فرهیختگان گیلان: شهاب الدین حسینپور کارگردان جوان و خوشآتیهای است که با روی صحنه بردن نمایش تحسین شده « بیوههای سالار جنگ» اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده و با سرعت در مسیر پیشرفت گام بر میدارد. به بهانه اجرای این نمایش در گیلان پای صحبتهای او نشستیم؛ او که سودای جابهجایی رکورد پرفروشترین نمایش ایرانی را در سر دارد.
شروع کار از کجا بود و چطور این مجموعه را گرد هم آوردید؟
با آقای یاراحمدی و خانم گلاب آدینه سه-چهار هفته روی متن کار کردیم. ایشان نظرات من و خانم آدینه را شنیدند و البته خودشان هم در این مورد نظر دادند. در نهایت برآیندش این شد که شروع به بازنویسی کنند و الان هم ما داریم روی متن کار میکنیم. در واقع نمایش بیوهها حاصل یک کار تیمی است که کمتر در تئاتر ما اتفاق میافتد. واقعا انرژیای که جلال تهرانی، پریدخت عابدینژاد، خانم آدینه و آقای یاراحمدی و دیگر بازیگران گذاشتند، هماندازه کاری که من کردم بود، یعنی هم پای من وقت و انرژی صرف کردند. تجربه خیلی خوبی بود. جایی که کسی پرادعا ظاهر نشود و به فکر تیم و کیفیت کار باشد حتما کار مثبت میشود. ما تقریبا هفت ماه تمرین کردیم و کار وارد جشنواره فجر شد. ولی متاسفانه از طرف آقای کشن فلاح دبیر جشنواره، نامه آمد که شما نمیتوانید در بخش رقابتی شرکت کنید. دلیلشان این بود که ده سال قبل نمایش یکبار اجرا شد و من واقعا نمیدانم چرا یک نمایشنامهنویس کار خودش را برای یکفصل و یکزمان می نویسد درحالیکه هر کارگردانی میتواند آن را اجرا کند. ما این نمایشی که انجام میدهیم با آن کاری که هادی عامل ۱۰ سال پیش انجام داد، بسیار متفاوت است. به جرات میتوانم بگویم چهل درصد آن یک چیز دیگری است و بقیه هم برمیگردد به سبککار که آنهم بین ما بسیار متفاوت است. ولی بههرحال ما را از بخش مسابقه خارج کردند و فقط در اختتامیه تقدیر شد. این کار جز نمایش هایی بود که تماشاگران از آن استقبال کردند. از حضور خانم آدینه در جشنواره فجر تقدیر شد و تنها از این نمایش یاد کردند و قضیه تمام شد.
چه زمانی تصمیم به اجرای عمومی بهخصوص در شهرستان ها که ریسک بالایی دارد، گرفتید؟
بعد از آن به دنبال اجرای عمومی افتادیم. اجرای عمومی آن با دو سه بار ناهماهنگی که در تئاتر شهر بود به تعویق افتاد. از اردیبهشت به خرداد و از خرداد به تیر و در نهایت در آذر ۱۳۹۲ در تالار چهارسو صورت گرفت که هم کیفیت کار و هم تیم تبلیغاتی قوی که کار را حمایت می کرد و انرژی مثبتی که خود بازیگران و عوامل داشتند، باعث شد که این نمایش با بیش از هفت هزار مخاطب، پرتماشاگرترین اجرا در تالار چهارسو و با شصت میلیون فروش در یک ماه، پرفروشترین هم شود. بعد از آن به این فکر کردیم که چقدر خوب میشود که این نمایش تعطیل نشود و بتوانیم در جاهای دیگر آن را اجرا کنیم، چون پتانسیل این کار را داشت. بعد مدیر مرکز هم عوض شد و به ما گفت هیچ مشکلی وجود ندارد و ما به شما حکم می دهیم که این نمایش را در شهرهای مختلف اجرا کنید. این شد که انگیزه گرفتیم و الان هم در رشت هستیم. البته به انتخاب خودمان رشت و شیراز را انتخاب کردیم. در شیراز ما در سه شب، چهار هزار و دویست تماشاگر داشتیم که اتفاق خیلی خوبی بود. در شاهرود هم نمایش خوبی اجرا شد و فضایی ایجاد شده بود که مردم خیلی آن را دوست داشتند. اینجا باید بگویم که بخش خصوصی خیلی به تئاتر کمک کرد و یک جورهایی تئاتر مدیون بخش خصوصی در برخی از جهات است. ما در شیراز و شاهرود اسپانسر داشتیم و توانستیم خیلی از هزینه ها را بدهیم. چون این کار با ۱۴ نفر خیلی سنگین است. خدا را شکر هزینه های کار در آمد و هیچ زیان مالی هم تا امروز ما نداشتیم. الان هم که در رشت هستیم از ۲۲ تا ۲۶ شهریور، هشت اجرا در پنج شب در سالن شهید انصاری رشت خواهیم داشت.
در مورد کار و مشکلاتش بگویید؟ همکاری با افرادی مثل گلاب آدینه چطور بود؟
نکاتی که بد نیست در مورد خود کار اشاره کنیم این است که به این دلیل دکور ما پرتابل شد که مرکز قول حمایت مالیای که به ما داده بود را عملی نکرد و پول نداشتیم که دکور بزنیم. ولی با تیزهوشی جلال تهرانی به این مدل صحنه رسیدیم که خیلی هم به ما کمک کرد. تجربه بسیار خوبی بود و با کسانی که کار کردم واقعا آدم های بینظیری هستند. گلاب آدینه که اصلا نیاز به تعریف ندارد. جلال تهرانی، خانم عابدینژاد و آقای یاراحمدی انسان های فوقالعادهای هستند و امیدوارم قسمت هر کارگردانی باشد که با این افراد کار کند. متن این کار بسیار منحصربهفرد است. نوع دیالوگنویسی این کار یک کار نوستالژیک است که به دهه ۴۰ برمیگردد. زبان این کار که یک زبان پهلوی ویژه است که خود آقای یاراحمدی از اصطلاحات قدیمی در این زبان استفاده کرده است. نوع لباس ها و نوع دکور، ترکیبی از چند سبک است. نمایش یک نمایش مدرن ولی زبان قدیمی و حوادث برای زمان گذشته است. تم نمایش تکراری نیست که سبب خستگی تماشاگر شود و برایش تکراری باشد. این موضوعی است که در هر عصری و در هر جامعه ای وجود دارد. آدم هایی که نان به نرخ روز خور یا منفعتطلب هستند و هیچ ارزشی برای جامعه ای که در آن زندگی می کنند قایل نیستند، در نمایش وجود دارد و در نهایت این پلیدی و نیرنگ است که جامعه را تباه می کند. چیزی که در نمایش ما وجود دارد این است که دروغ هیچوقت ماندگار نخواهد بود. نکته جالبی که این نمایش دارد این است که بخشی از تمرینات ما در خانه خانم آدینه بود. خانم آدینه خواهری دارند به نام حمیده مستعان که در آن فصلی که ما آنجا بودیم نگهداری اش را خانم آدینه به عهده گرفته بود. یک خانم بسیار دوستداشتنی که فکر کنم هفتادساله باشند. این خانم با یک ذوق مثالزدنی با ما رفتار می کرد و خیلی مشتاق دیدن تمرینات بود. ایشان بیمار ذهنی هستند و مشکل سندرم دارند و پزشکشان که با خانم آدینه صحبت کرده بود، گفته بود که سن عقلی او ۵ سال است. وقتی از او سوال می کردیم که چه آرزویی دارد می گفت که دوست دارد بازیگر شود. و ما برای اینکه او را مشغول به کاری کنیم چند تا اتود می دادیم که برود روی آن تمرین کند. در نهایت خانم آدینه پیشنهاد داد که از او برای اجرا در نمایش استفاده کنیم. البته خیلی ریسک بزرگی بود که در اجرای به این حساسی و ضربآهنگهای خاص از او استفاده کنیم. این قضیه را به نویسنده نمایش گفتم. در ابتدا کمی موضع گرفتند، البته من هم مخالف بودم. ولی به تدریج دیدیم که می شود در اجرا از او استفاده کرد. مشکلات زیاد بود. خواستیم دیالوگ برایش بنویسیم ولی دیدم که اصلا نمیتواند دیالوگ را حفظ کند. آدمی است که در حالت عادی نمی تواند دوتا کار را همزمان انجام دهد. ولی برای او یک موقعیت در نظر گرفتیم و در مجموع یک کاراکتر به نمایش اضافه شد. بنابراین حمیده مستعان هم شد جزو بازیگران نمایش و واقعا ایشان اعجاز صحنه هستند. خیلی خوشحالم که توانستیم آرزوی یک نفر را برآورده کنیم. جدا از اینکه تصمیم گرفته بودم این نمایش را به مادرم و استادم حمید سمندریان تقدیم کنم، در نهایت تصمیم گرفتیم که در پایان هر نمایش اجرا را به افراد بیماری مثل حمیده مستعان که در جامعه زیاد هم هستند و کسانی که به این افراد احترام میگذارند، تقدیم کنیم. بازی های نمایش، بازی های خاص و مهندسی شده است. یعنی میلیمتر حرکت های بازیگران از پیش طراحی شده است. البته در تئاتر ممکن است روزهای اجرا با یکدیگر فرق کنند و دقیق مثل هم نباشند. این بازی ها را مدیون گلاب آدینه هستیم که اینقدر صبوری برای این کار به خرج دادند. به لحاظ بازیگری به نظرم میتواند بهعنوان یک درس در نظر گرفته شود. من حتی معتقدم این بهترین بازی گلاب آدینه در تئاتر است، حداقل آن چیزی که من در تئاتر دیدم. حالا ممکن است اگر ایشان این حرف را بشنوند ناراحت شوند ولی بههرحال این نظر شخصی من است. اجراها را در شهرستان ها انجام دادیم تا اینکه امسال در جشن انجمن منتقدین تئاتر، گلاب آدینه و حمید رحیمی از بازیگران این نمایش کاندیدای بهترین بازیگر سال شدند. حمید رحیمی با اینکه سن کمی دارد ولی بسیار در این نمایش زیبا بازی کرد. من واقعا دوست دارم با اجرای رشت، گرگان و جاهای دیگر، رکورد ۲۱ هزار تماشاگر جلال تهرانی شکسته شود.
همیشه بچه های شهرستان دوست دارند که کارشان را در تهران انجام دهند، اما الان مدتی است که بچه های تهران برای اجرا به شهرستان ها می آیند. شما این رابطه یا بده بستان را چطور میبینید؟
من خودم شاهرودی هستم. در شاهرود تئاتر با بیپولی و کم فهمی بعضی از مسوولین عجین شده و در هر شهری ممکن است این قضیه وجود داشته باشد. چون تئاتر مثل موسیقی جزو هنرهای محروم به حساب می آید. در نتیجه بچه ها مجبور هستند به تهران بیایند و میبینیم که این بچه ها خیلی در کارشان موفق هستند. الان خیلی از این سوپراستارها از شهرستانی هایی هستند که به تهران آمدند و توانستند برای خود جایی باز کنند. مشکلات مالی دولت که هشت سالی است گریبان همه صنف ها را گرفته، در تئاتر همریشه دوانده است. بیپولی، نبودن امنیت شغلی و بیانگیزگی باعث شده که تئاتری ها مضطرب باشند. دغدغه الان تئاتریها صرفا نه تولید، بلکه بقا است. یکی از دلایل روی آوردن تئاتر تهران به شهرستان ها، مرکز زدایی است که من به شدت معتقدم که اگر این کار انجام شود پنج سال دیگر تئاتر فراگیرتر از حالت فعلی خواهد شد. این کار باعث می شود که مردم با تئاتر بیشتر آشنا شوند، به فرهنگ آن شهر کمک می کند و جنبه تفریحی برای خیلی از مردم ایجاد می کند. همچنین بین هنرمندان آن شهر یک پویایی ایجاد می شود. حتی برای خود گروه های تهرانی خیلی مفید و مؤثر است زیرا که با آدابورسوم آن شهر آشنا میشوند، ارتباطات جدیدی شکل می گیرد و همینطور یک چرخه مالی اتفاق می افتد. یعنی برای تئاتر آن شهر که در اجرا دخیل است منافع مالی و معنوی ایجاد می شود. این مرکز زدایی سبب می شود که هم برای آنها درآمدزا باشد و هم امنیت شغلی پیدا کنند و وقتی یک اجرا کیفیت داشته باشد، گیشه ها پررونقتر خواهند شد و مخاطبین بیشتر به سمت تئاتر کشیده می شوند. بنابراین درمجموع این چرخه سالمتر خواهد چرخید. من خودم شخصا رفتن به شهرستان ها و اجرا در آنجا را دوست دارم و امیدوارم بقیه گروه های تئاتری دیگر هم بعد معنوی را در نظر بگیرند و به شهرستان ها بیایند و فقط به بعد مالی نگاه نکنند. تا جایی که می دانم در رشت کنسرتهای زیادی برگزار می شود و گروه های تئاتری مختلفی در آن اجرا کردهاند. ولی در برابر شاهرود، رشت مثل کالیفرنیاست! اجرای نمایش در شهر کوچک شاهرود یک اتفاق نادر بود. در واقع تبادل اطلاعات دلیلی است که ما به رشت و جاهای دیگر می رویم. در حال حاضر در برخی از شهرها تئاتر بومی وجود دارد ولی آنها معتقدند که اگر از تهران برای اجرا به آنجا بیایند، جیب مردم خالی می شود و هنرمندان تئاتر بومی بدون تماشاگر خواهند بود. اینگونه بخل ها وجود دارد ولی امیدوارم به تدریج از بین برود چون اصلا به تئاتر نباید به این شکل نگاه کنیم. ایکاش بیست نفر مثل حمید سمندریان در ایران وجود داشت تا تئاتر ایران گلستان می شد.
از تئاتریهای رشتی کسی را می شناسید؟
زمان دانشجویی چند همکلاسی رشتی داشتم که خیلی بااستعداد بودند. الان هم خیلی از بازیگران خوب کشور چه در تلویزیون و چه در تئاتر، رشتی هستند. اینجا با بهمن صادقحسنی آشنا شدم که خیلی آدم دوست داشتنی هستند. اصل صحبت من این است که هنرمندان درجه یکی در شهرستان ها وجود دارند که باید به تهران راه پیدا کنند و تاسف می خورم برای هنرمندانی که متاسفانه در کمال استعداد و قدرت هنری که دارند از صحنه حذف می شوند.
خیلی از این افراد در تهران به شغل های دیگر روی آوردند و وضعیت خوبی ندارند. مثلا همیشه شنیده می شود که فلان بازیگر بیخانمان است و در خیابان گذران زندگی می کند. حالا چرا باید این اتفاق بیفتد، مدیران باید جواب دهند که آنها هم پاسخگوی این مسایل نیستند. آرزوی من این است که تئاتر یا بهطورکلی هنر به دغدغه های دولت اضافه شود.