از کجا آمده ایم؟ اصلی ترین سوالی که تمامی حکما از خود می پرسند. سوالی از آغاز حکمت که در مشرق زمین از حکمای پیشا سقراط مانند تالس ملطی (Thales de milet milet) تا حکمای بعدی آنها مانند هانری برگسن (henri Bergson) مطرح کرده اند و هر یک به پاسخی در خور خود برای ارضاء روحیات خود رسیده اند و به صورت سلسله مراتب به گشت زنی در این پرسش ها جواب هایی به دست آورده اند.
تالس رطوبت را ماده المواد دانسته، یعنی آب را مایه ی حقیق موجودات پنداشته...، تا افلاطون که عالم مثل را پنداشته و غیره و... در صورتی که فلاسفهی ادیان مختلف آفریدگار را علت اصلی تمام هستی می دانسته اند.
حال می خواهیم به نمایشنامه "کلفت ها" نوشته ی ژان ژنه بپردازیم که احتمال می رود، نویسنده اثر در پاسخ به این سوال کلی "از کجا آمده ایم" دست به حذف علت زده یا به زبان سادهتر این نمایشنامه در جهانی به سر می برد، که در آن حذف آفریدگار وجود دارد و ما را وارد سفسطه ی مبتنی بر دور و تسلسل می کنند. ژان پل سارتر در مقدمه ی نمایشنامه کلفت های ژان ژنه (ترجمه محمود کیانوش) به این سفسطه اشاره می کند و می گوید: ذهنی که وارد یکی از این دور و تسلسل ها می شود همچنان دور می زند و نمی تواند متوقف شود. ژان ژنه با تجربه توانسته است جنبشی دوری و تسلسلی به اندیشه ی خود راه دهد که همواره بر سرعت آن افزوده می شود. تصویری دارد از گردشی با سرعت لایتناهی درست شبیه موقعی که صفحه ی مدور چند رنگه ایی را با تندی کافی می چرخانند و رنگ ها قوس و قزحی با هم می آمیزند و به ظاهر رنگ سفید را به وجود می آورند. ژنه چنین چرخه هایی را تا صد می رساند. این ها به صورت سیر مطلوب تفکر او در می آید و او آگاهانه خود را به استدلال دروغ می سپارد. حال من در این نمایش که برداشتی آزاد از همین نمایشنامه است، آگاهانه استدلال خود را بر دروغ می سپارم و ذهن تماشاگران را وارد دور و تسلسل می کنم.نمایشی خلق می شود که تماشاگران در حال تماشای آن به بخشهایی از نمایش میرسند و فکر میکنند به حقیقت آن نمایش نزدیک شده اند ولی در اصل متوجه می شوند به دروغ آن نزدیکتر و در آن غرق شدند و برعکس. در این نمایش تماشاگران چندین بار در این چرخه ها چرخ می زنند و به جایی می رسند که بود را در عدم پیدا می کند. (هستی را در نسیتی) در این نمایش من پیش از همه چیز برای نفی واقعیت ارزش قائلم.