم ببارد که عاشق توام». معشوق همیشه باید مورد ستایش باشد. من نگران بچههای دهه هفتاد به بعد هستم. چون خوراک موسیقایی که در یک مقطعی به آنها داده شده، اصلا نرمال نبوده است. در آن دوران که این ژانرها شروع شد، ما چون به پختگی رسیده بودیم ممکن بود به آن شعر بخندیم اما آن بچه در آن سن، میپذیرد. حالا فکر کن او بزرگ شود و ازدواج کند و دچار یک چالش شود. چه برخوردی با آن موقعیت میکند؟ من اسم این ترانهها را «ترانههای بداخلاق» میگذارم؛ یعنی اخلاق آن ترانه در راستای آن هنر آرمانی که باید نیست. امروز نیازهای ما در عرصه ترانه این است که مخاطبان موسیقی را بیدار کنیم و بگوییم با این همه منابعی که در کشور وجود دارد، تا این اندازه اعتیاد و فقر و فساد نباید وجود داشته باشد و این دیدگاه از کجا نشات میگیرد؟ طبیعتا از سمت دولت که نخواهد بود. ما باید دست به دست هم دهیم و به جای اینکه دنبال این باشیم اسممان را بخوانند که فلان هنرمند به فلان بچه انقدر کمک کرد، زیر ساختی این مسائل را بررسی کنیم. تویی که ماشین یک میلیاردی سوار میشوی نمیتوانی ادعا کنی که بچههای فقر را میفهمی! در یکی از کنسرتهایم دیدم که مردم برایشان ماشین هنرمندان هم مهم است؛ داشتند میگفتند فلان ماشین برای فلان هنرمند است! نباید بگذاریم این چیزها عرف شود. چرا هنرمند نباید با مترو، اتوبوس یا تاکسی اینطرف و آنطرف برود؟
خود شما این کار را میکنید؟
اتفاقا به تازگی که سوار مترو شدم یک غزل نوشتم: «مترو طویلترین درد مردم است/ یک شهر خسته در امواج آن گم است/ اندوههای له شدهی زیر دست و پا/ یک رود آهنیِ بیتلاطم است/...» منظور اینکه اگر یک روز دیدی من ماشین یک میلیاردی سوار شدم، شک کن به این حرفهایی که زدم اعتقاد داشته باشم. من با این همه اختلاف طبقاتی که در مملکت وجود دارد، مجبورم برای اینکه خودم را به گوش مردم برسانم به سمت پاپ بروم، حال تو هی بگو کامران چرا راک کار نمیکند؟ اصلا چرا اسم آلبوم من «دستای نامحرم» است در حالیکه دوست داشتم «اسب زخمی» باشد؟ آقای خانزاده به من گفت ما در این کار تجربه داریم. حالا او آدم فهیمی است و موسیقی من را هم خیلی دوست دارد. اما گفت متاسفانه اگر این کار را نکنی آلبومت را همین اندازه که پخش کردند هم نمیکنند. راست میگفت؛ به چشم خودم دیدم که پخشکننده میگفت کامران رسول زاده چه کسی است دیگر؟ فلان خواننده را بیاورید که موسیقیِ داخل ماشینی دارد. بزرگترین وجه خوانندگی در ایران شانس است و اگر شانس داشته باشی کارت میگیرد، شانس نداشته باشی، هرچند موزیسین خیلی خوبی هم باشی نمیتوانی کاری از پیش ببری و تبدیل به یک هنرمند افسرده و سرخورده خواهی شد.
در کتاب دیکتاتور عاشق که پارسال هم منتشر شد کارهایتان را از کوتاه نوشته ها که ضربه های ناگهانی داشت، به سمت شعر کمی بلندتر برده اید که یکی از آنها را هم الان خواندید. فکر نمی کنید این کارها که کوتاه هم هستند، برای اجراهای تک نفره مناسب باشند؟ مثل کاری که سهیل نفیسی در کنسرتش انجام می دهد. ا
تفاقا من یک سبک و فضایی را ایجاد کرده بودم به نام «بداهه شعر و آواز خوانی» که اینکارها خیلی برای آن مناسب هستند. با سروش قهرمانلو که سهتار افکت میزند تمام شعرهایم را آنجا خواندم که خیلی هم استقبال شد. بعد بر مبنای آن «آفریقا» را نوشتم که با این شعر شروع میشد: «دنیا باید ذغال فروش میشد، بسکه مردم آفریقا را سیاه کرده است» و من اینها را آنجا به صورت بداهه میخواندم. بعدا به این نتیجه رسیدم که میتوانم آن را به صورت یک فضای فیوژن اجرا کنم منتها آن را چند رسانهای کنیم.
این مدل کار کردن توجیه جهانی هم دارد مثل خیلی از کارهای شخصی که لئونارد کوهن انجام داده است. د
قیقا، ما در ترکیه هم چنین چیزی را با یک قانون و پیانو تست کردیم. حالا انشالله اتفاقات خوبی خواهد افتاد و حتی اگر موسیقی را ببوسم و کنار بگذارم، این چند کار را انجام خواهم داد. به این چیزها فکر میکنم منتها میدانی از ایده تا اجرا چقدر راه است؟ وقتی هنوز کارت را بازار پخش درست پخش نمیکند، سرخورده میشوی دیگر. در موسیقی سنتی دنبال صداهایی شبیه استاد شجریان هستند
در ابتدای گفتوگو درباره موسیقی سنتی صحبت کردید و فکر میکنم ردیف و آواز هم کار کرده باشید. چرا اصلا به آن سمت نرفتید؟
آنجا که مافیای وحشتناکتری دارد.
یعنی چه؟
یعنی به صدای من که چپ کوک نیست اصلا فضایی برای کار داده نمیشود. من خوب کار میکردم اما آنها دنبال جنس صداهایی هستند که شبیه استاد شجریان باشد و اگر با یک صدای بم بخوانی میگویند این چیست دیگر!
اتفاقا بمخوانی خیلی مهم و حتی سختتر است. نداریم که.
الان کسی را سراغ دارید که بمخوانی کند و شبیه شجریان نخواند؟ در وادی سنتی که از رگ و ریشه میزدند. موضوع اینجاست که ما خلا صدای چپ کوک داریم. الان در موسیقی پاپ، اینهایی که این فرم میخوانند و محبوب می شوند به این دلیل است که به صدای زن نزدیکی دارد. اما مثلا در استانبول از این صدا استقبال میکنند چون آنجا دیگر از صدای زن اشباع شده است. در موسیقی سنتی اگر صدایت چپ کوک نبود شبیه یک مُلحد بودی. در این زمینه یک نفر را داشتیم آن هم آقای «رستمیان» که من خیلی صدایش را دوست داشتم اما آنطور که شایسته صدای ایشان بود شنیده نشد.
البته از تحریرهای موسیقی سنتی هم در کارهایتان استفاده نمیکنید.
نه چون در موسیقی پاپ مردم ترجیح میدهند کسی که صدای بم دارد، تحریر نزد و مثلا وسط کار از صدای سینا سرلک برای تحریر استفاده میکنند و آن کار را نجات میدهند. این به دلیل سلیقه است اما مثلا در ترکیه خیلیهای میگویند تحریرهای من را دوست دارند چون خودشان این فضای حنجرهای را کم دارند.
من و ملودی های ترکی ام اتفاقا برخی از کارهای شما فضا و ملودی ترکی دارد، این از کجا میآید؟
من در ترکیه یک مدت مشاور موسیقی یک کمپانی بودم و باید موسیقیشان را تا کُنهِ تاریخشان مطالعه میکردم. برای همین هم طبیعتا از کارهای ترکی تاثیر گرفتهام.
آشنایی با مورات ککیلی چطور اتفاق افتاد؟
خیلی سال است که او را میشناسم. حدود سال 85 با مورات ککیلی برای اجازه کاور کردن موزیکش ارتباط گرفتم. البته آن زمان خیلی مرسوم نبود و خودشان هم تعجب کردند اما کار را خواندم و برایش فرستادم که از آن خوشش آمد. خلاصه جلسه گذاشتیم و قرار شد بعدها یک دوئت هم از آن اجرا کنیم و در قبال آن من مشاور موسیقیشان شدم و کار هم به اینجا که الان میبینید رسید.
فکر میکنم مورات ککیلی با قطعه «همین امشب» خیلی شناخته شد، بعد از آن هم به همان شکل در جامعه ترکیه معروف ماند؟
وقتی آنجا یک نفر معروف میشود، دیگر آلبوم به آن صورت منتشر نمیکند. البته ککیلی بعد از آن قطعه، هفت آلبوم دیگر منتشر کرد. اما انقدر سرگرم کنسرت و کلیپهایشان میشوند که دیگر به آن صورت آلبوم تولید نمیکنند.
در حال حاضر ککیلی به همان اندازه در ترکیه معروف است؟
بله اما کارش کمتر شده است. مثلا پارسال 40 کنسرت گذاشت که تعداد خوبی است اما میگفت کم است. مثلا الان میدانم قبرس است. آنجا اگر مورات ککیلی در خیابان راه برود، ترافیک میشود؛ یعنی به همان اندازه معروف و محبوب است.
آلبوم سومم در همان فضایی است که خودم دوست دارم؛ عاشقانههای اجتماعی از برنامههای آتی خود بگویید. ی
کی کنسرت ترکیه است که خیلی مهم است و جدیترین اتفاق هنری زندگی خودم است، حالا برای کشور نمیدانم چه ارمغانی خواهد داشت اما امیدوارم که خوب باشد. به هر حال تا همین جا هم خوب بوده و اخبار منتشر شده در این زمینه فیدبک خوبی داشته است. به هر حال یک هنرمند ایرانی در یک سالن مجلل به نام «کنگره خلیج» که هر خوانندهای نمیتواند آنجا بخواند، قرار است کنسرت داشته باشد. در خود ترکیه وقتی اسم این سالن را میشنوند میپرسند چه خبر است؟ چه کسی قرار است بیاید؟ به هر حال اتفاق خوبی است و در این چند سال به نظرم مهمترین اتفاق هنری زندگی من بوده است. قیمت بلیتهای این سالن چقدر است؟ از پنجاه دلار تا نهایتا صد دلار که ترنسفر هم دارد؛ یعنی تا سالن میبرند و باز میگردانند. خیلی فرق چندانی با یک کنسرت خارجی که در ایران میگذارند ندارد.
وضعیت بلیتفروشی تا الان چطور بوده؟
خداروشکر خوب است اما معمولا دو هفته آخر تعیین کننده است. در آنجا مثلا دو، سه شب آخر یک دفعه بلیتها به فروش میرود.
در این کنسرت چه قطعاتی را اجرا میکنید؟
دو قسمت دارد؛ شروع کنسرت با من است که ده قطعه از مجموع کارهایم را میخوانم و دو قطعه آذری هم میخوانم که در آلبومم نیست یعنی «ریحان» و «آیریلیق». بعد از آن قطعه «همین امشب» را با مورات ککیلی به صورت دو صدایی اجرا میکنیم. بعد من از صحنه خارج میشوم و ککیلی ده قطعه میخواند و بعد من را دعوت میکند که یک قطعه دو صدایی با هم اجرا کنیم.
برای بعد از کنسرت چه برنامهای دارید؟
بعد از آن منتظر کنسرتهای تهرانم هستم. چند کنسرت شهرستان هم پیشنهاد داشتهام. بعد از آن کمکم برای انتشار آلبوم کارهایی خواهم کرد. آلبوم سومم را شروع کردهام و دو، سه قطعه آن هم آماده است. در همان فضاهایی است که خودم دوست دارم یعنی همان عاشقانههای اجتماعی و یک کار شبیه قطعه «درخت» هم خواهم داشت اما مجبورم یک سری فضاهایی که سلیقه من نیست هم در آن بگنجانم. در این آلبوم حتما از افراد دیگر هم کار خواهم داشت و در بخش ترانه از بچههای کارگاه ترانه خودم یکی، دو ترانه انتخاب کردهام. فکر میکنم آلبوم تا اوایل زمستان منتشر شود. در کنار این کار به احتمال خیلی زیاد یک آلبوم ترکی استانبولی هم منتشر خواهم کرد که حدود دو سال است در ترکیه داریم روی آن کار میکنیم و همزمان در ترکیه و ایران منتشر خواهد شد.
منبع: موسیقی ما