المیرا حسینی - برای علاقهمندان به آثار اوژن یونسکو، همین که اثری از او در صحنه تئاتر جان بگیرد، به خودی خود اتفاق خوبی است. «قاتل بیمزد» هرچند نامش آشنا به نظر نمیرسد اما یکی از همین آثار است. نامآشنا نبودن این نمایشنامه از آن جهت است که کارگردان نمایش، محمد فاتحی دست روی اثری گذاشته که تا پیش از این ترجمه نشده بود و برای دومین بار است که اجرا میشود؛ یک بار در فرانسه و در زمان حیات یونسکو و بار دوم در ایران و با گروه نسبتا جوان «کافه تئاتر». مشخصه اصلی بیشتر گروههای تئاتری جوان، تلاششان برای پیدا کردن فرمهای اجرایی جدید و استفاده حداکثری از فضا و امکانات محدود است. چیزی که فارغ از نتیجهای که در نهایت به دست میآید، قابلتحسین است. «قاتل بیمزد» هم از این قاعده مستثنی نیست. چرخ دستیای که گاهی میز کار میشود، گاهی بار یک کافه؛ در یک صحنه نقش خانه را بازی میکند و در صحنهای دیگر، جایگاه سخنرانیهای انقلابی میشود.
«قاتل بیمزد» قرار است یک اثر سیاسی باشد. فهمیدن این مطلب، هوش زیادی نمیخواهد. به محض ورود، پخش سرودی انقلابی و سر و شکل بازیگرانی که در طول صحنه قدم میزنند و گاهی بیحرکت میشوند، درست یا غلط، یک جامعه کمونیستی را در ذهن مخاطب تداعی میکند و همین باعث میشود تا بیننده با دقت و هوشیاری بیشتری به تماشای اثر بنشیند اما گاهی جمع کردن تمام هوش و حواس نیز نمیتواند کمکی کند. استفاده بیش از اندازه از استعارهها مخاطب را گیج میکند. داستان درباره شهری در شرف نابودی است که معمار (شهردار شهر) در تلاش است به مردم القا کند تا وقتی تحت مدیریت او زندگی کنند از خطرات در امان میمانند. بیش از این چیز دیگری درباره خط داستانی نمایش نمیتوان گفت. چون شخصیتها و وقایع داستان در هالهای از استعارهها و نمادها قرار دارند و متاسفانه تا پایان نمایش همه چیز در حد حدس و گمان باقی میماند و تمام تلاش مخاطب برای پیدا کردن نشانهای که تا حدودی به حل درست معماها کمک کند، ناکام میماند. هرچند شاید از جنبهای دیگر بتوان این موضوع را نقطهقوت اثر قلمداد کرد. اینکه تصمیمگیری درباره همه چیز را به عهده مخاطب میگذارد و با دادن اطلاعات محدود، فضای بیشتری برای بازی ذهنی او قائل میشود اما در این بین باید هوای حوصله بیننده را هم داشت. طبیعی است که یک اثر سیاسی برای آنکه بتواند از زیر تیغ ممیزی به سلامت عبور کند از روایت ساده و سرراست اتفاقات پرهیز کند و مخاطب را به کشف استعارهها ارجاع دهد اما این راه رفتن روی لبه تیغ است و افراط در این مساله میتواند به اثر نمایشی ضربه وارد کند و آن را مجهول و غیرقابل فهم باقی بگذارد. شاید اگر این اصرار به وفاداری به متن اصلی یونسکو نبود، میتوانستیم کار روانتری را شاهد باشیم. این تاکید بر وفاداری از آنجا مشخص میشود که در شناسنامه نمایش، نام یحیی آذرنوش تنها به عنوان مترجم به چشم میخورد و خبری از دراماتورژ نیست. اما نمیشود از بازیهای خوب و روان بازیگران چشمپوشی کرد. پرواضح است که محمد فاتحی آنقدر به خود اعتماد دارد که اثرش را در یک تماشاخانه خصوصی (تماشاخانه سه نقطه) به نمایش درمیآورد. جایی که اگر در جذب مخاطب موفق عمل نکنی، بدون هیچ تعارفی باید بند و بساطت را پیش از موعد پایان اجرا جمع کنی؛ اتفاقی که در هیچیک از سالنهای دولتی نمیافتد. به علاوه گروه این امتیاز را دارد که از نام جایی مثل تئاتر شهر برای تبلیغ اثر نمایشیاش استفاده کند و از آن اعتبار بگیرد و «قاتل بیمزد» از این امکان هم بیبهره است. به عنوان یک مخاطب، تماشای تئاتر در تماشاخانههای خصوصی را توصیه میکنم؛ جایی که با مخاطب با احترام بیشتری برخورد میشود و مثل تئاتر شهر و امثالهم آدم را یاد ادارات دولتی و برخورد با ارباب رجوع نمیاندازد.
آنچه مسلم است «قاتل بیمزد» با تمام ضعفها و قوتهایش به ما نشان میدهد، اعتماد محمد فاتحی به خودش، بیراه نبوده است.