ایجاد تفکر افسون ذاتی هنر نمایش
اگر فلسفه را به مانند شخم زدن به زمین عقل قلمداد کنیم بی شک ایجاد تفکر بمثال باران های بهاری تنفسی را پدید می آورد که یکی از این بارش ها ، هنر نمایش نام میگیرد . هنر نمایشی که بر روی دوش ادبیات استوار است.ادبیات نمایشی و یا بهتر است بصورت اختصاصی بیان شود نمایشنامه. فرآیند عظیمی که از تفکر نمایش نامه نویس یا خالق اثر آغاز و به ایجاد تفکر مخاطب مبدل می گردد.در این چرخه حیاتی تحول ها ، دگرگونی ها ، تمثیل ها ، روزمرگی ها بازتعریف و بازتولید می شوند، برای خلق درام های نو..در گمانه زنی بر اقیانوس پر تلاطم ذهن نویسنده بی شک عنصر تحقق بخش " زیستن " در لابه لای نوشته ها پدیدار گشته است.و این نشانه ای است از دیدن نه نگاه کردن چرا که در درون دیدن آمیختگی و آمیزشی توام از تفکر و مشاهده دقیق بیان شده است.تجربه کردن عاملی و دریچه ای است برای تسهیل در شناخت آینده از زندگی و ذره بینی شکل یافته برای کشف .......کشف دروغ ها ، راستی ها ، کینه ها و قس علیهذا
درونمایه یک اثر به لحاظ ساختاری ، محتوا ، لایه های پنهان متن ، پردازش عمیق شخصیت پردازی ها بسیار حائز اهمیت است.و ذکر این نکته که در ادبیات مدرن عنصر هویت بخش و محوری نمایشنامه یعنی " مکان " برای تصمیم سازی ها ، تصمیم گیری ها و انتخاب ها حضوری را گسترش می دهد برای ورود یک شخصیت مهم در پیشبرد درام یعنی " محیط "....و تاثیر آن بر تک تک عناصر تشکیل یافته نمایش.
در بازتاب روح اثر برای مخاطب معاصر ، کاتالیزوری لازم است که تغییری ایجاد کند بین خالق اثر و مکان نمایش و این استحاله توسط گروه نمایش دهنده محقق می گردد.پدیده ای که مرزهای جغرافیایی را فرو می شکند جهت وصل بینش.....
پدر عمقی دارد بمثال تاریخ ، ساختاری دارد مانند عهد عتیق و درون مایه ای که هر آن ، روزآمدی را با خود بارور میکند.چراکه از درون انسانیت سرچشمه گرفته ، انسانیتی که با امیال ، هوس ها ، شکاکیت ها و نقاب ها خود را به قهقهرا میرساند.نمادها ، نشانه ها و رمزهای پنهان این نمایشنامه استمرار به تفکر را در لحظه لحظه دیدن نمایش سوق میدهد و در جای جای عقل رسوخ پیدا می کند.
و در آخرین پیمایش خود شفافیت را مانند آینه ای بدست مخاطب فرامیخواند جهت کشف دوباره خویش و قضاوت قلب و عفل خود.....