مهناز رونقی: درهای ساختمان موزه ای که سال ها پیش اردوگاه مرگ بوده باز می شود، زن و مردی تنها بازماندگان قربانیان هستند که از اردوگاه فرار کرده اند و زنده مانده اند، این خلاصه ای از تئاتر "انسان /اسب- پنجاه/ پنجاه " است با نویسندگی هاله مشتاقی نیا و مرتضی اسماعیل کاشی و کارگردانی اسماعیل کاشی. نمایشی که با لحظه های تکان دهنده میخکوب می کند.
با خوانش فرمالیستی اثر ما با زیبایی شناسی متن و اجرا همراه می شویم: میزانسن، طراحی، نور، گریم و حتی طراحی لباس همه هم راستا این کلیت را ایجاد می کنند و فضایی مشوش، پررعب و وحشت می سازند که نواختن ویولن نیز فضاسازی را تکمیل می کند.
باکس های شیشه ای در صحنه هستند که انسان هایی پشت آن اسیرند. این باکس ها تمثیلی از کوره های آدم سوزی است، چنان چه در انتهای نمایش نیز از آنها دود بلند می شود... آنها سوزانده شده اند. همان هایی که با چشم هایی وحشت زده به بیرون چشم دوخته بودند.
آن چشم ها می ماند با آدم... چشم هایی خالی، بیرون زده، مات و تهی و موهایی که گاه یال اسب اند و گاه گره خورده و پریشان و آدم هایی با گریم های اغراق شده اکسپرسیون که نابودی انسان را با قدرت به نمایش می گذارد.
با خوانش اگزیستانس می بینیم همه درگیرند و محکوم، چه کله گردها و چه کله تیزها، همه با دشواری زیستن مواجهه اند.
کارکرد اجتماعی تئاتر همین است، همان جایی که از تعهد اجتماعی هنر و هنرمند سخن می گوییم، هنری انتقادی که جهان مدرن و جنایاتی که در قرن بیستم رخ داد واگویه می کند و به سراغ دردآورترین آن می رود، کوره ی آدم سوزی...
انتخاب موزه خود نشانی دیگر است، از بازدید از رنج انسان، این اثر را با رمز گشایی نشانه شناختی بارها می شود دید و از نمادهایی گفت که هوشمندانه به کار گرفته شده اند تا در نهایت با استحاله ای روبرو شویم که انسان تبدیل به اسب شده شیهه بکشد.
عکس از: مجتبی رحامیان