نمایش «قلعه» به نویسندگی و کارگردانی مهدی رضایی و با بازی احمد شاه قاسمی، عماد زارعی، امیرحسین دانشجو و رایان حبیبیان از ۱۶ تیر ماه ۱۳۹۸ تا ۲ مرداد ماه ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۰ در خانه نمایش دا به روی صحنه رفته است.
نمایش «قلعه» اقتباسی نوآورانه از نمایشنامۀ «ناظر مرگ» ژان ژنه است.
رضایی، کارگردانیِ آثاری چون «شب بیستویکم»، «گمستان»، «بیمرگی»، «انواع مرغابی»، «گوریل» و «تیمون آتنی» را در کارنامه دارد. او بهواسطۀ شناخت خود در رابطه با متون ژان ژنه، فرم و محتوایی بدیع نسبت به دیگر آثار خود خلق کرده است. با توجه به ساختار اجرایی، ظرفیت تماشاگران برای هر شبِ اجرا، محدود در نظر گرفته شده است. نمایشی از «گروه تئاتر اشتراک» که دیدن آن برای افراد زیر شانزده سال مناسب نیست!
برای آنان که به تئاتر فرانسه، بویژه علاقه مندان جریان تئاتر نو «ژان ژنه» نامی شناخته شده است؛ ما در ایران از او بارها اجراهایی با خوانش های متفاوت از نمایشنامه «کلفت» دیده ایم.
این نمایشنامهنویس بلندآوازۀ فرانسوی که فعال سیاسی هم بوده است، پیش از شهرت مجرم و بزهکار بوده و ناگفته نماند که او چند بار نیز گرفتار زندان شده است. «ژنه» حتی محکوم به اعدام هم شده است اما به لطف دفاعیات افرادی مانند «ژان پل سارتر» به زندگی برمی گردد.
سالن نمایش «دا» میزبان نمایش «قلعه» هست که از همان آغاز ورود به این تماشاخانه که درواقع شکل متعارفی ندارد و بریده از یک گرمابۀ قدیمی است، تواند گمانه ای برای القای فضایی در حد یک زندان یا قلعۀ متروکه باشد. به محض آنکه از پلکان دا گام به تاریکی و دم گرفتگی سالن نمایش بگذارید با فضای سنگینی روبه رو میشوید که تداعیگر یک زندان نسبتا مخوف است و شما را آنچنان درگیر می سازد که تا پایان «قلعه» در سکوت محض به تماشای این کار مینشینید.
ژان ژنه در نوزدهم دسامبر ۱۹۱۰ در پاریس به دنیا آمد. محصول کار ادبیاش، تعداد زیادی شعر، چهار رمان و پنج نمایشنامه بود... این نمایشنامهها اغلب عجیب و غریب، گاهی گستاخانه و همیشه نسبتا بغرنجاند... ژنه در ترسیم داستانهای زندگیاش چنان موفق عمل میکند که واقعا مشکل میتوان حقیقت را از افسانه تمیز داد ... یکی از مهمترین کسانی که در شکل گرفتن افسانه ژنه نقش داشت؛ سارتر بود. اولین نمایشنامه ژنه که ناظر مرگ نام دارد؛ مثل اولین شعر و اولین رمانش، درباره بزهکاران است که روابط سه بزهکار را در یک سلول زندان بررسی میکند . رضایی هم سعی کرده که برداشت خود را معطوف به شرایط دردناک و تراژیک سه زندانی کند که روی یک سکو با سه پلکان به حال درازکش و خوابیده کشدار شدن زمان و چشم به راه بودن شان برای بیرون رفتن از آنجا را انتظار بکشند. انتظاری کشنده و بیهوده که انگار در آن بیرون هم که به ظاهر رهایی هست باز چیزی علاوه بر این فضای بسته و دم کرده در انتظارشان نخواهد بود.
رضایی دارد کارگردان می شود و چه زحمت ها در این راه نکشیده است و در اینجا هم کمی لغزش در ارائه ضرباهنگ دارد وگرنه رسیدن به اجرای مینی مالیستی با یک پلکان بنفش رنگ و بازی خشن و شیوۀ آنتون آرتویی ما را بیشتر متوجه ابعاد پنهان و آشکار یک اثر متفاوت از ژنه خواهد کرد.
منبع: ایران تئاتر