نمایش "دیگری" به طرز خیره کننده ای مفهوم عشق و رابطه را به تمام وجود مخاطب باز می گرداند. مواجهه ای بس عظیم و حیرت آور.
در روانکاوی لکان عشق جستجو و ایجاد پیوند با "ابژه یا مطلوب" است . عشق فرایندی است که طی آن امید می رود تا با" امرواقع" ارتباطی بر قرار شود ولی چون" امر واقع" نشانگر حیطه هایی از زندگی است که نمی توانند به درستی شناخته شوند و در واقع همان جهان موجود است قبل از گسیخته شدن از هم توسط زبان و تبدیل گشتن به" امر نمادین"، پس چگونه می توان به آن دست یافت وقتی که بخواهیم تعریفی از آن در قالب زبان ارائه دهیم؟
عشق می تواند دمی" امر واقع" را لمس کند ، با" مطلوب" در تماس قرار گیرد تا بواسطهء آن تعریفی از خود در " امر خیال" شکل گیرد و بواسطه کلام نمادین شود.
"دیگری" ابژهء جزئی در فرایند عشق است تا نزدیکی و تماس با او همبودی قدیمی ای را از آغوش مادر و مطلوب گمشده باز آفرینی کند.
مادر شخصیت شمارهء یک داستان با بازی خانم رهنما او را به گوش دادن به سکوت مردان تشویق می کند مادرش به او گفته است که اولین زبان یک مرد سکوت اوست.ابژهء ارتباط و عشق در سکوت و بدون کلام است یک "بودن " تنها است ولی مگر می شود بدون کلامی در ذهن او را تعریف کرد تا شناخت و تمایل نزدیکی به او را سنجید؟!
پس به محض تعریف معشوق او را از "امر واقع" به "امر نمادین" می سرانیم تا در "امر خیال " با او یکی شویم و این مسئلهء غامض عشق است.
"مرد دو آدرسه" داستان، خود بدون هویت درست تعریف شده ای در پی باز تعریفش در رابطه با "دیگری" است. او سراسیمه تر از دو زن و معشوق دیگرش به دنبال "مطلوب" گمشده در روابط و بیرون از خود است.
دوستی دو زن خیانت دیده از " مرد دو آدرسه" تلاشی است برای جستجوی خود در طرف مقابل که در انتها به پیدایش مخلوق سومی به نام "دیگری" می انجامد.
"دیگری"، "امری نمادین " است که بواسطهء همبودی آن دو شکل گرفته است.مخلوقی که از دو خالقش فراتر رفته و موجودی شده که "خودش را ضروری حس می کند".
پایان داستان در چالش بین این سه ابژه که خود ، سوژهء چرایی بودن است ، مخاطب را با تآملی خرد بر انگیز از سالن نمایش روانهء بیرون می کند.
نمایشی ناب از مفهوم عشق به "دیگری".
علی بابایی زاد
عکس: هستی امینی