عجایبنامه ایرانی روی صحنه نمایش
بسیاری از اهالی تئاتر معتقدند، تئاتر اصفهان وابستگی عمیقی به ژانر کمدی داشته و این موضوع را با سلیقه مردم نصف جهان مرتبط میدانند. با این حال، روزانه شاهد اکران نمایشهایی با ژانرهای متنوعی هستیم که هرکدام مخاطب خاص خود را دارند.
به گزارش اصفهان زیبا؛ بسیاری از اهالی تئاتر معتقدند، تئاتر اصفهان وابستگی عمیقی به ژانر کمدی داشته و این موضوع را با سلیقه مردم نصف جهان مرتبط میدانند. با این حال، روزانه شاهد اکران نمایشهایی با ژانرهای متنوعی هستیم که هرکدام مخاطب خاص خود را دارند. اگر اهل تجربهکردن تئاترهای جدید هستید، «نخستگاهان» یک تئاتر صحنهای با ژانری کاملا متفاوت است؛ تئاتری که آمیخته با ترس است و البته تلفیقی از چند هنر را برای تأثیرگذاری بهتر روی مخاطب در آن مشاهده خواهید کرد. این نمایش تاکنون موفق به جلبتوجه مخاطب خود شده است. عرفان آیتی، کارگردان این نمایش و عضو گروه تئاتر زاوش، متفاوت به پرسشهای چالشی خبرنگار «اصفهان زیبا» پاسخ میدهد.
عرفان آیتی با بیش از یکدهه فعالیت در حوزه تئاتر و هنرهای دراماتیک، مدرک کارشناسی ادبیات دراماتیک و کارشناسی ارشد رشته بازیگری دارد. او همکاریاش را با گروه تئاتر زاوش از سال ۹۱ به سرپرستی محمدجواد سجادی آغاز کرد.
بازی در اثر «هفتخوان هملت» و کسب جایگاه برگزیده در بیست و هفتمین جشنواره تئاتر اصفهان، کسب نشان بازیگر برگزیده در بیستونهمین جشنواره تئاتر اصفهان برای بازی در «هیچکس را محکم بغل نکن» و بازی در تئاترهای مختلف همچون «به روایت سگ زرد برادر شغال» بخشی از فعالیتهای هنری آیتی است.
طبق گفتههایتان، ایده این تئاتر با دیدن آثار تجسمی و نمدی مرتضی بصراوی به ذهنتان رسید و اینکه اگر این آثار جان میگرفتند، چه میکردند؛ همچنین این تئاتر، اقتباسی از کتاب «عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات» همدانی است. دراینباره توضیح بیشتری بدهید.
فقط یک عامل سبب خلق یک اثر نمیشود. همکاری و شروع تعامل با مرتضی بصراوی مجسهساز یکی از سرآغازهای این کار بود و ممکن بود با سرکشی من به هر نمایشگاه تجسمی دیگری ایجاد شود. همیشه در مجموعههای تجسمی به این فکر میکنم که اگر آثار هنری کنش و جان داشته باشند، چه میشود.
این افکار باعث این شد که بخواهم کاری چندرسانهای را آغاز کنم؛ زیرا حس کردم مدیوم بیواسطه تئاتر و بدن بازیگران نمیتواند بهتنهایی بیانگر مقصود ذهنی من باشد و به نتیجه رسیدم پخش ویدیوآرت میتواند بیانگر نمادها و ذهنیت من روی صحنه باشد؛ در موسیقی هم این نکته صدق میکند. شاید سرآغاز این اجرا بهواسطه اصوات و قطعه فراز عبداللهی، سرپرست گروه خواب، باشد که او هم مشوقی برای تولید این اثر بود. از همه مهمتر، بازیگران توانمندی که بدنشان بسیار آماده و پخته بود که بدون گفتن دیالوگ و کلمهای میتوانستند بیانگر موقعیتهای مختلف انسان باشند.
تمام این مواد اولیه پخته سبب شد اثر «نخستگاهان» روی صحنه برود. از طرف دیگر، علاقه وافری به ادبیات و روایتهای کهن پس از اسلام دارم. آثاری از قرن ۴ تا قرن ۸ و حتی ادبیات پیش از اسلام، مثل «ارداویرافنامه»، «یادگار زریران» و «درخت آسوریک» همیشه الهامبخش من بودهاند و نیز آثاری همچون تاریخ بیهقی یا «عجایب المخلوقات و غـرایب الموجودات» همدانی.
همیشه یکی از رؤیاهایم بوده که از این آثار در یک اثر نمایشی استفاده کنم؛ اما هیچگاه نمیخواستم بازنمایی این ادبیات و اصوات و تغذیههای ذهنی من بهصورت مستقیم روی صحنه بیاید. میخواستم اثری اجرا کنم که همزمان سرگرمکننده باشد و مخاطب را جذب کند و او را به فکر وادارد و به او فرصت تخیل دهد. نمیخواستم قصه و ادبیات آمادهای به مخاطب دهم و قصدم این بود که او تکمیلکننده اجرای من باشد.
در خصوص اسم تئاتر توضیح بدهید.
«نخستگاهان» در اصل برگرفته از یکی از قطعات گروه خواب است. نخستگاهان به معنای مراحل ابتدایی است و بازگشت به نقاط ابتدایی شکلگیری ما. فارغ از جسم و هویت ما که در ابتدای تولد شکل میگیرد، مجموعهای از رفتارها و تناقضهای فرهنگی و اجتماعی و تاریخی را در دورانهای مختلف زندگی دریافت میکنیم و این تبدیل به زیست و انتخابهای ما میشود.
نخستینها پیش از آنکه تولد بیابیم، یک ایده تخیلی برای من است؛ مثل افسانهها و اسطورههایمان و رخدادهای تاریخیمان و قصههای کودکی که بر روان و انتخابها و هراسهای ما تأثیر میگذارد؛ مثلا ماجرای لولوخورخوره محتوایی تنبیهی دارد که پیشران ما بوده برای رعایت کاری اخلاقی و این لولوخورخوره تا بزرگسالی دنبال ما آمده. پیش از آنکه محرکها و رواداری اجتماعی از روی یک آگاهی و انتخاب اجتماعی باشد، گاهی نشئتگرفته از ترس و هراس ماست. نخستگاهان در ادبیات یونانی به نقاط پیشاآفرینش انسان اشاره میکند که همراه ماست. ما یدککش تاریخ و فرهنگ و اجتماعمان هستیم و آثار جالبی بر زیست ما دارد. این موضوع سبب شد که نامش را چنین انتخاب کنم.
تئاتر شما ویژه مخاطب خاص است و مخاطب عام شاید نتواند بهراحتی با آن ارتباط برقرار کند. از طرف دیگر، در حرفهایتان به فرهنگ عامه و افسانهها و… اشاره کردید. آیا در تئاتر بعدیتان شاهد این خواهیم بود که با استفاده از فرهنگ عامه برای مخاطب عام اثری ببینیم؟ به نظرتان مخاطب عامتر به چنین تئاترهایی نیاز ندارد؟
با اینکه این اجرا برای مخاطب عام نیست، مخالفم؛ چون بازخوردها از سمت مخاطبانی که اهل ادبیات و هنر نبودند، مثبت بوده. این تئاتر، موسیقی دارد و میکوشد از جنبههای رنگ و نور استفاده کند. داستان در فضاهای هراسناکی میچرخد که مخاطب عام به آن اقبال نشان میدهد. یکی از ژانرهای پرطرفدار که در ایران کمتر به آن پرداخته میشود، ژانر وحشت است؛ اما فقط وقتی پای کمدی به میان میآید، نام مخاطب عام را میآوریم. «نخستگاهان» فرار شخصیت اصلی از چالهای به چاله دیگر و یادآور اتاق فرار برای مخاطب است.
یا استفاده از عجایبنامهها و اشکال عجیب و جنها سنتی کاملا ایرانی است و فرهنگ ما با اینها گره خورده و برای مخاطب عام همیشه جالب بوده. ترس و ابهام و رؤیاگونبودن، یکی از عواطف انسانی است. به همین دلیل قبول ندارم که این اجرا فقط برای مخاطب خاص است. با اینحال، مخاطب خاص را وادار به تحسین میکند که در اصفهانی که همه تهیهکنندگان به سراغ تئاترهای کمدی و اجتماعی میروند، ما کاری غیرکمدی و بدون داستان خطی و بدون دیالوگ اجرا کردهایم. تا شب گذشته هشت اجرای ما با استقبال چشمگیر مواجه شده است.
با بخشی از حرفهای شما موافقم. مخاطب عام با تماشای اجرای شما عناصر تئاتر را همچون موسیقی و رنگها و استفاده از نمادهای ایرانی درک کرده و آن هراس و رؤیایی را که در تئاتر جریان دارد، میفهمد؛ اما با خود میگوید این تئاتر قطعا زیرلایههای ادبی و عرفانی و فلسفی دارد که متوجه آنها نمیشوم و همین، میان او و تئاتر فاصله ایجاد میکند.
فرض کنید تئاتری میبینیم که قصه را کامل تعریف و در پایان پیام اخلاقیاش را ارائه میکند. وقتی از سالن بیرون میآییم، تئاتر نیز برای ما تمام میشود. یکی از ویژگیهای اصیل هنر این است که اثرش را در زیست مخاطب بگذارد و او را تا لحظاتی به فکر وادارد. موافقم که مخاطب ممکن است با خود فکر کند چیزهایی را از تئاتر نفهمیده؛ اما کافی است کمی بعد از تماشای تئاتر به آن فکر کند و تحلیلهایی را بهصورت پراکنده بخواند و خودش به کشف برسد. کشف تحلیلهای یک اثر هنری، مثل کشف یک معما برای مخاطب جذاب و هیجانانگیز است.
مخاطبانی غیرهنری و غیرادبی داشتهام که تشخیص دادهاند آن فرشی که روی بازیگر قرار میگیرد، نماد این است که انسان از شر پلیدیها به سنت خودش پناه میبرد و این برداشت او برای من بسیار جذاب و کامل است؛ یا جایی که دورتا دور بازیگر پارچهای مثل یک مومیایی یا کفن پیچیده میشود، مخاطب تفسیرهای عرفانی و شرقی زیبایی ارائه کرد که انسان وقتی اینطور پوشیده میشود، جهانش را در لحظه مرگ مرور میکند. برایم بسیار جالب است که یک تئاتر میتواند به تعداد مخاطبانش قصه داشته باشد؛ چون شبیه یک معما عمل میکند و پاسخش در ذهن مخاطب است.
برای شما برداشت مختلف مخاطبان جذاب است. برای من نیز جالب است بدانم قصه شما در این تئاتر چیست.
دوست دارم مواجههام اینطور باشد که قصه مخاطبم قصه من باشد. برای من همهچیز مخاطب و کنشهای اوست؛ اما چندین مضمون برای من در اجرای این اثر مهم بود. سنتهای فکری ایرانیاسلامی و حکمتهای شرقی برای من بسیار مطرح است و یکی از مضامینی که در این کار جاری بوده، حکمت فلاسفه ایرانی است. نور در اجرای من اهمیتی بسیار ویژهای دارد.
در فلسفه سهروردی نیز نور جایگاه والایی دارد. زیست ما نور است و نور هویت ما را شکل میدهد. البته خوانش من خوانش کلاسیک سهروردی نیست و بیشتر به آن با رویکرد امروزی نگاه میکنم. ما با نور چیزهایی را مییابیم که دستاوردهایی همچون پاسخ به یک معماست. شخصیتهای پلید این تئاتر از نورهای غلیظ و تاریکی میآیند و وقتی شخصیت مرشد برای نجات شخصیت اصلی وارد صحنه میشود، نورها روشنتر میشوند یا وقتی بازیگر میچرخد تا برای کشتی آماده شود، نور آبی و سایههای بلند روی دیوارها نماد این است که انسان چقدر میتواند در نور غرق باشد. احساس هراس و تعلیق، کارکرد دیگر نور است. سایههای بلند نیز حس ابهام و ترس میدهند. رنگها در اجرا کمتر جنبه نشانهشناسی دارند و بیشتر کاربرد فنی دارد.
در اجرای این تئاتر با چه مشکلاتی روبهرو بودید؟
این اثر هیچ حمایت مالی از هیچ نهاد و ارگانی نداشته. ما در سالنی که قبلا متعلق به وزارت ارشاد بوده و اکنون به مؤسسه توسعه فرهنگ و هنر واگذار شده، هزینه پرداخت میکنیم؛ با اینکه از گروههای فعال در این شهر هستیم. البته مدیر تالار فرشچیان همکاری بسیار خوبی با ما کردند و امکانات محدودشان را در اختیار ما گذاشتند؛ اما ایشان نیز تابع سیاستگذاریهای دولتی هستند. یک گروه جوان در این شهر که باید تحت حمایت نهادهای مختلف ارشاد و شهرداری قرار گیرد، هیچ حمایتی ندید و با دست خالی و با اتکا به خود و اعتماد مخاطب روی صحنه رفت. بقای ما فقط به مخاطبانمان است. امیدوارم دستاندرکاران برای تأسیس یک تئاتر شهر تخصصی بکوشند. تلاشهای شهرداری نیز تاکنون در این خصوص به نتیجه نرسیده. در اصفهان وجود یک پردیس تئاتر دولتی که گروههای خوب و مهم اصفهان آنجا فعالیت کنند، بسیار خالی است و بیشترین هزینههای ما مربوط به سالنهای دولتی است.
من در رشته ادبیات دراماتیک تحصیل کردهام که رشته جامعی است و جامعهام را بهخوبی میشناسم؛ اما گاهی در بدنههای دولتی هنگام نظارت، نگاهی از بالا به پایین وجود دارد که میخواهد به ما بگوید جامعه چه چیزی را میپذیرد یا نمیپذیرد و این باعث مشکلات بسیاری برای ما شد؛ از جمله در طراحی پوستر که فرایند تبلیغاتی ما را به تعویق انداخت و باعث ایجاد هزینههای بسیاری شد. ما نیاز به همدلی و همکاریهای پدرانه بیشتری داریم.