«قند خون» دومین نمایشی است که بعد از «خواب زمستانی» از لیلی عاج تماشا کردم. نمایشی بسیار دلنشین تلخ و تأثیرگذار. بازی الهام شعبانی، ارسطو خوش رزم و پریا وزیری بهیادماندنی و در بعضی صحنهها انقلابی و جهش دار است که در دام کلیشه و اگزجره بودن نمیافتند.
نمایشنامه موقعیتی دهشتناک را در خانه در پاکدشت ورامین به تصویر میکشد و لحظهبهلحظه و نفس به نفس تماشاگر زندگی کارگران بیکار شدهی کارخانهی قند را روایت میکند؛ روایتی سرراست و بیشیلهپیله. کارگردان با توجه به سالنی که در اختیارش بوده مینی مالیستی عمل کرده و برای متن خود با توجه به امکانات موجود کم نگذاشته، قصد دلفریبی ندارد و روراست حرفش را میزند. مهمتر از هر چیز متن لیلی عاج است که ایرانی نوشته و مهمتر از آن توجه دقیقش به طبقه کارگر است، توجهی که خالی از ترحم و آگاهانه است.
«قند خون» در این آشفتهبازار نمایشهای اقتباسی و بازتولیدهای مکرر یک نمایش ارژینال و قابل دفاع است. این نمایش از جنس «سعادت لرزان مردمان تیرهروز»،«مرده ریگ»، «خانه آقای کرمی» و «قصه روز جمعه» است و میتواند ارتباط بسیار خوبی هم با مخاطب حرفهای و عام برقرار کند. احوالات کوهستان و پروانه عاشقانهای است که زیرلایه متن را دیدنی و شنیدنی میکند و دو بازیگر باقدرت تمام و زحمت مثالزدنی از پس آن برآمدهاند.
«قند خون» تماشاگر را فریب نمیدهد و شامورتی بازی ندارد، یک نمایش با عیار بالا و تلاش باور پذیرست که به یاد مخاطب میماند.
کهبد تاراج