به گزارش تیوال به نقل از ایران تئاتر
شناسه مطلب: 74542
ایران تئاتر_ سید علی تدین صدوقی : نمایش میلاد یک رؤیا تولد زنی را به صحنه میکشد که در ذهن زنی دیگر متولد میگردد. زنی که بر اثر یک تجاوز و دفاع از خود کارش به زندان و تیمارستان کشیده است. این کل داشتان نمایش است؛ اما پرداخت قصه آن بهصورت دراماتیک به بارگههایی از رئالیست جادویی به همراه سیال ذهن صورت گرفته است.
نمایش میلاد یک رؤیا تولد زنی را به صحنه میکشد که در ذهن زنی دیگر متولد میگردد. زنی که بر اثر یک تجاوز و دفاع از خود کارش به زندان و تیمارستان کشیده است. این کل داستان نمایش است؛ نویسنده در پرداخت قصه به لحاظ دراماتیک می خواسته تلفیقی از رگههای رئالیست جادویی به همراه سیال ذهن را به کار گیرد ،اما موفق عمل نکرده است .چرا که رئالیست جادویی تنها تلفیق واقعیت با خیال و رویا و وهم نیست . این یک بخشی از عناصر آن است .همان گونه که سیال ذهن از بهم ریختگی وجابجایی صحنه ها و ابتدا ماجرا را در انتها گفتن و... بدست نمی آید .خیلی ها اینگونه فقط به عدم انسجام وآشفتگی در متن رسیده اند . ما نمی توانیم مسایلی از قبیل روابط بین افراد ، عشق های چند سویه ، خیانت زوج ها و... را بدون پیش زمینه و ربط موضعی وموضوعی وبدون پرداختها ی دراماتیک و منطق دراماتیک ، فقط با یک تعلیق نیم بند که خود ایجاد کرده ایم به صحنه بکشیم ، وسپس برای گریز از مسایل مشابهی که به همراه خواهد داشت ،شخصیت اصلی را که موضوع ها و قصه حول او می گردد ،در انتها ی نمایش دیوانه یا روان پریش نشان داده ،و این گونه بگوییم ،هر آنچه که تا بحال دیده اید توهمات یک ذهن بیمار و روان پریش بوده و واقعیت نداشته است .
البته با این ترفند خود را از هر سوال احتمالی رها ساخته و خویش را ملزم به پاسخ ندانیم . مثلا برای نمونه می توان پرسید که چرا مردی خیانت می کند ؟ یا خیانت او برای چیست ؟ چه دلایل منطقی ای برای این خیانت وجود دارد ؟ صرفا از سر هوس بازی این کار را میکند ؟ ویا نه مسایل دیگری در بین است ؟ یا چرا زنی به زعم خود خیانت شوهرش را تلافی می کند ؟ فقط بدلیل آنکه به او شک کرده است .آنهم بدون اینکه اطمینان صدرصد از خیانت همسرش حاصل کرده باشد ؟ و... اینها و موارد دیگر می شود نواقص متن . حالا نویسنده در انتها نمایش پس از یک ساعت به یکباره ، زن را در تیمارستان نشان میدهد ومیگوید همه آنچه را که دیده اید ساخته وپرداخته ذهن بیمار و روان پریش این زن بوده و واقعیت نداشته است .اصلا این زن ازدواج نکرده . !واینگ.نه به زعم خویش همه چیز را بخوبی تمام می کند و به نمایش پایان می دهد . فکر می کند با این ترفند به اصطلاح حرفش را زده و داستان ونمایش را نیز بی دردسر به آخر رسانده است .
عجب !خب آیا این به گونه ای دهن کجی به شعور تماشاکنان نیست ؟که با تعلیقی ساختگی و داستانی که رد پای نویسنده اش در آن بشدت احساس می شود . وقت مخاطبان را تلف کرده ایم ودر آخر دست خالی راهی اش نموده ایم که چه بگو ئیم ؟ که محتویات یک ذهن بیمار را نشانش دهیم ؟ تا اینگونه صرفا یک به اصطلاح نمایش کار کرده باشیم ؟ نمایشنامه نویسی و درام کار سختی است .
نمی شود با یک داستانی که به انحا مختلف نظیر آن کار شده است . و یا با به هم ریختن یک داستان به لحاظ ساختار نوشتار، نمایشی بنویسیم و آن را به صحنه بکشیم . دختری بنام رویا که ما نام اصلی اش را در انتهای نمایش می فهمیم .در ذهن خود توهمات وتخیلاتی را می پروراند .بخشی از ماجراهایی که برای دختر یعنی رؤیا که در انتها میفهمیم نام اصلیاش زیباست میافتد واقعی است .یعنی اینکه او دختر یک خانواده سطح پایین یا فقیر بوده ،پدرش الکی و معتاد است و مادرش در خانه دیگران کار میکرده ، زیبا نیز به مادرش کمک میکند . او با شیرین دختر خانواده پولداری که مادرش در آنجا کارگری میکرده دوست میشود و آنقدر با او صمیمی میگردد که شیرین او را چون دوست خود میبیند نه خدمتکار. از اینجا به بعد شاید توهمات دختر باشد که ما میبینیم .اما در انتها میفهمیم که ماجرا چه بوده ، در ذهن او دکتر شوهرش ، پرستار دوستش شیرین و دستیار دکتر که مرد است دو ست شیرین می نمایند .ناگفته نماند که او در ذهن خود با دوست شیرین رابطه ایجاد کرده و به نوعی عاشقش می شود . در انتهای نمایش متوجه میشویم که او متوهم است و مدام در توهمات خود به جلو عقب میرود و ماجراهای ضدونقیض و درهمبرهم میبیند. درهرحال متن از بیپناهی وبی دفاعی زنان میگوید.
اینکه اگر بخواهی به رؤیایت برسی ، راهی جز فراموش کردن خویش و بهنوعی کشتن خود ومستحیل شدن در توهمات و تخیلات نداری ،که البته این امور منتج از شرایط نامناسب اجتماعی برای زنان و دختران و مسایل مبتلابه جامع مانند اعتیاد و بیکاری و اوضاع بد اقتصادی و... و ایضاً تفکر مردسالارانه حاکم بر خانوادهها و جامعه است. با توجه به مسایلی که گفته شد .حالا بخشی از حرکات دختر یعنی رؤیا یا همان زیبا اضافه و تکراری مینماید و معانی خود را از دست میدهد. هرچند که بازیگر نقش رؤیا یا همان زیبا تلاش خود را در ایفای نقشش انجام داده و در بخش هایی قابل قبول بازی کرده است ، اما در جاهایی نیز مونوتن است و تکراری بازی می کند . بیانش جیغ می شود وگاها به سپیدی می گراید .هرچند که بدنش نرم است وحرکات بدنی را بخوبی انجام می دهد .اما باید گفت که بازیگری و ایضا تئاتر بر خلاف چیزی که این روزها مد شده همه اش بدن نرم و حرکات
موزون و ژیمناستیک نیست . یکی از تکنیک های بازیگری و ایضا کارگردانی تنطیم صدای بازیگر با جایی است که در آن نمایش به روی صحنه می رود . یعنی به نسبت فضا ، نقاط کور ، نقاط طلایی صدا و... بازیگر می باید بلد باشد تا بیان وصدای خود راتنظیمنماید . تا اینگونه بتواند آکسان گذاری صحیح انجام داده وحس پشت دیالوگ را بدرستی و تاثیر گذار انتقال دهد .در هر صورت بابت تلاشی که در ارائه شخصیتش مصروف داشته ،می باید به او خسته نباشید گفت چرا که لحظات نابی را نیز خلق کرده است .البته ناگفته نماند که دیگر بازیگران نیز نقشهایشان را نسبتا روان بازی کردند. کارگردانی و میزان سن و طراحی حرکات هم نسبتاً با دقت صورت پذیرفته بود .ایکاش کارگردان خودش یکی از نقشهای اصلی را بازی نمیکرد تا بتواند بیشتر وبهتر از بیرون کارش را دیده و هدایت کند استرس او بهعنوان بازیگر و کارگردان مشهود بود. طراحی صحنه هم پرتابل وکاربردی صورت پذیرفته بود .البته بجز آن پرینتر یا فکس که کارایی جز فوکوس کشیدن و برهم زدن توجه و تمرکز تماشاکنان نداشت و اضافه می نمود .درنهایت باید گفت اگر زمان نمایش حدوداً ده دقیقه کاسته شود. هم به ریتم بهتری دست خواهیم یافت ،هم تعلیق نهایی حد اقل تأثیر دراماتیک خود را بجا خواهد گذاشت. به کارگردان الهه پورجمشید و گروهش خسته نباشید میگویم. امید که از نویسنده خوش فکر کاظم عینعلی نمایشنامه های خلاقانه دیگری را نیز در آینده شاهدباشیم .