"رنجی که نمیگذرد..."
یکی از تراژیکترین و هولناکترین اتفاقات صد سال گذشته بدون شک، مسئله هولوکاست یا آدم سوزی جمعی در اردوگاههای کار اجباری نازی در جنگ جهانی دوم است که ارتش آلمان یهودیان سراسر اروپا را در چند اردوگاه گردآوردند و اقدام به سوزاندن آنان میکردند. نسل کشی ۶ میلیون یهودی توسط حزب نازی آلمان در خلال جنگ جهانی دوم، موضوعی است که همچنان به عنوان یکی از بزرگترین فجایع انسانی، مورد بحث و توجه به ویژه برای ساخت و تولید اثر نمایشی یا سینماییست.
مرتضی اسماعیل کاشی که مشترکا با هاله مشتاقینیا متن نمایش اسب/انسان/پنجاه/پنجاه را نگاشته، در سال ۹۸ اولین بار این نمایش را کارگردانی و اجرا کرد و حالا بار دیگر در سالن مولوی با گروه بازیگری دیگری، بر صحنه آمده تا ضمن ارائه اجرایی با فرم و قابهای تصویری درخشان، بار دیگر به مضمامینی بپردازد که تنها منحصر به فجایع نازیها نیست، بلکه میتواند به هر وضعیتی که در آن انسانیت زیر لگد قدرتمندان له شود، تعمیم پذیرد.
داستان درباره زن و مردیست که به اردوگاهی که زمانی در آن بسرمیبرندو حالا تبدیل به موزه شده، آمدهاند. آنان جزو گروه نمایشی بودند که به دستور افسر نازی، نمایشی را تمرین و اجرا میکردند اما توانستند در چمدانهایی که موی سر قربانیان را در آنها نگهداری میکردند از آنجا فرار کنند. آنها با کابوس، شکنجهو رنجی که در آن دوران خود و دیگران متحمل شدند و سالیان است از وجودشان جدا نشده به آنجا آمده و خاطرات را مرور میکنند. تجسم کابوسهایشان، نمایشیست که در صحنه اجرا میشود.
اسماعیل کاشی به عنوان هنرمند حرفهای تئاتر که سالها بازیگری موفقی داشته، در اثر کارگردانی خود نیز تلاش میکند وجوه تئاتریکالیته اثر را تا جای ممکن حفظ و اجرایی کند. در نمایش او، بدن بازیگر که ارتباط معناداری با وضعیت اسیران اردوگاه دارد، محور قرار گرفته و از خلال بدن است که مفاهیم و وضعیت را منتقل میکند. در تمام نمایشهای او به عنوان کارگردان، این تاکید بر بدن و فیزیک بازیگر، به عنوان رکنی مهم در نظر گرفته شده و محل ارتباط مستقیم با تماشاگر است. چرا بدن نه تنها ابزاری مهم و اساسی در تولید اثر هنری و نشانهشناسی تئاتریست، بلکه موضوعیت اجتماعی و مفهومی نیز ارائه میدهد. رنج، شکنجه، گرسنگی و شرایط پرفشار جسمی، که از مشخصههای اسیران در اردوگاه است، بدون هیچ توضیحی میتواند خود رساترین ترسیم وضعیت انسان باشد. انسانی که زیر سلطهی قدرت و نظام فاشیستی، بدون هیچ دلیلی و تنها بر حسب نژاد موروثی خود، محکوم به مرگ در اتاقهای گاز و کورههای آدمسوزی است.
نمایش انسان/اسب... که برداشتی از نمایش کله گردهاو کلهتیزهای برشت را نیز دارد، ابعاد سیاسی و متدهای دیکتاتوری و فاشیستی را نیز بخوبی منتقل میکند. اما در این مسیر از قابهای تصویری مانند بومهای نقاشی نیز به زیبایی بهره میبرد. ظاهر بازیگران با سرهای تراشیده، و لباس مندرس و دکوری شامل چند محفظه شیشه بزرگ، در خدمت اثر و تکمیل کننده مفاهیم آن است. اما شاید تاثیرگذارترین بخش نمایش صحنه پایانیست که به خوبی به اجرا درآمده و به شکل اتاق گازی طراحی شده است. قربانیان/بازیگران در محفظه شیشهای جمع شدهاند و در حالیکه سرودی از امید و زندگی میخوانند، با دمیدن دود و بخار به محفظهها، تبدیل به انبوه اجسادی میشوند که بدنهایشان تهی از حیات و زندگی و تجسم روشنی از چهره سیاستی ضدبشریست.
نمایش انسان/اسب/پنجاه/پنجاه، چه در فرم و چه مفهوم، قابل توجه است و میتواند با وضعیت امروز جامعهامان مناسباتی را برقرار کند.
نیلوفرثانی