«لاموزیکا سوم» نمایشی به کارگردانی «جلال تهرانی» است که در بلک باکس «مکتب تهران» در حال اجراست.
چیزى که در ابتدا به چشم میخورد طراحى صحنهاى به ظاهر ســاده و دو بازیگر، یک مرد و یک زن اســت، اما در همان شروع گفتن مونولوگهاى شــخصى و همان دقایق اول با طراحى نور مواجه میشویم و سایهها که در تمام کارهاى جلال تهرانى مشهود است. کسانى که با آثار او برخورد داشتهاند به راحتى در مییابند که طراحى صحنه و نور به شــدت براى جلال تهرانى مهم است. وقتى این طراحى نور بیشــتر خودنمایى میکند که بازیگران در مسیر درست این طراحى در صحنه حرکت و جایگزین شوند، میزانسن یا همان قابى که به چشم مخاطب دیده میشود براى جلال تهرانى اهمیت ویژهاى دارد و او نمایش خود را از زاویه نگاه مخاطب کارگردانى میکند.
اصرارى براى استفاده از بازیگران مشهور در نمایشهاى خود ندارد و همینطور اصرارى به کار صرفا با نابازیگر هم ندارد، هر کدام از اینها در نمایشهاى جلال تهرانى قرار بگیرند عضوى از اعضاى بدنه یک نمایش میشوند. اگر مخاطب آثار وى باشید بیشک به این نتیجه میرسید که هیچگاه تکرار در کار او دیده نمیشود، تمام کارهاى او شخصیت مستقلى از دیگر آثارش دارند. اکثر کارهاى او کارهــاى خلوت و متکى به متن و طراحى نور و صحنه و صدا هستند.
در «لاموزیکا» متنى که توسط وى بازنویسى شد مرز نزدیکى بین جدایى و مرگ، خود را به رخ میکشد و واکاوى یک جدایى توســط دیالوگهــاى زن و مرد، ســفرى درونى را براى مخاطــب رقم میزند. در ایــن نمایش به ظاهر، نســبت به برخى از نمایشهاى تهرانى طراحى صحنهاى ســاده متشــکل از دو نیمکت کوچک و یک صندلى که با آن مواجه میشویم، اما در طول اجرا با جابجایى کوچکترین اجزا صحنه فرمی تازه در بیان را کشف میکنیم.
نوع بیان بازیگران در این نمایش شباهت به دنیایى کابوسوار و یا پس از مرگ دارد که با حرکتهــاى آرام هماهنگى خوبى را ایجاد میکند. درباره جلال تهرانى و انتخابهــاى او تا به امــروز میتوان به اصل جالبى رسید.
اینکه جلال تهرانى دغدغه نسل پس از خود را دارد و با امکانات و با قلمش براى دغدغههاى نسل پس از خود تلاش میکند که ستودنى اســت. کارهاى او صرفا حدیث نفس نیست بلکه بازخوردى از درونیات یک نویسنده و کارگردان است که تعهدى در خود نسبت به آیندگان احساس میکند. از شعار میپرهیزد و داستانگوى بسیار خوبى است، مثلا در «فصل شکار بادبادکها» به خوبى میتوان مصداق این موارد را دید.
جــلال تهرانى در ایجاد گرههاى زمانى در اثرش به خوبى موفق شــده است و این را چه در «لاموزیکا سوم» و چه در باقی آثارش میتوان مشاهده کرد. در عین حال که داستانگوى خوبى است فرم بیانى خود را هم شناخته و در فرم هم موفق عمل کرده است. بازى با فرم و انتخاب نوع روایت در کارهاى جلال تهرانى باعث میشود درک زمان و کوتاهى بلندى آن در حین اجرا از دســت مخاطب خارج شود و به قول کیارستمی فقید: مخاطب را دستگیر و شــکنجه نمیکند. اگر در تئاتر مسخ کارهاى عجیب و غریب و شــلوغ کارى و تماشاى هوار کردن بازیگران هســتید به تماشاى کارهاى جلال تهرانى نروید چون ابدا براى خوش آمدن مخاطب تن به این شامورتى بازىها نمیدهد، اما اگر از این فضاهاى مرســوم شــده در تئاتر خســته شــدهاید جلال تهرانى این روزها در«مکتب تهران» «لاموزیکا سوم» را بر صحنه دارد؛ این نمایش را به شما پیشنهاد میکنم.