میترا زاهدی که بعد از ۳۷ سال دوری از وطن، با کوله باری از تجربه به ایران آمده و این روزها نمایش خرگوش را روی صحنه دارد، در گفت و گو با نقد تئاتر، هدف اصلی اش از بازگشت را تبادل تجربه عنوان کرد.
اینکه میترا زاهدی بعد از ۳۷ سال دوری از وطن، با کوله باری از تجربه از مهد تئاتر مدرن، تصمیم می گیرد به ایران بیاید و تئاتر به روی صحنه ببرد به تنهایی خبر بسیار جذاب و خوشحال کنندهای است. اما خبر مهمتری که او با خود به همراه دارد معرفی یک نمایشنامه نویس مطرح فرانسوی به نام «کولین سررو» و ترجمه اولین نمایشنامه اش خرگوش است که گرچه در اروپا شهرت دارد اما هنوز برای بسیاری از اهالی تئاتر ایران ناآشناست.
از خودتان و تجربیاتان در حوزه تئاتر بگویید، میترا زاهدی کیست؟ در این سالها با چه الفبایی تئاتر را هجا می کرده است؟
من تا سال ۱۹۸۵ در ایران بودم. پس از پایان تحصیلات تئاتری در مجتمع فرهنگ و هنر اسلامی، تصمیم گرفتم تحصیلاتم را در آلمان ادامه دهم. به همین دلیل به مونیخ رفتم و در دانشگاه LMU در رشته تئاترشناسی شروع به تحصیل کردم. همزمان در نمایش هایی همچون کفش سیاه، اپرای دوپولی، هفت تن بر ضد تب، فاجعه، شب صلح و قویتره و … به عنوان بازیگر و دستیار کارگردان حضور یافتم.
در سال ۱۹۹۳ برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به برلین رفتم و در همان جا، همزمان کار با هنرمندان ایرانی را هم آغاز کردم. اولین بازی ام در نمایش «جعفرخان گمشده است» فرهاد آئیش بود و بعد از آن در آثار دیگری همچون پرواز با صورتک ها اثر سعید شباهنگ، چمدان فرهاد آئیش، زن و اژدها اثر فرهاد پایار، راندو هرگز کاری از شتفان ویسنر و … بازی کردم.
در سال ۱۹۹۵ با تاسیس پروژه تئاتر سارا امانی وارد حوزه کارگردانی جدی شدم و نمایش های متعددی را به صحنه بردم. «نمایش فرهاد، شیرین، مهمنه بانو و آب سرچشمه بیستون» از جمله آثار درخشان من در آن سالها بود که بیشترین بودجه من از سنای برلین را دریافت کرد.
آخرین نمایش من نیز وضعیت صفر بود که به زبان فارسی ترجمه و در ۷ جولای ۲۰۲۱ در زوم به شکل آنلاین اجرا شد.
چه شد بعد از ۳۷ سال تصمیم گرفتید به ایران بیایید و نمایش روی صحنه ببرید؟
با وجودی که بیشتر زندگیام را در آلمان گذراندم اما همیشه دوست داشتم در سرزمین خودم نمایش اجرا کنم. جای آن در رزومه کاریام همیشه خالی بود. از طرفی دیگر من در طول این سالها تجربیات زیادی در بحث خلاقیت هنر کسب کردم و حس کردم می توانم این تجربیات را با هنرمندان ایرانی در میان بگذارم و با آنها تبادل اطلاعات کنم. جوانان با ذوق ایرانی را بشناسم، به آنها یاد بدهم و از آنها یادبگیرم. خوشبختانه حضورم در ایران تا به حال تجربه خیلی خوبی بوده است. تیم خوب و صمیمیای داریم. توانستم در این جا گروه بازگشت را با حضور ۳۰ هنرمند تئاتر راه اندازی کنم و بعد از ۴ و نیم ماه تلاش، اولین نمایش روی صحنه ببرم.
این گروه با چه هدفی قرار است در ایران فعالیت کند؟
هدفی که برای این گروه مدنظرم دارم اجرای نمایشنامههای معاصر اروپاست که هنوز در ایران شناخته شده نیستند. دوست دارم نمایشنامهنویسان معاصر اروپا را که هنوز ناشناخته ماندهاند را به ایرانیان معرفی کنم. با توجه به عشق و علاقهای که در اعضای گروه میبینیم این امیدواری در من ایجاد شد که حداقل سالی یکبار به ایران بیایم و کار روی صحنه ببرم.
خرگوش نمایشنامه مطرحی است و از سال ۱۹۸۶ که اولین بار با عنوان لاپن لاپن به کارگردانی بنو بسون روی صحنه رفت، بارها توسط کارگردانان مختلف آلمانی و فرانسوی اجرا شده است.چرا این متن را برای اولین اجرا انتخاب کردید؟
من حدود ۳۰ ساله پیش این نمایش را در برلین دیدم. استقبال خوبی از نمایش شده بود و خیلی جذاب بود. کارگردانان دیگری نیز که این نمایشنامه را روی صحنه بردهاند همیشه در جلب نظر مخاطب موفق بودهاند؛ لذا احساس کردم در ایران نیز میتواند مخاطب را تحب تاثیر قرار دهد. متن آن را برادرم از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرد و من بروز شدهی آن را از آلمانی به فارسی ترجمه کردم و تصمیم گرفتم آن را اجرا کنم.
چقدر به متن وفادار بودید و چقدر تلاش کردید برای همزاد پنداری مخاطب با اثر، آن را ایرانیزه و بومی کنید؟
خانم کولین سررو با کمک همسرش که کارگردان آلمانی است در سال ۲۰۱۹ مطابق با اتفاقات روز دنیا مثل مسئله پناهندهها، تروریسم و … این داستان را به روز کرده بود و من متن جدید را برای اجرا استفاده کردم. تلاش کردم به ساختار وفادار بمانم و شخصیت ها تغییر نکنند. اما دو موضوع باعث شد تا تغییراتی در متن ایجاد کنم. اول آنکه متن اصلی دو ساعت و نیم است و ما در آلمان یک آنتراکت وسط نمایش میدهیم. در ایران متوجه شدم چنین مولفهای -پس از یک ساعت – معمول نیست. لذا تصمیم گرفتم متن را کوتاه کنم و به یک ساعت و نیم برسانم. برای اینکار مونولوگها از چهار دقیقه به یک دقیقه رسیدند.
دومین مسئله در بحث ترجمه بود. دانش من درباره زبان فارسی به ۳۶ سال قبل باز میگشت و چون زبان امروز پویاست برخی واژهها که در حال حاضر معمول نیستند را – با همراهی بازیگران – تغییر دادم.
فضای تئاتر در ایران را چطور دیدید؟ چقدر با تئاتر چهان فاصله داریم؟
واقعیت این است که من هنوز آنقدر تئاتر در ایران ندیدهام تا بتوانم در این باره قضاوت کنم. اما یک موضوع برای من خیلی دردآور بود و آن اجرای پشت سر هم نمایش است. در برخی سالنها دو تا سه نمایش پشت سرهم در یک شب روی صحنه می روند و این به گروهها فشار زیادی میآورد. علتش هم تجاری شدن تئاتر خصوصی در ایران است.
من برای طراحی صحنه با چندین طراح صحبت کردم. اما چون قبل و بعد از اجرا باید خیلی سریع دکور ساخته و بعد جمع میشد تا گروه بعدی خود را آماده اجرا کند، حاضر به همکاری نشدند و گفتند، بسیار دشوار است. یا من برای طراحی نور در آلمان دو سه هفته امکان نور بستن دارم. اما در اینجا فقط دو ساعت زمان داشتم و با وجود کمی تعداد پرژکتورها، آن هم باید بین گروهها تقسیم شود و نمیتوان به خوبی از نور بهره گرفت.
تجاری شدن تئاتر خصوصی در ایران و گرانی سالنها فشار زیادی به گروهها میآورد. هنرمندان جوان و با استعداد زیادی در کشور داریم و واقعیت نمیدانم با این هزینههای سنگین و فشار کاری چطور میتوانند کار روی صحنه ببرند.