روزنامه شرق: دوشنبه ۸ مهر ۱۳۹۸، سال هفدهم، شماره ۳۵۳۷، صفحه ۱۰.
در شرایطی که سیاستگزاریهای فرهنگی خاصه در حوزه تئاتر، درامنویسی ایرانی را خفه کرده است و رشد طبیعی جریانهای این هنر «توسعه گرا» و «مدرن» نزدیک به دو دهه است که دچار وقفه شده، بیراه نیست اگر حال بهجای نگرانی از پیشرفت، نگران فراموش شدن میراث درامنویسی ایرانی باشیم که در فرایند مدرنیزاسیون ایران و رشد مسئولیت جمعی و سیاسی فرازهایی کمنظیر داشت. درامنویسی ایرانی از اولین تلاشهای مشروطهخواهان دوشادوش وجدان بیدار جامعه روشنفکری و تفکر انتقادی در ایران بوده است، اما امروز این میراث به تفننی پراکنده و غیرقابل اعتنا تبدیل شده که با دیگر جریانات هنری و علوم انسانی کمترین ارتباطی ندارد و بیشتر به بزک و زینتالمجالس تجارتی مریض و فاسد بدل شده است. به همین دلایل است که به یاد آوردن درامنویسان متعهد و آثار پراهمیت آنها در تاریخ ایران مدرن امری ارزشمند و شایسته توجه است. روحالله جعفری کارگردان تئاتر - که از قضا بیشتر تجربیات اجرایی او بر پایه درامهای معاصر اروپایی صورت گرفته است - در تماشاخانه سنگلج دست به یادآوری و خوانش هشداردهنده تعدادی از درامهای باشکوه تاریخ تئاتر ایران زده است. آثاری که هر کدام نقطه عطفی در تاریخ تئاتر ایران محسوب میشوند و نویسندگان آنها با پیشنهاداتی تازه و بدیع راههای تازهای به زندگی صحنهای تئاتر ایرانی پیشنهاد دادند. آثاری که تاریخ را سیر کردند، نظری انتقادی به روندهای سیاسی صد ساله اخیر انداختند، تجربیات غربی را در قالب فضاهای ایرانی و برای به وجود آوردن تئاتری درونزا بازآفرینی کردند و خلاصه جدیت و تمرکزی قابل اعتنا را نسبت به هنر تئاتر ایران به وجود آوردند.
جعفری در قالب نمایشنامهخوانی در ده شب، ده متن مهم و گاه کمتر خوانده و دیده شده را پیش چشم مخاطب قرار داد تا میراث گرانقدر تئاتر ایران را یادآوری کند. این اجراها که با حضور مجموعهای از بازیگران جوان و قدیمی تئاتر ایران ممکن شد، تلاشی بود تا از سطح خوانش صرف فراتر رود و به یک اتمسفر اجرایی نیز نزدیک باشد. نمایشنامههای ایرانی انتخاب شده توسط جعفری که اغلب محصول دهههای غبطهبرانگیز ۴۰ و ۵۰ شمسی است در شرایطی نوشته شده اند که تئاتر ایران بیشتر از همیشه در زمان بود، درزمان بودن به معنای درزمان زنده درامنویسی جهان بودن است، به معنای معاصر بودن، چیزی که سالهاست در تئاتر ایران به امری دور از دسترس و به دلایلی که از حوصله این یادداشت خارج است، «ناممکن» بدل شده است. اما آن سالها تجربیات متنوع و معاصر بود، تجربیاتی متأثر از تئاتر آوانگارد دهههای ملتهب ۶۰ و ۷۰ اروپا، یا درامنویسی معاصر زبان محور، یا ابزوردیسم، یا تجربیاتی در شیوههای نوین درامنویسی خوشساخت و البته تجربیاتی بسیار سیاسی - اجتماعی که تئاتر را به کنش بدل میکرد و از همه جالبتر تجربیات درونزایی در نسبت با جامعه ایرانی و نمایشهای ایرانی که شیوهها و بازیهای نمایشی پراکنده را به شکلهای نوین درام غربی پیوند میزد. جعفری این گونههای متفاوت را کنار هم در ده شب قرار داده که این در عین حُسن میتواند ضعف پروژه او نیز باشد. شاید هر کدام از این آثار ارزش این را داشتند که با تمرکز و تمرین بیشتر و همچنین روزهای بیشتری اجرا شوند تا تماشاگر و البته اجراگرانی با تمرکز بیشتری آنها را ببینند و از این تجربه در سطح رسانهها گفتمانسازی قابل اعتنایی صورت گیررد.
گفته شد که جعفری علاوه بر خوانش صحیح - که برای بازیگری امروز ما که هر چه بیشتر از ادبیات نمایشی و عنصر «سواد» فاصله میگیرد بسیار مغتنم است - تلاش کرده تا فضاسازی خاصی انجام دهد که میتواند دارای پیشنهاداتی برای تجربیات اجرایی بعدی باشد؛ پیشنهادی که احتیاج به همتی بزرگتر دارد و نگارنده آرزو دارد جعفری این همت بزرگتر را خود به خرج دهد و به سمت اجرای این متون برود. ناگفته نماند که در میان متون انتخابی جعفری متنی از ساعدی بزرگ نیز بود که باز هم صحنههای ایران از نام و متون کمنظیر این ستاره تاریخ تئاتر ایران محروم ماند.