در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | گردابی از گسست، مالیخولیا و بلوغ
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 05:09:41
نمایش آبا | گردابی از گسست، مالیخولیا و بلوغ | عکس

نمایش «آبا» به نویسندگی، کارگردانی و بازیگری نیما آقاخانی که مدتی است در سالن کوچک تالار مولوی اجرا می‌­شود یک مونولوگ خوش‌ریتم و جمع‌وجور است درباره مواجهه یک فرزند با مرگ مادر. بله، داستانی که روایت را شکل می‌­دهد البته به همین سادگی است، اما نه در بطن این رخداد یک‌خطی و نه در مواجهه جدی و پرداخت آقاخانی، داستان به همین سادگی روایت نمی­‌شود. نمایش تلاش دارد مواجهه‌­ای درون‌گرا و ذهن­‌محور با پیچیده‌ترین تجربه­‌های انفسی این رخداد داشته باشد، برای همین نمایشی احساسات­‌گرا یا مرثیه‌­ای الگومحور از یک تراژدی خانوادگی نیست، بلکه نوعی تأمل در باب گسستی انسانی است. «آبا» روایتی از لحظات مواجهه با جدایی و انقطاع است؛ انقطاعی از ریشه­‌های عاطفی و وابستگی­‌های جنینی. این انقطاع در زندگی انسان همواره بسیار بیشتر از یک‌بار رخ می­‌دهد و شامل نقاط عطفی می­‌شود که داستان زندگی یک انسان را تحقق می­‌بخشد. این انقطاع که در ماهیت خود خاصیتی بحرانی و اخلال­گر دارد، با تجربه ناگزیر عناصر بلوغ نیز همراه است و به همین علت از یک‌سو امکان رهایی و استقلال از وابستگی را پیش روی انسان قرار می­‌دهد و از سویی دیگر روان‌­پریشی و مالیخولیا را محتمل می­‌سازد.

 لحظه­‌ای که انسان از تن مادر جدا می­‌شود، لحظه‌­ای که انسان از آغوش مادرانه دور می­‌شود، لحظه‌­ای که انسان از وابستگی-ترس نسبت به حمایت-کنترل مادر جدا می‌­شود، لحظه‌­ای که انسان زندگی با مادر را ترک می‌­کند و در نهایت لحظه­‌ای که به‌واسطه تناهی وجود، تجسد و عینیت مادرانگی به‌طور کامل محو می­‌شود؛ این مقاطع هرکدام بنا به جنس ارتباط فرد با مادر، شکلی از بحران درونی را به خود می‌­گیرند. هرلحظه از این نقاط گسست و انقطاع، تجربه‌­ای پیچیده در سطح روان انسان است و به‌نوعی تاریخ روانکاوی به‌مثابه شیوه‌­ای از توضیح انسان، روایتی است از روند این گسست.

نمایش «آبا» نیز روایت مواجهه با مرگ مادر را به تکه­‌های خرد این تجربه، تجزیه کرده است و هر فراز از نمایش، توضیح بخشی از این تجربه است. نمایش از مرگ آغاز می‌­کند، با روایتی از روانکاوی اگزیستانسالیستی و اروین یالوم به‌عنوان مهم‌ترین چهره آن. سپس به تجربه پوچی می‌­رسد که افسردگی و ناامیدی را سبب می­‌شود و بعد مالیخولیایی که گویای روان‌گسیختگی تجربه مرگ و پوچی است؛ خزیدن به کودک­‌وارگی البته واکنش بعدی است، درست مانند ترس و سر باز زدن از تولد؛ ترسی که در ورود به جهانی تازه و ناشناخته ریشه دارد. نفرت از کسی که با رو به ‌مرگ بودن خود این تجربه آشفته را به وجود آورده و سرانجام خود مرگ رخ می‌­دهد و در نهایت تولد، بلوغ و خلاقیت امکان ظهور می­‌یابد. شخصت نمایش «آبا» پسری است نقاش، هر مقطع از تجربه او با آویختن یک نقاشی همراه است. خود بیان تفسیر ذهنی مالیخولیایی از این تجربه در نقاشی، تلاشی آشنا در تاریخ هنر است. تلاشی برای بیرون ریختن هزارتوی ذهنی دچار بحران، تلاشی برای عینی کردن تجربه­‌هایی که ماندگاری آن‌ها در درون ذهن، تولد را ناممکن می‌­کند. شخصیت نمایش هم در حال متولد شدن است. علامت این تولد خلاقیتی است که امکان روایت تجربه درونی او را روی بوم میسر ساخته است.

در این نوشته پیش‌تر اشاراتی شد که نمایش «آبا» نمایشی درون‌گرا و ذهنی است. شخصیت این نمایش دچار مالیخولیایی است که حاصل تنش میان کودک‌­وارگی و بلوغ در مواجهه با مرگ مادر است؛ پس ما با مکاشفه‌­ای درونی روبه‌رو هستیم که تلاش دارد ذهن خود را به تعادل برساند. این از عناصر اصلی مونولوگ است. مونولوگ، بیان خود در مواجهه با جهانی بدون پاسخ است. مونولوگ در قدم اول تجربه خود به‌مثابه دیگری است. تجربه آن‌جا بودنی که به عقیده مارتین هایدگر فیلسوف وجودشناس قرن بیستم، ویژگی دازاین یا انسان است. تنهایی در مواجهه با تجربه‌­های دشوار زندگی، اغلب انسان را به سخن گفتن با خود وامی‌­دارد؛ یعنی شکل گذرایی از جنون. در ساختار متنی «آبا» نقاشی و مونولوگ به‌عنوان دو شکل بیان فردی با یکدیگر قرابت دارند. مونولوگ منتهی به تولید نظام زبانی خودبیانگری می‌­شود و نقاشی، خود را به نظام بصری تبدیل می‌­کند. البته در اجرای آقاخانی زبان دست بالا را دارد. تئاتر او بدون نقاشی‌­ها ممکن است، اما بدون زبان امکان تحقق ندارد. نقاشی با اینکه کار اصلی شخصیت است اما روی صحنه تنها یک مکمل بصری است که همان اهمیت بیانگری را که زبان دارد، روی صحنه پیدا نمی­‌کند.

آقاخانی تلاش کرده ریتمی فزاینده برای جلوه کردن فرازوفرودهای شخصیت ایجاد کند، همچنین از طریق این ریتم، یک­نواختی را از نمایش خود دور نگه دارد؛ اما این تلاش برای سرعت بخشیدن به گفتار، خود به‌نوعی فرازوفرود تجربه‌های درونی شخصیت را پنهان کرده است، سرعت عاملی شده است برای عبوری پنهان‌کننده از تحولات و مقاطع مختلف نمایش؛ اما از دیگرسو به دلیل نزدیکی تماشاگر به اجراگر در سالن شماره دو تالار مولوی ما ظرایف بسیاری از بازی نگاه و ایست آقاخانی را می‌­بینیم که با اینکه -نسبت به پتانسیل کار- کم است، اما در هر حال ایجاد لحظه­‌هایی از همدلی و زیست در جهان عاطفی شخصیت را میسر می‌سازد.

منبع: ایران تئاتر

درباره نمایش آبا
۲۵ آبان ۱۴۰۱