زهره در فیلم دشمنان زنی پا به سن گذاشتهاست که با مادر پیر و فرتوت خود در آپارتمانی واقع در شهرک اکباتان زندگی میکند. همسر زهره او را ترک گفته و راهی دیار شمال شده و پسر زهره با نام شهاب نیز چند روزی است که گم شده و یگانه دختر زهره با نام شیوا پیش مادر و مادربزرگش زندگی میکند. شیوا چند روزی است که دنبال شهاب میگردد و برای پیدا کردن برادرش دست به دامن هرکسی میشود. از آنسو با ارسال نامههای تهدید آمیزی به درب منزل زهره و دیگر ساکنین بلوک، اوضاع ناجور میشود. هیچکس نمیداند این نامهها از طرف چه کسی نوشته میشود اما محتوای آنها طوری است که میخواهد زندگی زهره را در پیش دیگران خدشهدار کند و او را گناهکار نشان دهد.
فیلم قرار است نگاهی روانشناختانه داشته باشد به موضوع تنهایی برای افراد میانسال و مشکلات و معضلات این قشر خاص، موضوعی که هم می تواند خاص باشد و هم جذاب اما به نظر می رسد که نظر نهایی سازندگان ساخت فیلمی باشد برای قشری خاص و فروشی معمولی که هزینه های اندک فیلم را بازگرداند و مشخص است که وقتی چنین دیدگاهی از اول ساخت فیلم برسرتاسر فیلم حاکم باشد نتیجه چه خواهد شد: فیلمی ملال آور و کشدار و یکنواخت و خشک بدون کوچکترین تحقیق و پژوهشی که لازمه ساخت چنین فیلم هایی در ژانر سایکو است و در نهایت احتمالا اصلا به بیننده ارتباطی ندارد که دلیل کنش ها و واکنش های شخصیت اصلی داستان چیست و چرا او عذاب وجدان گرفته و احتمالا در دادگاهی درونی خود را مقصر دانسته و مستحق مجازات و حالا خودش به دست خودش دست به ویرانگری خویشتن زده است.
فیلم در مجتمع اکباتان می گذرد، مجتمعی آشنا برای بینندگان سینمای ایران و دلیل انتخابش هم حتما این بوده که خیلی شبیه جامعه امروزی ایران است و از هر قشری با هر میزان درآمد با جایگاه های متفاوت فرهنگی و اجتماعی در این دهکده ساکنند. داستان قرار است روایتگر تنهایی شاید خودخواسته یک زن باشد اما افت و خیزهای داستان و ماجراهای پیش برنده به شدت تکراری و پرداخت نشده اند و تا آخر بیننده در کشف ماجراها دخیل نمی شود. توجه کنید که علت طرد پسر معتاد همان دلیل همیشگی است و بعد هم مرگ او که تکراری تر است و دفن مخفیانه اش توسط مادرش که کمی برای بیننده تازه تر است به دلیل عدم شخصیت پردازی درست قهرمانان داستان ابتر و عقیم می ماند و گره گشایی های داستان که خیلی زود در فیلم گنجانده شده فقط به ملال آورتر کردن فیلم کمک کرده است و دیگر هیچ.
نوشتن نامه ها توسط فردی ناشناس هم در فیلم جا نیفتاده و حتی در دقایق آخر که همه ماجرا رازگشایی می شود هم فقط یک سوال را در ذهن ایجاد می کند: چرا؟؟ چرایی که جوابی برای آن در نظر گرفته نشده و در طول فیلم هم پرداخت خاصی صورت نگرفته که تماشاگر بتواند فیلم را هضم کند.
بازی بازیگران به شدت معمولی است و گریم نسبتا خوب و طراحی صحنه و لباس مناسب نیز نتوانسته به کمک فیلم بیاید و البته نباید این موضوع را فراموش کرد که سوژه غیرتکراری در صورتی می تواند تبدیل به فیلمی مناسب و فیلمنامه ای خوب شود که ماجراهایش؛ گنجایش یک فیلم بلند را داشته باشد و از سوی دیگر عدم تحقیقات همه جانبه روانشناختی در فیلمی که پیرنگ اصلی اش حول و حوش مشکلات روانی آدم ها می چرخد، نتیجه ای جز یک فیلم اور لانگ و کشدار ندارد.
نساء نیکو