«کرونوس» نقاط اشتراک فراوانی با سینما دارد و مشخصاً این نقاط اشتراک به علاقه شدید کارگردان به سینما و پیگیری همیشگی وی از این ژانر بر میگردد، به شخصه آثار پیشین علی صفری را دنبال کردم و نسبت به آشویتس زنان و نمایش هجوم و دیگر آثارش رشد به شدت عجیبی را در این اثر میبینیم.
یکی از نقاط قوت اثر بدون شک بازی همخوان و قابل باور بازیگران «کرونوس» است، بازی در اثری پساآخرالزمانی و درک شخصیت به نظر من کار سختی بود که بازیگران نمایش به خصوص بازیگر نقش دختر به خوبی و درخشان از پس آن بر آمد، نمایش در ابتدا فضاسازی قابل قبولی ارائه میداد و دقیقاً هنگامی که ما با فضا آشنا شده و به نوعی عادت کردیم، حضور دختر جان عجیبی به اثر داد.
واقعیت امر من برای کسانی که این نمایش را ندیدهاند نگرانم، دلیل اصلی حرفم هم ندیدن اثری است که نگرشی تازه به تئاتر ایران بخشیده است، زیرا ایجاد اثری با محوریت آخرالزمان (با وجود تمامی محدودیتهای موجود) با دقت و ظرافتی که من از کرونوس دیدم اتفاق ویژهای بود؛ بدون شک شاید سلیقه افراد با یکدیگر تفاوت داشته باشد اما منِ عاشق سینما، عاشق آثاری همچون کرونوس هستم.
از طرفی باید به دغدغه تاریخی و جالب متن اشاره کنم، این دغدغه در سایر آثار صفری هم مشاهده می شود اما در این نمایش به اوج عجیبی رسیده و اگر کسی با دقت کلیدهای نمایشنامه را پیدا کند در پایان اثر با رویدادی جالب روبرو می شود، دغدغه زمان برای خود من هم چالشی جذاب است که در کرونوس به خوبی به آن پرداخت شده است.
در کل با اجرای شسته رفتهای روبرو هستیم و در کنار کارگردانی، متن و بازیهای درخشان گروه نباید از موسیقی تاثیر گذار و درجه یک اثر گذشت، و البته طراحی صحنه بی بدیل «کرونوس» قابل تامل است، اعتراف می کنم که مدتها دنبال این بودم که معمای جابجایی آن را حل کنم، طراحی صحنه به شدت با متن منطبق بود و با بضاعتی که تئاتر دارد درجه یک بود