در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | نقد نمایش «گلوله رو گذاشت توی اسلحه...»
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:28:13
نمایش گلوله رو گذاشت توی اسلحه ... |    نقد نمایش «گلوله رو گذاشت توی اسلحه...»        | عکس

نویسنده : دکتر شهرام خرازی ها- منتقد تئاتر
«گلوله رو گذاشت توی اسلحه/نوک اسلحه رو گذاشت رو شقیقش/دستشو گذاشت رو ماشه/ماشه رو نکشید» به کارگردانی «شایان فیروزی» داستان جمعی از آدم های به ته خط رسیده است که قصد کرده اند تا هزار بشمارند سپس با گذاشتن لوله طپانچه بر شقیقه خودکشی کنند.
«گلوله...» برداشت آزادی از متن«آخر خط» نوشته «پیتر تورینی» است. نمایش تا دقایق پایانی از آدم هایی می گوید که در بن بست سرنوشت چاره ای جز خودکشی برای شان باقی نمانده اما در انتها آن ها به این نتیجه می رسند که چه خودکشی بکنند چه نکنند باز هم زندگی با همه خوب و بدش ادامه دارد لذا از تصمیم خود منصرف شده و تصمیم می گیرند تا شکل جدیدی از لذت زندگی را تجربه کنند. همه شخصیت های نمایش بلااستثناء در زندان «ناهشیار» خود اسیرند. بازیگران چه فعال چه خاموش در تمام مدت اجرا از صحنه خارج نمی شوند گویی تمام راه های گریز برآن ها بسته شده است. نمایش در واقع ترسیم کننده مسیری است که از طریق آن پرسوناژها بر «ناهشیار» خود غلبه کرده و به «هشیاری» می رسند.
این «هشیاری» زمانی کسب می گردد که پرسوناژها واقعیت تلخ و ناگوار درون فکنی شده مرگ را از اعماق «ناهوشیار» و «نیمه هوشیار» خود به سطح «هوشیاری» می کشانند درست مشابه فرآیندی که در «روان تحلیلگری» و روان درمانی مبتنی بر مکتب «روانکاوی» اتفاق می افتد. حس تغییر دادن شرایط، «نماندن» و «رفتن» و تبدیل تکانه خودکشی به تکانه دیگرکشی و بالعکس از همان آغاز در فضای نمایش جاری است. تمام پرسوناژهای نمایش در حقیقت یک نفر هستند که در جنگ بین مثلث هشیار، نیمه هشیار و ناهشیار و مثلث نهاد، من و ابرمن گرفتار شده اند(چیزی شبیه به شخصیت های رمان «کوری» ژوزه ساراماگو).
شمارش مکرر اعداد و هرگز نرسیدن به رقم هزار که نقطه اقدام به خودکشی است ضمن آن که گذشت زمان را القاء می کند، فرا رسیدن بی چون و چرای مرگ را مؤکد می گرداند. حرکت هر از گاه تیله ها و گوی های سرگردان و لغزان بر کف صحنه به جریان مستمر و بی توقف زندگی اشاره دارد. هر چند برخی پرسوناژها خود را دانشجوی دانشگاه تهران معرفی می کنند اما نمایش بی زمان و مکان است. فضای نمایش رئال نیست و بیشتر تداعی گر فضای مالیخولیایی حاکم بر یک دارالمجانین است. ابتکاری که دست اندرکاران این نمایش به خرج داده اند سهیم کردن تماشاگران در اجرا و بردن آن ها به داخل و عمق صحنه است. بازیگران وارد اتاق انتظار شده و هر کدام یک یا چند نفر از تماشاگران را با خود به داخل سالن نمایش می برند و به آن ها می گویند که کجا بنشینند به این ترتیب از همان نقطه آغازین تماشاگر در می یابد که طی قراردادی نانوشته به مشارکت در اجرای نمایش فراخوانده شده است اما این همه ماجرا نیست چرا که بازیگران تا به آخر دست از سر تماشاگران بر نمی دارند و آن ها را در بازی و اجرای خود شریک و سهیم می کنند.
نمایش مخاطب خود را با کلی پرسش های ریز و درشت مواجه می کند و بازیگران مدام تماشاگران را به زیر رگبار پرسش های بی انتهای خود می گیرند درست مشابه تکنیک «مصاحبه پرفشار» در روانشناسی:«تا به حال به خودکشی فکر کرده ای؟»،«تا به حال خواسته ای کسی رو بکشی؟»، « تا به حال کار درست انجام داده ای؟»، « سیگار داری؟»،«چه عددی رو دوست داری؟»«سیگار می کشی؟» و...کاملا آشکار است که کارگردان قصد داشته که فرصت نفس کشیدن به تماشاگر ندهد و وی را با ترفندهای مختلف همچون مورد سؤال های مکرر قرار دادن، تعارف قهوه به تماشاگر، تشویق تماشاگر به خودکشی با اسلحه مصنوعی! نشان دادن عکس به تماشاگر و طرح این سؤال که «صاحب این عکسو می شناسی؟» و...درگیر نمایش و آدم هایش کند. یکی از ویژگی های منحصر به فرد نمایش «گلوله...» غلبه آشکار «منولوگ» بر «دیالوگ »و «کنش» بر «واکنش» است. هنرپیشه ها در بیشتر لحظات به صورت مستقل به ایفای نقش می پردازند و بده بستان حسی و عاطفی چندانی با بازیگر یا بازیگران مقابل خود ندارند گویی که در پیله تنهایی خود خزیده اند و از ارتباط با دیگران محروم مانده اند از طرف دیگر قصه بر مبنای منولوگ گویی پیش می رود و کمتر پیش می آید که بازیگری با پارتنر خود سخن بگوید گویی این پرسوناژها همچون مجسمه های متحرک با آن که طالب برقراری ارتباط با دیگران هستند اما قادر نیستند جهان اطراف خود را ببینند.
اتخاذ چنین رویه ای کار را برای نویسنده دشوار می کند اما حاصل کار نشان می دهد که او در کار خود موفق بوده است. کارگردان در استفاده از صوت تا حدودی مسلط است اما در کار با نور و رنگ چندان توانمند نیست. پخش صدا با دور کند و تند و دفرمه شدن اصوات به اجرا کمک زیادی کرده است. کارگردان می توانست به مدد بهره گیری از نورهای تند، موضعی و رنگی فضای بهتر و تأثیرگذارتری را برای نمایش فراهم آورد و بر جلوه های بصری اجرا بیفزاید اما مشخص نیست که چرا به استفاده ساختاری از نور بی اعتنا بوده و توجهی نداشته است. بازی هنرپیشه ها بر «منولوگ»،«ایست» و «ژست» متمرکز است به گونه ای که در بسیاری از لحظات نمایش به قالب های «پرفرمنس» نزدیک می شود بالاخص پرفرمنس های خیابانی. انجماد عاطفی پرسوناژها به خوبی از طریق فیکس شدن بازیگران و«ایست» های هدفمندانه شان به نمایش در آمده است. «ژست» های برخی از بازیگران هدفدار به نظر می رسد مثل ژست های دختر الکلیک بالاخص آن جا که به دیوار تکیه می دهد یا آن جا که بر روی زمین می خوابد و بطری را در آغوش می کشد.
عدم تناسب بین «اکت» و «کلام» از نقاط ضعف بارز نمایش است در این زمینه می توان اشاره کرد به لحن محکم و قاطع دختر الکلیک که تناسبی با وضعیت وخیم و مریض احوالش ندارد و اگر با چشمان بسته به سخنانش گوش کنیم اصلا متوجه نخواهیم شد که وی الکلیک است! سن لابیرنت وار تماشاخانه «آو» کاملا با مقتضیات اجرای نمایش «گلوله...» تناسب دارد و در واقع بهترین سن واجد شرایط لازم برای این نمایش سرشار از حرکت محسوب می گردد؛ بازیگران می توانند در این فضای مارپیچی به خوبی مانور دهند و در جایگاه مناسب خود قرار گیرند. گاهی( و شاید هم همیشه) در یک اثر هنری یک نقطه عطف یا اوج وجود دارد که به نظر می رسد عمده هدف هنرمند از خلق آن اثر، رسیدن به همان نقطه یا لحظه حساس و سرنوشت ساز بوده است در نمایش «گلوله...» این نقطه عطف همان لحظه ای است که بازیگران فریاد می زنند که: «زندگی همچنان ادامه داره». من حیث المجموع «گلوله...» نمایش قابل تأملی است که به مدد متن فاخر و اجرای خوب و کم نقصش تا مدت ها ذهن مخاطبانش را به خود مشغول خواهد کرد

۱۸ خرداد ۱۳۹۳