«جلال تهرانی» نویسنده و کارگردان نمایش «دو دلقک و نصفی» در گفت و گو با آرتنت چنین گفت: «در ایران مسئله کپی رایت نداریم. حداقل سه بار از آثار من در سینما استفاده شده است بی آن که از من اسمی برده شود.»
نمایش «دو دلقک و نصفی» روزهای آخر اجرایش را در تالار ایرانشهر می گذراند.
گپوگفتی مکتوب با جلال تهرانی کارگردان و نویسنده این نمایش را می خوانید: در «دو دلقک و نصفی» آدمها با لحنی یکنواخت و عاری از احساسات حرف میزنند؛ دلیل عصبانیت و چندجایی که این لحن، رنگ احساس به خود میگیرد، چیست؟ -- آن ها هم قرار نیست عصبانی باشد. قرار است ادای عصبانیت باشد. خب این کار سختی است برای بازیگر. ممکن است شما جاهایی مچ شان را گرفته باشید. ممکن است گاهی از دستشان در رفته باشد. تئاتر پدیدهای زنده است و هر کدام از این ها ممکن است. وجود بازیگرانی که ستارهی سینما نیستند و در ذهن تماشاگر هیچ پیشزمینهای ایجاد نمیکنند تا بخش عمدهای از ذهن او، درگیر نام و شهرت بازیگر شود؛ یکی از نقاط قوت کار شماست؛ چنین انتخابی دلیلش برای خود شما چه بود؟ اصلن اختیار بود یا اجبار؟ -- تصمیمم این بود که با بچههای مکتب تهران تئاتری روی صحنه ببرم. در تئاتر انتخاب ها همیشه محدود است. یکی از سخت ترین کارها در تئاتر انتخاب بازیگر است. اما جبر هم به مفهومی که شما میگویید وجود ندارد. استفاده از تکرار یک موسیقی هماهنگ با فضای اثر و تاکید روی نتهای آن کاری بسیار بدیع حداقل در تاتر ماست و تاکیدیست به تماشاگر که فقط موسیقی گوش دهد؛ اما چرا یک موسیقی خارجی که استفاده از آن بحث حق کپی رایت و غیره و ذالکه را در پی خواهد داشت؛ آنهم برای اثری که همهچیزش بدیع و ساخت وطن است از متن گرفته تا اجرایش؟ -- بله این پروژه همه چیزش ساخت وطن است اما در فضایی مسیحی و غیر ایرانی میگذرد. شب عید مسیحیست. همین ویژگی دست من را در انتخاب موسیقی باز گذاشته است. این جا هم که مسئله کپی رایت نداریم. دست کم سه بار از آثار من در سینما استفاده شده است بی آن که از من اسمی برده شود. آن چه در این باره من رعایت کردم و به نظرم کافی بوده، ذکر کردن نام ترانه و سازنده و خوانندهی آن هم در بروشور و هم در اجرا بوده است. شما نام قطعه را چهار بار در طول اجرا میبینید. ضمن این که این ترانه حتا در ایران هم از کفر ابلیس معروف تر است. استفاده مکرر و گاهی با تاکید از برخی واژهگان مثل پدرسگ و... دلیلش چیست؟ اگر قرار است بگوییم آدمها فحاشند آیا در جهان امروز این واژهگانیست که واقعن ملت از آن استفاده میکنند برای فحاشی؟ اگر سانسور نمیگذارد ما مثلن واژهای چون مادر... را کامل بگوییم آیا صحیح است پا بهمقولهای بگذاریم که در هنر مرزوُبومدار ما! خط قرمز محسوب میشود؟ البته فعلن! -- این ها که گفتید هیچ کدام خط قرمز نیستند. آن چه همواره نویسنده را درگیر میکند استفاده از واژگانیست که بار عاطفی مورد نظر را هر چه عمیقتر و کاملتر منتقل کنند. مطمئن باشید اگر واژهی مناسب تری برای اینها داشتم حتماً ترجیح میدادم. دیالوگها بهشدت سادهاند اما در کمال سادگی وقتی در کنار هم چیده میشوند بهمفهومی عمیق اشاره دارند و درون آدمها را برملا میسازند با طنزی گزنده و تلخ؛ اما با وجود زمان بهشدت مناسب کار برای یک تاتر روز و ضرباهنگ مناسبتر، در پارهای از صحنهها، دیالوگها در میزانسنهایی کاملن هوشمندانه، آنقدر مسلسلوار شلیک میشوند بهسمت ذهن تماشاگر که درجا تماشاگر را شهید میکنند و برخی اوقات این شلیک پیاپی با سکتههای البته ناقص، ضرباهنگ را دچار اشکال میکند؛ دلیلش چیست؟ متن؟ اجرا؟ یا...؟ اصلن موافقید با این نظر؟ -- البته که با شما موافقم. به نظرم بیشتر به اجرا مربوط است. نه به همه اجراها. بعضی از اجراها در بعضی از صحنه ها تمپو را از دست میدهد. برای بازیگران هم ایدئال این است که تمپو پایدار بماند و اگر تغییر میکند، این تغییر حساب شده باشد. خب گاهی نمیشود. آدمیزاد است دیگر. گاهی نمیتواند. گاهی نمیشود.
عکس ؛ مریم قهرمانی زاده