در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | «دن کیشوت» همه‌جا هست‎‎
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 14:26:47
نمایش دن کیشوت | «دن کیشوت» همه‌جا هست‎‎ | عکس

آغاز قرن هفدهم است؛ طلیعه جهان پساکپرنیکی، با قاره‌های تازه مکشوفی که به‌زودی افق نگاه ملت‌ها را از مرزهای قومی فراخواهد برد. اما جهان هنوز در قبضه قدرت شاهان مستبد و پاپ‌های ریایی است، با دژخیمان و فراشان سربه‌پیمان و خراج‌بگیران بیرحم‌شان در دوران بی‌قانونی؛ اگرچه هم‌زمان در دانشگاه‌های تازه‌‌تأسیس اروپایی «طب سینایی» تدریس می‌شود و رجوع به فرهنگ یونان باستان به ادبیات این قاره جانی نو می‌بخشد. از‌جمله مترجمان آثار بزرگ این فرهنگ، اراسموس است؛ فیلسوف جوانی که خاصه آثار لوسیان، طنزپرداز برجسته رم باستان را به زبان روز درمی‌آورد. همسو با این نهضت، عوام نیز به صحنه می‌آیند و ساحت ادبیات را از آن خود می‌کنند. به گذشته خویش چشم می‌اندازند، به عادات کهنه و عبث‌شان، به برادرکشی‌هایشان در حالی که خود با زنجیر هزار رنج پای بر خاک دارند. پس آگاهی بر موقعیت پرتناقض‌شان آنان را به داوری طنزآمیز در کار و کردار خویش وامی‌دارد.

 چنین است که لطیفه که سنخی کهن در ادبیات جهانی است، در سراسر اروپا رونق دوباره می‌گیرد؛ همان سنخ که نمونه درخشان و پرورده آن قرنی و اندی پیش‌تر در این سوی جهان در آثار عبید زاکانی تجلی یافته است. اسپانیایی‌ها که نظر به نزدیکی جغرافیایی و تاریخی‌شان به کشورهای عربی و آفریقایی نگاهی جهانی‌تر دارند، با اندوخته غنی لطایف خود توشه‌ای برای نویسنده ملی خود فراهم می‌آورند و این نویسنده جهان‌دیده هم تمامی این لطایف را آذین جان جنون‌زده شهسوار خود، دن کیشوت می‌کند؛ شهسوار آرمان‌خواه اما توهم‌زده‌ای که از پس بسیاری ماجراهای دلنشین و در عین حال غم‌انگیز، سرانجام راهی به روشنای عقل می‌یابد، اگرچه دیرهنگام.

شخصیت دن کیشوت، با چنین خصایلی، شاید مثالی برای همه آرمان‌خواهان جهان باشد؛ از همین‌رو است که در ادبیات جهان همه جا «خودی» می‌شود، پیش از آنکه به همه زبان‌های زنده جهان ترجمه‌اش کنند. نمونه این خودی‌شدن نمایش‌نامه اقتباسی جواد مولانیا از این اثر بزرگ است. صحنه‌آرایی این نمایش‌نامه از هرگونه تجمل و تکلف خالی است و بدون پرده چهارم؛ و این روشی است همخوان با روح رمان و شیوه اجرای دورنمات که در ایران نام و اعتباری دارد. بازیگران همه در پیش چشم تماشاگران نشسته‌اند و آنجا که لازم است، در تغییر مختصر دکور صحنه با یکدیگر دست پیش می‌آورند. آغاز صحنه رنگی تیره و سوررئالیستی دارد و با روح شاداب رمان نمی‌خواند. بازیگران، پریشان، در تاریکی پرسه می‌زنند تا سرانجام نور چشم‌انداز را روشن می‌کند. شاید این آغاز دلگیر را باید خروج از فضای تاریک قرون وسطی بدانیم؛ خاصه که با خروش موسیقی تأکید هم می‌یابد. 

و اینک بازی جابه‌جا ماجراهای شهره و برجسته رمان را بازآفرینی می‌کند، با مایه همان طنز و همان جست‌وجوی دلنشین اما ناشیانه از پی فضایلی مانند نیکی، عدالت، حس اجتماعی و یاری‌رسانی به مردمی که در وجود سانچو پانزا بر سر صحنه حضوری نمادین دارند. غیر از سانچو، بازیگران پرشمار و جوان این نمایش‌نامه هم گاه با تجمع اعتراضی خود نقش عامی عاصی را به تماشا می‌گذارند. عصیان عوام در خود رمان هم یکی از بن‌مایه‌های ستون‌واره روایت است و تجسمی از شکل‌گیری روح دموکراسی‌خواهی.

در تمامی زمان بازی، موسیقی سهم و نقش روایی دارد و با شیوه نواختنی تلفیقی بُعدی شنیداری هم به نمایش می‌دهد.

به این ترتیب، نمایش‌نامه در مجموع خود موفق است، مگر در شیوه بیان! رمان «دن کیشوت» را می‌توان ساعت‌ها بر سر بازار نقالی کرد و آخرین مترجم این رمان به آلمانی، خانم سوزانه لانگه، بر شکوه و زیبایی زبان آن تأکید بسیار کرده است. جا داشت و دارد که بازیگران در بیان متن دیالوگ‌ها شتاب کمتری داشته باشند و بر جانب غلوآمیز آنچه می‌گویند، تأکید بیشتری بکنند؛ تأکیدی به رسم نقالان، نقال‌وار!

 

روزنامه شرق | ۴ بهمن ۱۴۰۰ | شماره ۴۲۰۳ 

درباره نمایش دن کیشوت
۰۴ بهمن ۱۴۰۰