به گزارش تیوال به نقل از ایران تئاتر
شناسه مطلب: 92119
علیرضا کوشک جلالی، کارگردان، نمایشنامهنویس و پژوهشگر ایرانی-آلمانی از اوایل بهمنماه وارد استان بوشهر شد و با هنرمندان تئاتر شهرستان دیر تولید نمایش «موسیو ابراهیم» را آغاز کرد.
علاوه بر این نمایش، او کارگاه از «ایده تا اجرا» را در این شهر برگزار کرد و از دل این کارگاه نمایش «رومئو و ژولیت» را دراماتورژی و کارگردانی کرده است. «موسیو ابراهیم» و به نویسندگی و کارگردانی وی چهارم اسفند و «تراژدی رومئو و ژولیت» نیز پنجم اسفندماه در مجتمع فرهنگی هنری نفت بندر دیّر بهروی صحنه رفت و با استقبال خوب دیّریها روبهرو شد. به همین بهانه، درگاه تئاتر بوشهر با او گفتگویی اختصاصی و صمیمانه را انجام داده است که در ادامه میخوانید:
سوال آخرم را اول میپرسم. احساس شما نسبت به نتیجه این 2 کاری که در شهرستان دیّر تولید کردید، چیست؟
از قبل بخشی از مشکلات کار را میدانستم. این را نیز میدانستم که برای پشت سر گذاشتن بخشی از این مشکلات، هم نیاز به تلاش خودم دارم و حل بخش بزرگی از آن هم نیاز به عشق و انرژی بچههای این شهرستان دارد. این شور و عشقی که در اینجا و بین بچهها بود، یکی از منابع بزرگ صبر و تحمل من شد که بتوانم اینکار را انجام بدهم. لحظاتی پیش میآمد که بهنظر فلسفی میرسید و با خودم فکر میکردم که چطور میشود اینهمه مشکلات را از سر راه برداشت؛ امکانات کمی وجود داشت و به لحاظ اقتصادی، محل تمرین، محل اجرا، کمبود تجهیزات صحنهای مثل نور و صدا و... . بهطور کلی نسبت به همه آن چیزهایی که به تولید تئاتر ربط پیدا میکند، دچار کاستیهایی بودیم. اما پذیرفتیم که این کمبودها وجود دارد و بچههای ما در این فضا مشغول بهکار هستند و با آن پیش رفتیم. اما خوشحالم که این 2 کار با تمام مشکلاتی که داشت بهخوبی تمام شد. امیدوارم مسئولان توجه بیشتر و بهتری به این مقوله داشته باشند و کمبودها را ببینند و با ارتیاط بیشتر با شهرستانها در رفع آنها تلاش کنند.
تئاتر معمولا سختیهای خاص خود را دارد و بر مبنای شرایط جغرافیایی که در آن قرار میگیرد، ممکن است شرایط و سختیهای متفاوتی را نیز داشته باشد. اما وقتی کار تمام میشود و نتیجه آن قابل قبول و شیرین باشد، سختیها فراموش میشود. شما الان از نتیجه کارتان در دیّر راضی هستید؟
من آدم ایدهآلیستی نیستم و واقعگرا هستم. بنابراین فکر میکنم باتوجه به امکانات و شرایطی که وجود داشت، نتیجه کار رضایتبخش بود. شوق و اشتیاق خود هنرمندان و تماشاچیان و خندیدن و هیجان آنها در لحظات بهخصوصی از نمایش که برای آنها پیش میآمد، این موفقیت را بهخوبی نشان میداد. چیزی که بسیار برای من جالب بود، دیدن تماشاچیانی بود که به لحاظ سنی اکثرا زیر بیست سال بودند و بیش از یک ساعت نشستند و کار را بهدقت تماشا کردند، واکنشهای منطقی داشتند و آنجا که باید سکوت بود، سکوت میکردند و لحظات هیجان و خنده نیز به همین منوال گذشت و بهطور کلی باید بگویم که آداب تئاتر دیدن را بهطور نسبی میدانستند. این مساله برای من بسیار بزرگ و بااهمیت است که توانستیم مردم یک شهرستان را با یک قصه کلاسیک که برایشان بیگانه است با یکسری شیوههای مدرن، جذب کنیم و آنها نیز ارتباط خوبی را با این نمایش برقرار کردند و متوجه شدم که چقدر این مردم به دیدن تئاتر علاقهمند هستند.
به نظر شما تماشاگران چطور میتوانند آثار تئاتری فاخر را تشخیص داده و یا بهعبارتی چگونه میتوان سلیقه انتخاب آنها را تغییر داد؟
این بزرگترین هدف من است که آموزش، چه نسبت به هنرجوها و چه نسبت به تماشاچیان جا بیفتد. زیرا تا زمانی که ما نتوانیم تماشاگران را به دیدن کارهای فاخر جلب کنیم، آنها به دیدن کارهای سخیف و بیمایه جذب میشوند.
ایدهی رفتن به شهرستانها و تولید آثار نمایشی چطور در ذهن شما شکل گرفت و چه هدفی را در این راه دنبال میکنید؟
در سال 1378، که برای نخستین بار وارد ایران شدم، این ایده را داشتم که یک گروه تئاتری در ایران تشکیل بدهم و دوست داشتم که هر بار که به ایران سفر میکنم، در یکی از شهرستانها گروهی داشته باشم و با هنرمندان آنجا کار کرده و اثری را تولید کنم و طی این فرآیند، یکسری آموزشهایی را به آنها بدهم و معتقد هستم که این گروه میتواند بعد از چند سال خودش بهشکلی حرفهای کار کند و نمایشهای خوبی را نیز تولید نماید و این کار را در شهرستانهای مختلف انجام میدهم. اما تا الان هیچکدام از مسئولان در ارتباط با این ایده پاسخی به من ندادهاند. بنابراین خودم دست به کار شدم و اولین کار را بهنام «رابینسون کروزوئه» در تبریز تولید کردم که بسیار هم موفقیتآمیز بود و استقبال زیادی از آن شد. بعد از آن بود که به شهرستانهای دیگر دعوت شدم. الان بعد از یکی دو کار که در آلمان تولید میکنم، احساس میکنم که باید به ایران بیایم و این درواقع احساس دینی است که به هنرمندان کشورم دارم و با اینکار با کشورم هم بیشتر آشنا میشوم.
در تهران امکانات بسیار زیاد است، اما وقتی از آلمان به تهران وارد میشوید به لحاظ امکانات تئاتری، یک فاصله نوری بین ایران و آلمان وجود دارد؛ چه به لحاظ امکانات مالی و چه به لحاظ امکانات آموزشی و سخت افزاری و... . حالا فکر کنید زمانی که شما از تهران وارد شهرستانها میشوید با کمترین سطح امکانات و تجهیزات و وضعیت بودجهای مواجهید. دیدن این شرایط و این سطح از محرومیت باعث شد که فکر کنم باید به شهرستانها بروم و تا آنجایی که میتوانم تئاتر این مناطق را یاری کنم. تبریز، کرمان، کاشان، آمل، رشت، لنگرود، قم، شیراز و... از جمله شهرهایی بودند که رفتم. البته در شیراز ورکشاپ داشتم و قرار است که در آینده تولید نمایش هم داشته باشیم.
بهنظر شما کمبود امکانات تا چه اندازه تئاتر شهرستانها را به عقب رانده است؟ بهعبارتی شما چقدر به وجود امکانات در تئاتر اهمیت میدهید؟
بسیار زیاد. وقتی شما سالن برای تمرین ندارید، وقتی نور ندارید، وقتی وسایل فنی دقیق ندارید، وقتی بودجه کافی وجود ندارد، وقتی بازیگر برای تامین هزینههایش باید سر کار برود، قطعا این مسائل در نتیجه تولید یک کار، تاثیر مستقیم دارد. در آلمان، هنرمند تئاتر در استخدام دولت است و بابت آن حقوق میگیرد؛ یعنی شغلش همین کار تئاتر است.
خب این اتفاق حتی در پایتخت ایران هم نیفتاده است، شهرستان که جای خود دارد...
بله صحبت من هم همین است؛ وقتی این امکانات وجود نداشته باشد، برکار شما تاثیر مستقیم میگذارد. وقتی یک بازیگر تامین باشد، غم نان و کرایه خانه ندارد و تمام انرژی خود را روی هنرش متمرکز میکند. کلا بودجه تئاتری ما بسیار اندک است.
مقایسه امکانات تئاتر در کشوری مثل آلمان با امکاناتی که در زمینه تئاتر در ایران داریم به لحاظ منطقی قیاس درستی است؟
من حرفم اینست که اگر میخواهیم تئاتر، فوتبال، کشتی و... در کشور رشد پیدا کند، باید زیرساخت و بستر مناسب آنرا فراهم کنیم. ما زیرساخت مناسب نداریم و تا زمانیکه شرایط یه این شکل باشد، رشد نمیکنیم. اگر میخواهیم در سطح جهانی مطرح شویم، باید بستر آن فراهم باشد، باید تجهیزات و امکانات این رشد، فراهم باشد. ما الان در مرکز هم کمبود سالن داریم و در یک سالن ما شاهد هستیم که سه اجرا پشت سرهم انجام میشود که به لحاظ حرفهای اصلا درست نیست. امکانات موجود نسبت به تعدد گروهها بسیار کم است. گروهها مداوم از امکاناتی که باید در اختیارشان باشد، به دلیل کاستیهای موجود، صرف نظر میکنند.
سوالم را کمی محدودتر میکنم. ما بهعنوان هنرمندانی که در آخرین نقطه این کشور زندگی میکنیم، خودمان را با تهران مقایسه نمیکنیم چون امکانات ما به آن اندازه نیست و زمان زیادی هم طول میکشد که به آن امکانات دست پیدا کنیم. بنابراین زمانیکه بخواهیم یک اثر نمایشی را تولید کنیم به چیزهایی که نداریم فکر نمیکنیم بلکه سرمایهای که داریم را در نظر میگیریم یعنی نیروی انسانی. سوال من اینست که اگر بهترین امکانات را داشتیم اما این نیروی انسانی و این عشقی که در بین آنهاست، وجود نداشت، چه اتفاقی میافتاد؟
این 2 مساله جدا است. من با امکانات موجود کار کردم. نه فقط در شهرستان دیّر، حتی در تبریز و شهرهای دیگر هم همینطور بوده است و حتی در تهران. کلیت اینست که برای هرکاری و برای رشد و بالندگی به سختافزار نیاز داریم.
من این عشق را میشناسم که الان اینجا هستم و در شهرستانهای مختلف کار میکنم. یعنی اگر این سرمایه هم وجود نداشت که بودن من در اینجا بیفایده بود. به خاطر کار زیاد در ایران میدانم که تنها عاملی که میتوان به آن تکیه کرد در این زمینه، عشق بچههای هنرمند است که تنها سرمایه من است. با علم به نبودن امکانات، اینکار را انجام میدهم. کسی من را مجبور نکرده اگر اینجا هستم، علتش دل خودم و عشقی است که نسبت به اینکار دارم.
فکر میکنید در یک نقطه جغرافیایی از هر کجای این دنیا، یک جریان فکری تئاتری چطور شکل میگیرد؟
من تئوریسین نیستم. اما کاری که خودم میتوانم انجام بدهم اینست که میبینید. به شهرستان بیایم، کارگاه برگزار کنم و در این پروسه سعی میکنم شیوه کار، شیوه برخورد، شیوه زندگی و رفع مشکلات را باهم به اشتراک بگذاریم. خوشحالم وقتی به دیّر آمدم هر 2 گروهی که بود را با شناختی که از پیش داشتم به هم نزدیکتر کردم. ما باید برای حل مشکلات خود با هم حرف بزنیم و این شیوهای است که من از اروپا آموختم. آنجا دیالوگ برقرار است اما اینجا در ایران، مونولوگ. حرف خودمان را میزنیم در صورتیکه با گفتوگو میتوان نتایج بهتری گرفت.
پیشنهاد شما برای برونرفت از این وضعیت چیست؟ هم برای کشور، هم برای یک نقطه جغرافیایی مثل اینجا.
ببینید! بزرگترین راه برونرفت از این وضعیت، دولت است. تا زمانیکه دولت در این زمینه نخواهد سرمایهگذاری کند، تا زمانیکه گروهی فقط به صندلی فکر میکنند و تئاتر برای آنها اهمیتی ندارد و بودجه اینقدر اندک است، برونرفت از این وضعیت بیشتر به رویا میماند.
مورد دیگر ایدهآلیستهایی که خودشان با عشق و علاقه روی بدنشان، بیانشان کار میکنند و بهطور کلی آرامآرام به خودشان شکل میدهند و میبینید که با آموزشهایی که خودجوش انجام میدهند در سطح بینالمللی هم مطرح میشوند.
شما چقدر به تئاتر خصوصی اعتقاد دارید؟
منظورتان از تئاتر خصوصی چیست؟
ببینید الان در ایران یک تفکری در حال شکلگیری است که درواقع تئاتر را به شکل حمایتی از بخش دولتی دور کرده و قصد دارد بخش خصوصی را در جریان تئاتر وارد کند. در همین راستا هم یک سمینار تئاتر خصوصی در تهران قرار است که برگزار شود. آیا در آلمان چیزی به نام تئاتر خصوصی وجود دارد؟
در آلمان سه دسته تئاتر وجود دارد:
1-تئاتر دولتی که ستون فقرات تئاتر آلمان است و حرفهایترین گروههای تئاتر در این بخش هستند و در استخدام رسمی دولت هستند. مثلا اپرای شهر «کلن» 900 صندلی دارد و اگر این اپرا هرشب هم پر باشد، دولت شبی 40 یورو برای هر صندلی سوبسید میدهد. این یعنی اینکه دولت بودجهای میلیاردی برای تئاتر هزینه میکند تازه برای یک شهر. اما در ایران، دولت بودجه را قطع کرده و این خطرناک است. بسیاری از گروههای تئاتری تنها بهدنبال پر کردن گیشه هستند یا به دنبال چهره.
2- تئاتر نیمه خصوصی؛ تئاترهایی هستند که سالنهایی دارند و دولت نیز 60 درصد بودجه آن را در سال میپردازد.
3-تئاترهای کاملا خصوصی که کلا خصوصی کار میکنند.
شما چقدر با ایران و مناطق مختلف آن آشنا هستید؟ میخواهم از پاسخ شما به پرسش دیگری برسم.
تا اندازهای آشنا هستم. مثلا رشت یک منطقه بارانی از ایران است ...
ادبیات نمایشی رشت تا چه اندازه متاثر از باران است؟
حتما موثر است. مثلا در کارهای آقای رادی یکی از عناصری که زیاد میبینیم، عنصر باران است.
شکلی از تئاتر در ایران وجود دارد بهنام تئاتر آئینی. شما چقدر با این تئاتر آشنا هستید؟ و باتوجه به شناختتان از تئاتر دنیا، چقدر بر این باور هستید که این شکل از تئاتر میتواند، تئاتری نشاندار باشد برای کشوری مثل ایران که بهشدت آئینی است؟
100درصد. من یک کار تئاتری آئینی انجام دادم در ایران. در لنگرود بر اساس یکی از اسطورههایی که در این شهر وجود داشت به نام رعنا که از قهرمانان زن این منطقه بود، یک سال تحقیق کردم و یک نمایشنامه نوشتم بر اساس اسطورهها و آئینهای گیلان که برای اولین بار هم بود که این اتفاق میافتاد. فکر میکنم تنوع آئینها در ایران، ظرفیت زیادی دارد که میتواند زمینه را برای کارکردن روی این شکل از تئاتر فراهم کند و این مساله میتواند یکی از نقاط قوت ایران باشد در زمینه ژانرهای نمایشی نسبت به آلمان و بسیاری از کشورهای دیگر از این قبیل.
فکر میکنید، میشود شاهکارهای ادبیات نمایشی دنیا را بر آداب و رسوم و سنتهای اقوام ایران منطبق و تلفیق کرد؟
100درصد. ما در این زمینه بسیار کم کار کردهایم.
این نوع نگاه چقدر میتواند در تئاتر دنیا قابل پذیرش باشد؟ مثلا رومئو و ژولیت را با آداب و رسوم جنوب تلفیق کرد. این تلفیق تا چه اندازه برای اروپا قابل پذیرش است؟
خیلی زیاد. بسیاری از این آثار اگر با شناخت و آگاهی باشد. یعنی هم آئینها را بشناسیم و هم نسبت به آن نمایشنامه آگاه باشیم، میشود یک اثر فاخر و برجستهای را در این زمینه ارئه کرد.
پیش از اینکه به استان بوشهر سفر کنید با تئاتر بوشهر آشنا بودید؟
من به همراه مرحوم داود رشیدی و محمود استادمحمد در بندرلنگه داور بودیم. مراسم «زار» را دیده بودم. کارهای زیادی از مناطق جنوبی مثل بندرعباس و بندرلنگه و... دیده بودم و دوست داشتم که در این منطقه هم کاری را تولید کنم. علاقه زیادی داشتم که بر اساس مراسم «زار» تئاتر تولید کنم. ولی چون احتیاج به شناخت دقیقتری داشت و فرصت هم کم بود، نمیشد آنرا انجام داد و کار بسیار سطحی میشد.
علیرضا کوشک جلالی، عضو کانون کارگردانان آلمان و ایران است و از سال ۱۹۸۶ در آلمان به عنوان نویسنده و کارگردان مشغول کار است. در سال ۱۳۹۳ از طرف وزارت ارشاد، مدرک درجه یک هنری را دریافت کرد. او در سال ۲۰۰۴، گروه تئاتری «علی جلالی آنسامبل» را در شهر کلن پایهگذاری کرد و هم اکنون مسئول هنری این گروه است. چهار نمایشنامه از او در انتشارات تئاتر مونیخ آلمان به چاپ رسیده است. او در سال ۱۳۸۹ یک تله تاتر ۶۰ قسمتی طنز، که بر اساس آثار «کارل والنتین» و «لوریو» نوشته بود را برای تلویزیون ایران تولید کرد.
کوشک جلالی تاکنون بیش از ۴۰ نمایش در آلمان و ۱۵ نمایشنامه در ایران بهروی صحنه برده و جوایز زیادی در زمینه کارگردانی و نویسندگی در فستیوالهای تئاتری بینالمللی کسب کرده است. وی در سال ۲۰۰۹ نیز برای اولین بار به عنوان کارگردان یک اپرا را در اپرای شهر دورتموند/آلمان به زبان ترکی و آلمانی به صحنه برد.
گفتوگو از: سودابه زیارتی