تربیت فرزند بر عهده کیست ؟
سروان آدولف می کوشد تربیت فرزندش را که فقط جز کوچکی از وظایف خود ، بر فرزند میداند عهده دار شود .در این راستا نه تحمیل میکند و نه گزافه میگوید . او فقط تحقق رسیدن به این هدفش را مهاجرت برتا ، تنها فرزندش به سوی شهر را صلاح میداند .در این بین سروان میداند اتفاقات جدید ، دستاوردهای تازه ، پژوهش های صورت گرفته همه و همه ، فرصت تحقق بخشی اش فقط و فقط در شهر یا جامعه آرمانی او امکان پذیر است و به وقوع می پیوندد و نه در جامعه بسته و محدود روستا.بدون شک تصویر ذهنی هر فرد ، باتوجه به شرایط پیرامونی او از محیط اطراف ، شکل میگیرد . پدیده پیش رو محصول دو مولفه زمان و مکان است.نمایشنامه پدر ، به قصد اکتشاف گام برمیدارد ، جهت رسیدن به خلق "تراژدی مدرن اجتماعی" و استریندبرگ تلاش میکند نگاه تخصیص یافته و تدقیق شده خود را معطوف به نهاد و بنیان خانواده کند.نهادی که اولین گهواره های انسان سازی محسوب میشود.انتخاب لوکیشن خانه برای استریندبرگ شرایطی را فراهم میکند برای رخنه و جستجو در خصوصی ترین عرصه زندگی.تحول و باروری درام ره به جای میبرد که از خصوصی ترین فضای خانه یعنی اتاق کار یا اتاق خواب در ابتدای نمایش به عمومی ترین فضای خانه یعنی هال یا پذیرائی یا غذاخوری که در انتهای نمایش بیشترین مخاطب را پاسخگو است ، بسط یابد.به قسمی جدا شدن از انزوا و تنهایی و حرکت به طرف وحدت و یکپارچگی. در واقع تزلزل شخصیتی هر فرد در هرلحظه ، رنگ لارا ( همسر کاپیتان ) را به پوسته خود تزریق میکند.به طوری که با رویکردی روباه منشانه لارا تمامی شخصیت های نمایش را با خود حرکت میدهد برای تکوین و پایداری جایگاهش.حریم و قلمرو کاپیتان با چهارچوب شخصیتی ای که درقالب نظم و منطق برافراشته شده بود با حیله گری و وسوسه گری لارا فرو میریزد.بطوری که تمامی شخصیت های نمایش ، موجوداتی مصرفی میشوند.معاصر انسانی که دیگر قواعد کلان و یکدست کننده ی کلاسیسم را زیر پا گذاشته و خود را نماینده انسان های فروپاشیده قلمداد میکند.سرآغاز نمایش از ظلماتی پرده برمیدارد که رمز گشایی آن از دیالوگ های گنجانده شده در متن ، آشکارا معلوم گشته و بحران خود را در سیاهی شب نشان میدهد.فقیر شدن تکیه گاه های معنوی در جوامع مدرن بازخورد و تجلی ای را به ارمغان آورده که سرگشتگی میان قلمروهای تفکر اسطوره ای ذهنی و کلاژگونه ای که با اوهام ، ترس و اضطراب همراه گشته ، هویت انسان مدرن را برملا میکند.دالان های ذهنی در پی چرایی میرود که حال او را رقم زده.بنابراین ناامیدی در ارتباط زن و مرد از دست مایه های این تفکر میباشد.که از ازدواج به امری کهنه و منسوخ یاد میگردد.جوامع مصرفی هدف گذاری میکنند که همه چیز و همه کس را مصرفی ، با درج تاریخ انقضا و تولید معرفی کنند.ابزار علم و تکنولوژی سلطه انسانیت را بر مرزهای مادی بیشتر کرده و برابری خود را با معبود یکسان می پندارد. محصول های تولیدی و تکثیر شده ، یک مدل ، به عروسک هایی می مانند که قادر نبودند از موقعیت های احمقانه ای که باعث ویرانی آنها شده فرار کنند.چنین شخصیت هایی خطرات موقعیت خویش را درک می کردند اما توان رهایی از آن را نداشتند.در عصر مدرن شخصیت هم از درون و هم از بیرون مورد تهدید قرار می گیرد.این عصاره تفکر و لایه پنهانی است که استیرندبرگ با نشاندن خود در نقش کاپیتان نمایشنامه پدر به کشف آن نائل گشته است و می هراسد از سرنوشت پیش روی برتا....