«قند خون»، نمایش متعهد و بااهمیتی است. ایده شکلگیری آن تعطیلی کارخانه قند ورامین و بیکاری کارگرانش و تبعات مخوف آن بر زندگی این قشر زحمتکش و خانوادههای ایشان است.
قندخون با منش رئالیستی و طراحی متناسب، بازیهای باورپذیر در بستر روایت برگرفته از وقایع تلخ جامعه، نمونه تقریباً مناسبی از ایده تئاتر بهمثابه آگاهی اجتماعی و حرکت و کنش برای تغییر وضعیت موجود یا دستکم ایجاد تفکر در مورد لزوم تغییر وضع موجود قلمداد میشود.
هرچند در بخشهایی از اجرا و متن نمایشنامه، شتابزدگیهایی احساس میشود اما این موضوع از اثربخشی کلیت«قند خون»، چندان نمیکاهد.
همانطور که لیلی عاج، نویسنده و کارگردان «قند خون» گفته است این نمایش نه تنها بخشی از داستان زندگی کارگران کارخانه قند ورامین است بلکه قابلتعمیم به زندگی بسیاری از کارگران کارگاهها و کارخانههای نیمه تعطیل و تعطیل است که در شرایط بغرنج و سخت معیشتی به سر میبرند.
در این چند سال اخیر بهطور مکرر با اخبار شوم تعطیلی کارخانهها و کارگاههای بسیاری حتی واحدهای معروف قدیمی تولیدی مانند ارج، داروگر، آزمایش، روغن نباتی قو، چیت ری و... مواجه بودهایم. این پدیده اسفبار منجر به بیکاری صدها هزار کارگر و بروز مصائب و مشکلات بسیاری در خانوادهای آنها شده است.
کارخانه قند ورامین (تصفیهخانه قند) از قدیمیترین واحدهای تولیدی کشور بوده که در سال ۱۳۱۲ شمسی توسط نیکلای مارکوف معمار روس (معمار دبیرستان البرز، اداره پست و...) ساختهشده و توسط مهندسان اهل چکاسلواکی تجهیز و راهاندازی شد. اولین کارخانه قند خاورمیانه در سال ۱۳۸۱ بهعنوان آثار ملی ایران به ثبت رسید. این کارخانه نقش مهمی در هویت و معیشت مردم ورامین ایفا کرده و طی حدود هشتاد سال فعالیتش تا قبل از تعطیلی نسلهای مختلفی از اهالی و البته مهاجرین کارگری در آن بهکار مشغول بودند و ارتزاق نمودند. گفته میشود حتی زمانی مردم ورامین با سوت کارخانه قند ساعتهای خود را تنظیم میکردند. باوجود تمام تأثیرات و تاریخ اش، آنطوری که کارفرما کارخانه ذکر کرده به دلیل عدم توجیه اقتصادی و عدم توانایی مالی در پرداخت حقوق و دستمزد کارگران و سایر هزینههای کارخانه، این واحد با تعداد ۴۰۰ نفر کارگر در اسفندماه ۱۳۹۴ بهطور کامل تعطیل شد و هیچ نهاد دولتی و اقتصادی برای نجاتش، اقدام تأثیرگذاری انجام نداد.
نمایش «قند خون»، به وضعیت نابسامان و بحرانی زندگی کوهستان، کارگر کرد مهاجر و همسرش پروانه و خواهرش، شیرین میپردازد که بهدلیل تعطیلی کارخانه بیکار شدهاند. شوهر شیرین به بهانه بیکاری از کارخانه طلاقش داده و او در بحران شدید روحی به سر میبرد تا آنجایی که قرص برنج خریده تا خودکشی کند. ظاهراً قرار است مسابقه فوتبال مهمی برگزار شود. کوهستان این مسابقه را فرصت مناسبی برای دیده شدن توسط گزارشگر ورزشی تلویزیون میانگاشت و تصمیم داشت کارگران را با مینیبوس به استادیوم ببرد به امید اینکه گزارشگر حضور کارگرهای بیکارشده کارخانه قند و نوشتههای روی بنر همراهشان را ببیند و مسئله را از طریق گزارش تلویزیونیاش منعکس کند تا بدین ترتیب مشکلاتشان شنیده شود.
اما کوهستان کتکخورده و خونآلود به خانهبرمی گردد و تعریف میکند افرادی او را بهزور سوار زانتیایی کردند و با ارعاب و تحقیر و تهدید وی را از سازماندهی کارگرها برای ابراز اعتراض بر حذر کردند. همسرش، پروانه زن زحمتکش عامی است که مقصر اصلی بدبختیهایشان را رییس کارخانه میداند و دائما نفرین مرگ نثارش میکند. به پروانه پیشنهاد کار نظافت توالت در پردیس سینمایی تازه تأسیسی دادهاند. جایی که میگوید ستارههای سینما و تلویزیون رفتوآمد میکنند. زن به کار کردن اصرار دارد، اما غیرت کوهستان قبول نمیکند زنش کار کند و خودش بیکار باشد. کوهستان علیرغم تهدیدات بازهم به دنبال بنر میگردد تا رویش شعار بنویسد و در این میان افشا میکند که رییس کارخانه را هم در خانه پناه داده.. می مأمورین دنبال او هم بودند اما رییس کارخانه بیگناه است و واردکنندههای مواد اولیه کارخانه (شکر خام) مسبب اصلی مشکلاتشان هستند و با زبانی مردسالارانه عقل زن را ناقص میانگارد که رییس را همچنان مقصر میداند.
البته در واقعیت زارش های مربوط به تعطیلی کارخانه قند ورامین به سوء مدیریت کارخانه در کنار فقدان استانداردهای لازم برای واحد تولیدی و نبود مواد اولیه (شکر خام) بهعنوان عوامل اصلی ایجاد بحران و نهایتاً تعطیلی کارخانه اشارهشده است. نماینده مردم ورامین در مجلس هم اظهار داشته صاحب کارخانه قند، شکر خام موردنیاز کارخانه را به میزان زیادتر وارد کرده و برای کسب سود، همه آن را در بازار فروخته و برای مصرف کارخانه ذخیرهسازی نکرده است. همچنین ادعا کرده صاحب کارخانه با انبار کردن ذرت و علوفه وارداتی دوستان تاجرش در کارخانه کسب درآمده میکند و از تعطیلی شخصاً متضرر نمیشود.
بدیهی است یک نمایش شصتوپنج دقیقهای، ظرفیت طرح همه مسائل و ابعاد مختلف یک بحران را ندارد. اما بههرحال تبرئه رییس کارخانه توسط نمایشنامهنویس «قند خون» شاید در واکنش و اعتراض به حضور کارتل های مافیایی قاچاق و یا واردکنندههای رانتی بالادستی مواد اولیه یا کالاها باشد که از عاملین اصلی ورشکستگی کارخانههای تولید داخلی و صاحبان آنها و بیکاری کارگران محسوب میشوند و شاید هم نشانگر نوعی اعتراض به حذف بخش خصوصی مستقل از بدنه قدرت در سازوکارهای کلان اقتصادی موجود باشد.
درعینحال علاوه بر تمامی علتهای عنوانشده و فارغ از جدال ها و اتهامهای سیاسی و جناحی که طرفین برای شانه خالی کردن از مسئولیتشان در موقعیت به وجود آمده برعلیه یکدیگر بهکارمی گیرند نبایستی از ریشه اصلی تمام مسائل و مصائب مورداشاره غافل ماند که ذیل پیادهسازی شیوههای کلانی به نام روشهای تعدیل ساختاری طی دو یا سه دهه اخیر بهطور بنیادین صورت گرفته است. برنامه تعدیل ساختار اقتصادی که دولتهای کشورهای درحالتوسعه بهواسطهی دریافت وامهایی از بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول مجبور به اعمال و اجرایی کردن آنها در کشورهایشان میباشند. پیادهسازی الگوی سیاستهای اقتصادی نو لیبرالیستی و بازار آزاد (مکتب شیکاگو، میلتون فریدمن) در قالب کاهش تعهدات دولت، خصوصیسازی بنگاههای دولتی، مقررات زدایی و.... در ایران پس از جنگ نیز توسط تمام دولتها تحت عناوین متفاوت، تاکنون مورد پیگیری قرارگرفته است.
کارخانه قند ورامین در اوایل دهه هشتاد شمسی مانند بسیاری دیگر از واحدهای تولیدی در سالهای گذشته به بخش خصوص واگذار شد. برخی معتقدند سیاستهای متناقض دولت و شیوههای ناقص و نادرست روند خصوصیسازی منجر به اثرات منفی و نتایج اسفبار این شیوه نو لیبرالی در سرنوشت امروز کارخانهها و کارگرانش شده است. حالآنکه نظرات و آراء بسیاری از اقتصاددانان و نویسندگان مستقل که مرعوب سیستم نو لیبرالیستی سرمایهداری و اسطوره بازار آزاد نیستند و از طرفی سیستمهای کنترلی مسدود کمونیستی و دولتی را نیز نقد میکنند حاکی از آن است که حتی اجرای راستین سیاستهای خصوصیسازی منابع و کارخانهها و.. در هرکجای دنیا منجر به تخریب محیطزیست، تعمیق فقر، نابرابری، استثمار و فلاکت بیشتر طبقه کارگر میشود و بهواسطهی تبعات ناشی از این بیعدالتی، خشونت و جرم نیز افزایش مییابد. پیشنهاد برخی از این متفکران آلترناتیو، پیگیری اقتصاد مشارکتی است بدین ترتیب که ابزارهای تولیدی در مالکیت کارگران باشد. به عبارتی کارگران خود نیز صاحبان کارخانهها شوند.
گفتمان خصوصیسازی در سیاستگذاریهای فرهنگی در بخش تئاتر نیز در حال وقوع است که تبعات ناخوشایندش را کموبیش شاهدیم. این مسئله نیز مستلزم آسیبشناسی و نقد جدی از سوی اهالی نمایش میباشد.
در نمایش «قند خون»، رییس کارخانه را بر روی صحنه نمیبینیم او که مرض قند دارد در اتاق خانه بیهوش شده بود اما کوهستان و خانوادهاش برای مدتی دچار سوءتفاهم شدند. فاجعه برای لحظاتی در پایان نمایش ابعاد تازهای گرفت. آنها فکر کردند رییس از آب پارچی نوشیده که شیرین پنهانی برای کشتن خودش قرص برنج در آن ریخته بود. رییس زنده میماند و آنها از سایه سیاه یک مرگ به درمی شوند اما آیا از آینده تیرهوتاری که انتظارشان را میکشد، گریزی دارند؟ شاید کوهستان به شهرش برگردد و کولبر شود یا دوباره مهاجرت کند و حاشیهنشینی شود و .....
اما در آخر همه سیاستگذاران و تصمیم گیرانی که با روشها و شیوههای اعمالیشان مسبب ایجاد چنین شرایطی هستند به آسودگی و آسایش زندگی همه کارگران بیکار وخانواده هایشان بدهکارند. آنها بدهکار تضمین امنیت شغلی کارگران و حریم خانوادههایشان هستند. آنها مدیون آینده همه فرزندان زحمتکشانی اندکه چیزهایی بهجز تباهی، فقر و فنا را برای فردایشان آرزومندند. آیا واقعاً میتوان آینده مردم را واگذاری کرد؟ آیا خوشبختی و رفاه، کالاهایی برای فروش هستند؟
منابع:
وبسایتهای تابناک، جام جم آنلاین، خبرگزاری فارس، نسیم آنلاین