برتری نوع مشارکت بر خود مشارکت
منتقد امید طاهری / عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران
تکثیر خشونت در جهان امروز، ما را نسبت به آن بی تفاوت کرده. شاید سالها پیش شنیدن خبر مرگ در یک نزاع خیابانی، تا مدتها مردم محله و شهری را درگیر خود می کرد. امروز اما رسانه از خشونت و ظلم قبح زدایی کرده که عصب های ما و گیرنده های حسی و عاطفی ما را مختل و بی تفاوت کرده است.
یک:
واژه رقابت در بسیاری از شئون زندگی بشر ریشه دوانده. معیارها را تغییر داده، به اخلاق یورش برده، گاهی باعث خیر بوده و بسیاری اوقات شر آفریده. اما جالب اینجاست که این واژه، این خصلت بیمارگونه، هیچ نسبتی با هیچ یک از مفاهیم فلسفی و زیباشناختی هنر ندارد. با این حال، خصوصا در دهه های اخیر، رقابت، مانند یک ویروس ویرانگر، بسیاری از عرصه های هنری را به تبعات مبتذل خود آلوده کرده.
این تناقض بزرگ را چطور می توان پاسخ داد؟ ساحت اندیشه چطور می تواند رقابت پذیر باشد؟ هنری که متکی است به خصلت های تکینه ک فردی و ویژگی های یگانه که شخصیتی، چطور می تواند رقابت پذیر باشد؟! ما در هنر، در تئاتر، سینما و دیگر هنرها بر سر چه هدفی رقابت می کنیم؟!
برای درک ابتذال تولید شده از رقابت در هنر، آن را تعریف کنید. دقیقا کجای ساحت هنر، رقابت پذیر است؟!
اعتقاد به رقابت در هنر، و تلاش و سگ دو زدن برای جلو زدن از دیگری!!!
ناشی از عدم فهم جهان متکثر این ساحت است. اعتقاد به رقابت در هنر ناشی از عدم دریافت علت یگانه شدن، درخشیدن، بقا یافتن اثر، و سربر آوردن از میان هزارها هزار اثر و آرتیستى که عده ای از آنها سر در گریبان خویش برای یافتن ویژگی های جهان خویش دارند و عده ای سخت می کوشند تا بر شانه های دیگری بایستند یا از دیگری جلو بزنند. اما اینجا برخلاف هر جای دیگری که رقابت و جلو زدن از دیگری معنا و نتیجه دارد، هیچ خبری از معنا و نتیجه نخواهد بود. چه آنکه به ناگهان، او که در خلوتی و کنجی به فهم و کشف و تلاش برای درک خود و جهان پیرامون خود مشغول است، چنان می درخشد که فروغ اش دوندگان و جهندگان را مبهوت می سازد.
تخم لق رقابت را جشنواره ها در دهان هنر شکستند. اگر چه در جشنواره های اولیه ای که تحت عنوان دیونوسیای شهر برگزار می شد، پایبندی به اصول تراژدی و سایر تکنیک های شاعرانه و ... ملاک انتخاب بود اما رفته رفته تا اکنون، سلیقه جایگزین ملاک های فنی شد و نگاه سلیقه ای در داوری ها، گاهی آثاری را مطرح کرد که بیشتر تابعی از مد زمانه بودند، و همین امر معیارها را دگرگون کرد و آرتیست را بر آن داشت که در پایبندی به مد زمانه و مدل جشنواره ای، به رقابت با دیگر آرتیست ها مشغول شود. این آغازی بود بر همسان سازی، یک شکل شدن و از میان رفتن فردیت ها و ویژگی های یگانه در هویت هنری اثر و آرتیست. به همین سه دهه ی اخیر در بازیگری کشور نگاه کنید. جشنواره ها تعریف و ملاک های برتری در بازیگری را دگرگون کردند. نگاه جشنواره ها به دو هدف بدون تناسب با ماهیت هنر معطوف بود و هست. اول: مارکتینگ
دوم: ایدئولوژی و ملاک های مورد نظر دولتی
همین دو عامل معیارهای هنری را کنار زد و باعث ایجاد و رونق فضای رقابتی در بازیگری شد. عده ای که توان رقابت در مارکتینگ و بازار مورد نظر را در خود می دیدند، در آن حوزه شروع کردند به افزودن یا پر رنگ کردن ملاک ها و عده ای که از رقابت در این عرصه ناتوان بودند، ملاک های ایدئولوگ و حکومتی را در انتخاب ها، جنس بازی و حواشی دنیای بازیگری خود افزودند.
بازار پر سودی که رقابت در هنر ایجاد کرده، باعث نابودی مفاهیم بسیاری شده و عملا مشابهت دارد با رونق ابتذال در سایر شئون زندگی انسان معاصر. همین بازار پر سود است که اغلب کلاس های بازیگری را هدایت می کند آموزش های سطحی و ویرانگر را جایگزین شیوه ها و متدهای با اصالت می کند و با خالی کردن جیب علاقه مندان به بازیگری، آنها را در فضایی رقابتی قرار می دهد و به آنها حقنه می کند که برای رسیدن به هدف، هم از جیب خود، هم از بدن خود و هم از فردیت و خصلت های یگانه خود باید بگذرند و طوطی وار به آموختن اطوار شاخص های این عرصه ممارست ورزند؛
در اینجا بازیگری را مثال زدم و گرنه در سایر رشته ها و شاخه های هنری نیز همین وضعیت را می توان دید.
دو:
اجرای « موضوع چیه؟» نوشته صحرا رمضانیان، به کارگردانی مارین ون هولک و بر اساس طرحی از آروند دشت آرای، اجرایی مشارکتی است که در سر انجام آن ایفا می کند. اما مساله بر سر نوع مشارکت است. چیزی زیر لایه ی اولیه اجرا جریان دارد که اگر مشارکت جز با دریافت و توجه به آن صورت بگیرد به بیراهه رفته و در واقع تماشاگر نیز در کنار مربی روی صحنه یا بهتر است بگوییم در سمت ظالم می ایستد.
نکته بنیادی این اجرا بر طرح پرسش اساسی نسبت رقابت در عرصه بازیگری قرار دارد. دریافت این پرسش بنیادی مشارکت واقعی و درستی ایجاد می کند که حتی ممکن است اجرا را خیلی پیش تر از آنچه اکنون جلو می رود به نتیجه برساند.
گذشته از عدم نسبت سالن اجرا با ماهیت اثر، ( چه اینکه اگر این نمایش در یک بلک باکس یا حتی فضای باز اجرا می شد، بررسی دقیق تری از جامعه را ایجاد می کرد در سالن استاد ناظرزاده کرمانی، شمایل نشسشن و معماری سالن، توقع شکلی کلاسیک از اجرا برای تماشاگر ایجاد می کند که همین مساله کنش مورد نظر را به تاخیر می اندازد ) این اجرا موفق شده است در لایه های متعددی از معنا خود را گسترش دهد و بر خلاف اینکه به نظر ساده می رسد اما به شدت می تواند مخاطب را به اندیشه وادارد و جایگاه او را مورد حمله قرار دهد.
تکثیر خشونت در جهان امروز، ما را نسبت به آن بی تفاوت کرده. شاید سالها پیش شنیدن خبر مرگ در یک نزاع خیابانی، تا مدتها مردم محله و شهرک را درگیر خود می کرد. امروز اما رسانه چنان از خشونت و ظلم قبح زدایی کرده که عصب های ما و گیرنده های حسی و عاطفی ما را مختل و بی تفاوت کرده است. این روند همین حالا را به آن آینده ای تبدیل کرده که سالها پیش از وقوع آن وحشت داشتیم. ما دیگر نمی توانیم منتظر وقوع وحشتناکترین دوران باشیم چرا که در وحشتناکترین دوران زندگی می کنیم!
این حجم از خشونت در دورانی که بربریت و کشتن برای بقا در آن یک ارزش محسوب می شد هم وجود نداشته که اکنون در دنیای به ظاهر پیشرفته در علوم و اخلاق و توجه به اصول انسانیت، وجود دارد. خصوصا اینکه کشتن انسانها در این دوران، صرفا بریدن سر آنها، کشیدنشان به چوبه دار، قتل عام شان در کوره های آدم سوزد و زنده به گور کردنشان نیست. کششن انسانها در این دروان، گرفتن حق زندگی آرام، گرفتن حق برخورداری از آزادی، و عدم احترام به شیوه زیست و تفکر آنهاست. کششن انسانها تبدیل کردن آنها به مشترک های گله ای بازار سرمایه و نفی فردیت آنهاست. کشتن انسانها در این دوران، دروغ گفتن به آنها، نابود کردن گذشته قومی و فرهنگی آنها و همسان سازی آنها برای تبدیل کردنشان به ستون های بنای حکومت هاست. کشتن انسانها در این دوران، تجاوز به حریم شخصی آنها و گرفتن حق حیات دلخواه آنهاست.
نمایش موضوع چیه؟ بر پایه چنین مفاهیمی شکل می گیرد. اگر چه به ظاهر نگاهش معطوف به یک مساله جزیی مانند انتخاب دو بازیگر از میان چند بازیگر برای ورود آنها به دنیای بازیگری حرفه ای است. اما فرآیندی که در این انتخاب ایجاد می شود، نسبت ظالم و مظلوم را به روشنی بازتولید می کند و این فرصت را برای مخاطب ایجاد می کند که نسبت خود را با نسبت موجود روی صحنه مشخص کند. اینجاست که نوع مشارکت از خود مشارکت مهم تر می شود. اینجاست که آروند دشت آراک، صحرا رمضانیان و مارین ون هولک، ما را به چالشی بزرگ می کشند که اگر فهم کاملی از وضعیت داشته باشیم باید ساعتها به مصادیق بیرونی و گسترده تر این وضعیت باندیشیم.
نگاهی به نمایش "موضوع چیه ؟" / امید طاهری